English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
complex power توان مختلط
complex power توان موهومی
Other Matches
hunger for power [craving for power] میل شدید به قدرت
complex مرکب از چند جزء بغرنج
complex :پیچیده
complex هم تافت
complex اچار
complex عقده
complex گروهه مجموعه
complex مجتمع
complex طراحی CPU که در آن مجموعه دستورات حاوی چنیدن دستور طولانی و پیچیده است که برنامه نویسی را ساده تر میکند ولی سرعت را کم میکند
complex پیچیده
complex مختلط
complex همتافت
complex کمپلکس
complex بسیار پیچیده یا مشکل برای فهمیدن
complex عقده روانی
complex مرکب
port complex لنگرگاه
compound complex دارای دو قضیه اصلی ویک قضیه فرعی
complex system سازگان پیچیده
complex system سیستم پیچیده
hydroelectric complex اجزایتبدیلآببهالکتریسیته
complex number اعداد مختلط
port complex مجتمع بندری
planar complex کمپلکس مسطح
Complex analysis آنالیز مختلط [ریاضی]
superiority complex عقده ای
Complex analysis نظریه توابع [ریاضی]
superiority complex خود سر
coordinated complex کمپلکس کوئوردینانسی
medea complex عقده فرزند کشی
medea complex عقده میدیا
inert complex کمپلکس بی اثر
intermediate complex کمپلکس واسطه
sigma complex کمپلکس سیگما
jocasta complex عقده یوکاستا
labile complex کمپلکس تغییرپذیر
universal complex عقده همگانی
electra complex عقده الکترا
electra complex حب دختر نسبت به پدر و بغض از مادر
edipus complex عقده ادیپ
complex dune ریگروانانباشته
superiority complex از خود راضی
diana complex عقده دیانا
guilt complex عذابوجدان
superiority complex خود رای
complex number عدد مختلط
base complex مجتمع پایگاه هوایی یا دریایی یا زمینی و غیره
complex impedance ناگذرایی مختلط
complex plane صفحه مختلط [ریاضی]
complex conjugate عدد مزدوج مختلط [ریاضی]
complex number عدد مختلط [ریاضی]
complex admittance گذرایی مختلط
complex circuit مدار مختلط
complex fraction مخرج مشترک
mother complex عقده مادری
activated complex کمپلکس فعال شده
complex number عدد مرکب
complex multiplet چندتایی پیچیده
complex indicator نشانگر عقده
inferiority complex خود کم بینی
inferiority complex عقده حقارت
superiority complex خودبین
orestes complex عقده اورستس
oedipus complex عقده ادیپ
oedipus complex احساسات محبت امیزبچه نسبت به والدین جنس مخالف خود
complex fraction برخه مشترک
spin paired complex کمپلکس اسپین زوج شده
aircraft arresting complex وسایل مهار هواپیما
complex absolute value function تابع مختلط قدر مطلق [ریاضی]
complex analytic function تابع تحلیلی [مختلط] [ریاضی]
theory of functions of a complex variable نظریه توابع [ریاضی]
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
complex instruction set computer کامپیوتر مجموعه دستورالعملهای پیچیده
theory of functions of a complex variable آنالیز مختلط [ریاضی]
power قطعهای که اگر برای مدت زمان مشخص استفاده نشود خود را خاموش میکند
power حداکثر تلاش در کمترین زمان
power دولت
power قوه یا توان
power درشت نمایی قدرت دوربین
power اقتدار و اختیار
power راندن
power قوه
power خاموش کردن منبع الکتریسیته کامپیوتر یا قطعه الکترونیک دیگر
power حذف توان کامپیوتر
power که باعث توقف کار کردن یا بد کار کردن قط عات الکتریکی میشود مگر اینکه باتری آنها برگردد
power توان [ریاضی]
power توقف منبع تغذیه الکتریکی
power منبع تغذیه که میتواند حتی پس از خرابی برق نیرو داشته باشد
power مجموعه بررسیهای سخت افزاری که کامپیوتر پس از روشن شدن انجام میدهد
power شدت
power زور
power توانایی
power انرژی
power برقی
power دستگاه برقی
useful power قدرت مفید
power نیرو بخشیدن به نیرومند کردن
power قدرت دیدذره بین
power اقتدار سلطه نیروی برق
power برق
power توان نیرو
power up برق
power up روشن کردن
power برتری
power down خاموش کردن یک کامپیوتر یادستگاه جانبی اقداماتی که به هنگام خرابی برق یا قطع عملیات ممکن است توسط کامپیوتر برای حفافت حالت پردازنده و جلوگیری ازخرابی ان یا دستگاههای جانبی متصل به ان به اجرادراید
power قدرت
in power دارای اختیارات
in power صاحب مقام
useful power توان مفید
will to power قدرت خواهی
power زور بکاربردن
power saw اره ماشینی
power saw دستگاه اره
power توان
will-power قدرت اراده
e. power قوه مجریه
e. power نیروی اجرایی
will-power عزم راسخ
power نیرو
will-power تصمیم
will-power اراده
power توان برقی
i did all in my power انچه در توانم بود کردم
power down قطع برق خاموش کردن
power روشن کردن یا اعمال ولتاژ به یک وسیله الکتریکی
power اصط لاح ریاضی برای بیان تعداد دفعاتی که یک عدد باید در خودش ضرب شود.
power واحد انرژی در الکترونیک معادل ضرب ولتاژ و جریان با واحد وات
will power <idiom> قدرت
power down قطع نیرو
power قوه [ریاضی]
outside power جریان خارجی
power i طرح شماره یک بازی با سه مدافع
p in power to do something عدم نیروبرای کردن کاری
power 0 تلاش برای سرعت بیشتر ضمن مسابقه با 02 پاروزن پی درپی
power تنظیم خودکار CPU در یک وضعیت ابتدایی شناخته شده به سرعت پس از اعمال برق .
power توان از دست رفته
power اعمال انرژی الکتریکی یا مکانیکی به یک وسیله
power بیان اینکه ولتاژ یک قطعه الکتریکی تامین شده است
power خاموش کردن یا قط ع یک وسیله الکتریکی از منبع تغذیه اش
power [over somebody/something] قدرت [ بر کسی یا چیزی]
power on روشن کردن
to the power of [three] به توان [سه] [ریاضی]
power جعبه مستقل که برای مدار ولتاژ و جریان فراهم میکند
power نرم افزار کامپیوترهای luptop و برخی صفحههای جدیدتر PC و صفحههای نمایش که برای حفظ انرژی قط عاتی که استفاده نمیشوند را به طور خودکار خاموش می کنند
power خاموش کردن یک وسیله
power قدرت نیرو
power transformer ترانسفورماتور شبکه ترانسفورماتور قدرت
power transformer مبدل تغذیه
power test ازمون قدرت
power transmission انتقال انرژی
power function تابع توان
power system سیستم قدرت سیستم انرژی
power system شبکه نیرو
power function تابع قدرت
power supply منبع انرژی
power supply منبع تغذیه
power function تابع توانی
power function این تابع در حقیقت چگونگی کارائی ازمون فرضهای اماری رابررسی مینماید
power supply تامین کننده برق
power supply مبدل برق
power surge برق ناگهانی
power fuel سوخت
power forward مامورجلوگیری از نزدیک شدن حریف به سبد
power factor ضریب توان
pulling power نیروی کشش
tractive power نیروی کشش
r f power supply منبع توان بسامد رادیویی
radiant power شاره تابان
reactive power توان غیر فعال
rated power هریک از چند حدود تعیین شده توان توربین گاز
reactive power توان هرز
power volleyball والیبال قدرتی
power user کاربر پیشرفته
power transmission انتقال قدرت
power traverse مکانیسم حرکت سمت برقی دستگاه برقی حرکت سمت
power turret برجک برقی
power unit پیش راننده
power forward فوروارد قوی
power form تیراندازی ایستاده با تیر وکمان
power factor ضریب قدرت
reactive power توان واکنشی
power supplay منبع تغذیه
power of the keys اختیارات کلیسای پاپ
power loss تلف قدرت
power outege قطع برق
power output توان خروجی
power pack دستگاه تنظیم برق
power pack جعبه تغذیه
power play نقشه تهاجمی
power play حمله دسته جمعی
power play وضع یک تیم نسبت به حریف بعلت عده بیشتر
power loss گمگشتگی قدرت
power mower چمن زن یا علف چین موتوری
power of reservation حق نگهداری وذخیره کردن
power of reservation حق اعتراض
power of production نیروی تولید
power meter دستگاه اندازه گیری توان توان سنج وات متر
power mains شبکه نیرو
power mains شبکه جریان قوی
predictive power قدرت پیش بینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com