Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (9 milliseconds)
English	Persian
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
Other Matches
compressor pressure ratio	نسبت فشار سیال بعد ازکمپرسوز یا در خروجی ان به فشار سیال قبل از ورودیا در ورودی ان
compressor inlet pressure	فشار در قسمت ورودی کمپرسور
high pressure compressor	منراکم کننده فشار قوی
discharge pressure	فشار تخلیه
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
To bring pressure to bear . To exert pressure .	فشار خون دارد
To bring pressure to bear . To exert pressure .	اعمال فشار کردن
compressor	ماشین فشار
compressor	برنامه وسیله ایکه حاوی فشرده سازی داده است
compressor	دستگاه فشار دستگاه متراکم کننده
compressor	دستگاه یاماشین فشردن هوا
compressor	منگنه کمپرسور
compressor	متراکم کننده
compressor	دستگاه تراکم هوا
compressor	کمپرسور
air compressor	هوای فشرده ساز
gas compressor	متراکم کننده هوا
air compressor	کمپرسورهوا
reciprocating compressor	کمپرسور پیستونی
dual compressor	کمپرسور دوتایی
axial compressor	کمپرسور جریان خطی
compressor vane	تیغههای ثابت روی استاتور
compressor turbine	توربینکمپرسور
compressor stator	استاتور کمپرسور
compressor rotor	رتور کمپرسور
compressor oil	روغن کمپرسور
volume compressor	محدودکننده دینامیکی
centrifugal compressor	کمپرسور سانتریفوژ
suoersonic compressor	کمپرسور مافوق صوت
turbo compressor	کمپرسور دورانی
axial compressor blade	تیغهمحورکمپرسور
compressor inlet temperature	دمای گازهای ورودی کمپرسور
rotary piston compressor	کمپرسور پیستون دار
diagonal flow compressor	کمپرسور با جریان متناوب
axial flow compressor	کمپرسور جریان خطی یامحوری
air conditioner compressor	کمپرسورتهویههوا
turbine-compressor shaft	میلهکمپرسورتوربین
compressor bleed air	هوایی که از قسمت کمپرسورموتور توربینی برای جلوگیری از واماندگی و یابرای بکار اندازی بعضی متعلقات گرفته میشود
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	برون ریزی
discharge	خالی کردن باتری
discharge	ابراء
discharge	رفع اتهام
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	ازاد کردن
discharge	دبی
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	دشارژ
discharge	خارج کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	تخلیه بار
discharge	پرداخت
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	ترشح کردن
discharge	اداء کردن
discharge	تادیه
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	خالی کردن
discharge	تخلیه
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	تادیه کردن
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
sediment discharge	بده جامد
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of solids	بده جامد
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge end	محل تخلیه
discharge end	سمت تخلیه
surging discharge	تخلیه نوشی
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corollary discharge	تخلیه تبعی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge currect	جریان دشارژ
discharge currect	جریان تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge head	سر لوله
mutual discharge	مبارات
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
glow discharge	تخلیه تابناک
general discharge	خاتمه خدمت
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
flood discharge	بده طغیان
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
internal discharge	تخلیه داخلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
main discharge	تخلیه اصلی
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
undulatory discharge	تخلیه مواج
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
point discharge	تخلیه نقطهای
flaming discharge	تخلیه مشتعل
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
electron discharge	تخلیه الکترونها
electrical discharge	تخلیه برقی
electric discharge	تخلیه الکتریکی
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
discharge opening	راهگاه تخلیه
conditional discharge	ازادی مشروط
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
average discharge	بده میانگین
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
discharge tube	مجرایتخلیه
average available discharge	بده متوسط مفید
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
average discharge	بده متوسط
brush discharge	تخلیه جارویی
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge system	سیستمتخلیه
absolute discharge	آزادی مطلق
average available discharge	بده میانگینی دسترس
coefficient of discharge	ضریب جریان
utilizable discharge	بده مفید
discharge pipe	لولهتخلیه
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
anuual discharge	بده سالانه
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
lightning discharge current	جریان تخلیه
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
glow discharge tube	لامپ مشتعل
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
high rate discharge	تخلیه شدید
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com