Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
computing center
مرکز محاسبات
Other Matches
computing
مربوط به کامپیوتر یا اجرا روی کامپیوتر ها
computing
میزان سرعت یا توانایی کامپیوتر برای انجام یک محاسبات
computing
سرعت محاسبه یک کامپیوتر
computing
رشته کامپیوتر
computing
محسبات
computing
محاسبه
computing sight
دوربین محاسب
computing gunsight
دوربین محاسب عناصر تیر
instructional computing
فرایند اموزشی تدریس مراحل گوناگون علم کامپیوتر وپردازش داده به افراد
computing gunsight
دوربین محاسب توپ
personal computing
استفاده ازیک کامپیوتر شخصی
computing sight
وسیله محاسبه عناصر تیر
personal computing
محاسبات شخصی
defensive computing
روش برنامه سازی که همه نوع خطای ممکن را در نظر می گیرد
computing system
سیستم کامپیوتری
association for women in computing
متشکل از افرادی که پردازش کامپیوتر علاقه مند هستند
association for women in computing
سازمان حرفهای وغیرانتفاعی
association for computing machinery
بزرگترین جامعه جهانی اموزشی و علمی جهت توسعه مهارتهای فنی وصلاحیتهای حرفهای متخصصان کامپیوتر
remote computing services
خدمات محاسباتی از راه دور
national educational computing conferenc
جلسه سالیانه فارغ التحصیلان علاقمند به استفاده کامپیوتر در اموزش
center to center method
روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
center
کیان
center
گروه مرکزی
center
تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center
متمرکز کردن
center
نقطه گره
center
نقط ه میانی چیزی
center
قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center
قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center
سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center
شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center
سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center
متمرکز نقطه اتکاء
center
کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center
مجمع
center
سانتر
off-center
<idiom>
عجیب وغریب
off center
خارج از مرکز
center
میان
center
درمرکز قرارگرفتن
center
تمرکز یافتن
center
مرکز
center
وسط ونقطه مرکزی
four center arch
قوس جناغی چهار پرگاری
dead center
مرکز سکون و بی حرکتی
data center
مرکز داده
data center
مرکز داده ها
information center
مرکز اطلاعات
diffracting center
مرکز پراشنده
filter center
مرکزتوزیع اطلاعات
filter center
مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
feeding center
مرکز تغذیه
education center
اموزشگاه
education center
مرکز اموزش
documentation center
مرکز اسناد
direction center
مرکز هدایت عملیات
cost center
تمرکز هزینه
cost center
قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
communication center
مرکزارتباطات
communication center
مرکز مخابرات
chiral center
مرکز کایرال
center web
مرکز چرخ
center web
هسته
center stripe
خط میانی زمین
center strop
نوار پهن تور تنیس
center spuare
زاویه تمرکز
center spot
نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
community center
ساختمان محل انجمن
community center
مرکزاجتماع
cost center
مرکز هزینه زا
convalescent center
بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center
یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center
مرکزکنترل
control center
مرکز کنترل عملیات
center strap
نوار پهن تور تنیس
dead center
نقطه مرگ
computer center
مرکز کامپیوتر
center sleeve
مرغک ماشین تراش
information center
مرکز جمع اوری اطلاعات
three center bonding
پیوند سه مرکزی
switching center
مرکز راه گزینی
speech center
مرکز گویایی
sleep center
مرکز خواب
signal center
مرکز پیام
signal center
مرکزارتباطات
signal center
مرکز مخابرات
shopping center
بازار
vasoconstrictor center
مرکز انقباض عروق
wheel center
مرکز چرخ
whole blood center
مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
detention center
بازداشتگاه
How do I get to city center?
چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
dead center
<idiom>
کاملا وسط
The city center .
میدان ( مرکز ) شهر
She is the center of attraction .
آن زن همه را بسوی خودش می کشد
shopping center
مرکز فروش
training center
مرکز اموزش
operation center
مرکز عملیات
nerve center
مرکزفرماندهی
nerve center
مرکز عصبی
message center
مرکز پیام
luminescent center
هسته لومینسانس
local center
مرکز محلی
lathe center
مرکز یا محور دوران ماشین تراش
pintle center
نقطه لولا
pintle center
مرکز لولای جنگ افزار
primary center
مرکز عمده
school center
مرکز اموزش
respiratory center
مرکز تنفسی
reserve center
مرکز اموزش احتیاط
reserve center
مرکز احتیاط
relay center
مرکز باز پخش
regional center
مرکز منطقهای
provision center
مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center
مرکز توشه
primary center
مرکز اولیه
inversion center
مرکز وارونگی
center of distribution
مرکز پخش
center line
خط صفر
center line
خط وسط زمین
center line
خط میانی زمین
center line
خط مرکز
center line
اسه
center line
خط محور
center lathe
ماشین تراش متمرکز
center land
خط میانی
center ice
قسمت بی طرف زمین
center line
مرکزدوران
center of dispersion
مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion
مرکز پراکندگی
center of burst
مرکزاصابت گلوله
center of burst
مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy
مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
before bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
center of buoyancy
مرکز تعادل شناوری
center mark
علامت مرکز نشانه مرکز
center mark
مرکز سوراخ
center grinding
دستگاه سنگ متمرکز
center grinding
سنگ چاقو تیزکنی
center gravity
گرانیگاه
center board
ته قایق بادبانی
center bit
مته سه نبش
center base
میدان مرکزی
center back
بازیگر میانی خط عقب
center back
بک میانی
burst center
مرکز گلوله
burst center
مرکز ترکش
brain center
مرکز مغزی
before top center
تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
center circle
دایره میانی
center distance
فاصله مرکزی
center gage
مرکز سنج
center forward
بازیگر نوک حمله
center forward
نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward
سانترفوروارد
center fire
اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field
قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill
مته متمرکز
center drill
مته مرکز
center distance
فاصله ازمرکز
battery center
مرکز اتشبار
center of pressure
مرکز فشار
after top center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center
تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
center of gyration
نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of mass
مرکز جرم
symmerty center
مرکز تقارن
aerodynamic center
مرکز ایرودینامیکی
active center
مرکز فعال
center of impact
مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
direction center
مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
center of lift
مرکز برا
center of symmerty
مرکز تقارن
center of resistance
مرکز مقاومت
center of mass
مرکز هدف
center of mass
مرکز هیولای هدف
center of mass
مرکز حجم هدف
center circle
دایره وسط زمین
center of thrust
امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center piece
قسمت میانی اسباب روی میز
center of gravity
مرکز ثقل
center sleeve
مرکز مجوف
center wing
بال میانی
center punch
سنبه نشان
center section
بال میانی
center punch
مرکز منگنه
center punch
مرکز سوراخ
center of gravity
گرانیگاه
center piece
میانه
center of gravity
مرکزگرایی
carpooling center
[American E]
مرکز همسفری
action information center
مرکز اخبار تاکتیکی
target information center
مرکز اطلاعات هدف
shopping center
[American]
مجتمع تجاری
[تجارت و بازرگانی]
army personnel center
مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
attendance center
[British E]
بازداشتگاه نوجوانان
[قانون]
area signal center
مرکزمخابرات منطقهای
army operations center
مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
top dead center
نقطه مرگ بالا
tactical operation center
مرکز عملیات تاکتیکی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com