English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 133 (7 milliseconds)
English Persian
conditional branch انشعاب شرطی
Other Matches
conditional فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
conditional مین کننده وقوع چندین کار مشخص
conditional دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditional دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
conditional نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
conditional معلق
conditional مقید
conditional مشروط
conditional نامعلوم
conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional موکول مقید
conditional شرطی
conditional مشروطه
bi conditional operation عمل دوشرطی
conditional breakpoint نقطه انفصال شرطی
conditional confession اقرار مشروط
conditional contract عقد مشروط
conditional contract عقد معلق
material conditional شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional transfer انتقال شرطی
conditional statement دستور شرطی
conditional statement حکم شرطی
conditional sale بیع شرط
conditional race مسابقه مشروط با ارابه
conditional probability احتمال مشروط
conditional order سفارش مشروط
conditional discharge ازادی مشروط
conditional operator عملگر شرطی
conditional jump جهش شرطی
conditional instruction دستورالعمل شرطی
conditional jump instruction دستورالعمل پرش شرطی
no branch شغل بدون رسته
Y-branch انشعابفرعی
branch رشته [دانشی]
branch [تیرک گوتیک در طاق]
branch شاخه [دانشی]
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch تقسیم
branch رشته ساقه
branch مشتق شدن
branch منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch شعبه زدن
branch شعبه
branch رشته
branch رسته
branch دایره قسمت
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch شاخه دراوردن
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
branch بخش
branch شعبه رشته
branch فرع
branch شاخ
branch کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branch شاخه
branch شاخه شاخه شدن
branch انشعاب
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
executive branch officer line : syn
root and branch کاملا
double branch چهارراهه
service branch انشعاب
root and branch اساسا
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
branch clip گوشیپزشکی
branch duct مجرایشاخهای
air branch قسمت امور هوایی
root and branch ازریشه
executive branch فرماندهی
every branch of knowledge هرشاخه ازعلوم
duty branch رسته
duty branch رسته خدمتی
grid branch مدار شبکه
Special Branch سازمانپلیسبریتانیا
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
fruit branch شاخهمیوه
connecting branch اتصال یا پیوستگی
olive branch شاخ زیتون
branch exchange رد و بدل کننده شعبهای
branch depot امادگاه رستهای
branch cutter شاخه بر
branch cutter اهن دهره
branch cutout فیوز انشعاب
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
branch circuit مدار انشعابی
branch address نشانی انشعاب
basic branch رسته اولیه
artillery branch رسته توپخانه
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
olive branch اولاد
branch lines شاخه
branch lines خط فرعی
branch line شاخه
branch line خط فرعی
branch extension اتصال شنت
branch extension اتصال موازی فرعی
condeitional branch انشعاب شرطی
case branch انشعاب شرطی
branch switch کلید
branch pipe پنجه اگزوز
branch office دفتر شعبه
branch office شعبه
branch of a company شعبه شرکت
branch instruction دستورالعمل انشعاب
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
branch supply pipe منبعشاخهای
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
to lop off a branch [from a tree] شاخه ای را [از درختی] بریدن
branch material curriculum برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
private branch exchange مبادله انشعاب خصوصی
upper branch of meridian نصف النهار برین
branch material position شغل سازمانی
branch control structure ساختار کنترل انشعاب
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
foam branch pipe لوله کف ساز
branch immaterial position شغل همه رستهای
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com