English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
conference call دعوت به سخنرانی
Other Matches
conference ملاقات با افراد برای بحث در مورد یک مشکل
conference موتمر
conference انجمن باشگاهها
conference سخنرانی
conference کنفرانس
conference مشاوره
conference کنگاش
conference گفتگو مذاکره
conference همرایزنی
conference circuit مدارپیشنهادی
conference circuit اتصال پیشنهادی
yalta conference م تشکیل یک سازمان جهانی برای صلح و امنیت جهان تاکید و بر پارهای تصمیمات دیگر که قبلا" در منشوراتلانتیک به ان اشاره شده بودتاکید شد
conference centre مرکزکنفرانس
video conference کنفرانسیکهافرادشرکتکنندهدرآنبهفواصلدورازهمحضوردارندوبااستفادهازتجهیزاتتصویریوشنیداریباهمدرارتباطهستند
peace conference کنفرانس صلح
in the press conference در مصاحبه مطبوعاتی
shipping conference کنفرانس کشتیرانی
press conference مصاحبه مطبوعاتی
news conference مصاحبه و کنفرانس مطبوعاتی
conference terms شرایط کنفرانس
closed conference نشست مسدود
closed conference گردهمایی محرمانه
dumbarton oaks conference کنفرانس "دومبارتون اکس " کنفرانس منعقده در ساختمان دومبارتون اکس واقع درواشنگتن به سال 4491 که طی ان دولتهای امریکا بریتانیا
dumbarton oaks conference شوروی و چین ضمن مذاکراتی شالوده سازمان ملل متحد را ریختند
conference freight rate نرخ مشترک شرکتهای کشتیرانی
The conference is scheduled for bahman 20 . کنفرانس قرار است 20 بهمن تشکیل شود
main motion [at a party conference etc.] دادخواست اصلی [در همایش حزبی و غیره]
world conference of computer in educatio کنفرانس بین المللی اموزش کامپیوتر
what [some] people would call [may call] <adj.> باصطلاح
what [some] people would call [may call] <adj.> که چنین نامیده شده
what [some] people would call [may call] <adj.> کذایی
to call in دعوت کردن
to call into being بوجوداوردن
to call into being هستی دادن
to call in خواستن
to call off منحرف یامنصرف کردن
to call out بلندصداکردن
to call in مطالبه کردن
to call from within ازتویا اندرون صدا کردن
to call for a احتیاج بدقت داشتن
to call for خواستن
call off منحرف کردن
call off صرفنظر کردن
call off فرمان نظامی برای شمارش قدم یا شمارش شمارش بشمار
call out اعلام خطر
call out اعلام خطر کردن
to call in صداکردن
first call شیپور جمع
on call بنا به درخواست
on call اتشهای طبق درخواست
to call out دادزدن
through call مکالمه مستقیم
to call توجه کسیراجلب کردن
call of more حق تقاضای زیاد کردن مبیع
to call together فراهم اوردن
call off بر هم زدن
call off خاتمه دادن
to call somebody to [for] something پی کسی فرستادن به خاطر چیزی
to call somebody to [for] something از کسی برای چیزی درخواست کردن
to be on-call در آماده باش برای ترک درخدمت بودن
call صدا زدن
call up صدا زدن
to call نامیدن
to call together جمع کردن
to call up خواستن
to call up احضارکردن
to call up بخاطراوردن یاداوردن
next call تماسخواب
If anyone should call , let me know. اگر کسی تلفن زد مرا خبر کن
To call someone. کسی را صدا زدن ؟( صداکردن )
call for someone <idiom> آمدن وبردن کسی
call off <idiom> کنسل کردن
call on <idiom> سرزدن به کسی
call on <idiom> صدا زدن کسی
call up <idiom> تلفن کردن
on call <idiom> آماده برای ترک خدمت
to call something your own چیزی را از خود دانستن [شاعرانه]
call down ملامت کردن تحقیر کردن
call-up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
call-up تذکر دادن جمع کردن
call-up شیپور احضار بخاطر اوردن
call-up دستور ارسال گزارش
call-up احضار برای فعالیتهای نظامی
call up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
at his call بر حسب اخطار یا احضار او
call up تذکر دادن جمع کردن
at or within call اماده فرمان
call up دستور ارسال گزارش
call for some one پی کسی فرستادن
call-up تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call down سرزنش کردن
call up درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
at call عندالمطالبه
call by value فراخوانی با ارزش
at call به محض درخواست عندالمطالبه
at call اماده فرمان
to call نام دادن
call for ایجاب کردن
call for مستلزم بودن
at call فورا
call up احضار برای فعالیتهای نظامی
call in تو خوانی
call in تو خواندنی
to call for anyone پی کسی فرستادن
call up شیپور احضار بخاطر اوردن
call forth بکار انداختن
call by name فراخوانی با نام
call boxes کیوسک تلفن
call boxes تلفن صحرایی
call box کابین تلفن
curtain call بازگشت هنرپیشگان به صحنه
to call into requisition بمصادره یاسخره گرفتن
call it quits <idiom> متوقف کردن تمام کار
to call into requisition باز گرفتن
bugle call علامت دادن به وسیله شیپور شیپور جمع
clarion call احساساتعمومیدربارهچیزی
call a metting تعیین وقت و دعوت برای جلسه
at someone's beck and call <idiom> همیشه آماده پذیرایی
phone call تماستلفنی
curtain call کف زدن حضار
To visit someone . To call on someone. بدیدن کسی رفتن
adjutant's call احضار یکانها به منظور انجام تشریفات
to call in question تردیدکردن در
To call on ( visit ) someone . سر وقت کسی رفتن
call of nature <idiom> احتیاج به دستشویی داشتند
call boxes کابین تلفن
to call to witness بشهادت طلبیدن
boarding call بازدید رسمی
boat call مخابره با قایق
to call to witness استشهادکردن از
to call to witness بگواهی خواندن
to call to remembrance بخاطر اوردن
to call to remembrance بیاداوردن
to call to mind بخاطراوردن
to call to mind بیاداوردن
to call to account بازخواست یامواخذه کردن از حساب خواستن از
to call the rolls حاضروغایب کردن
boatswain's call سوت ملوانی
to call on god بخدادعاکردن
call box اتاقک تلفن
call box کیوسک تلفن
call box تلفن صحرایی
call boxes اتاقک تلفن
bugle call فرمان
boarding call دعوت به بازدید
call signs معرف
port of call بندر توقف
ports of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
ports of call بندر لنگراندازی
ports of call بندر توقف
call girl فاحشه تلفنی
on-call service آماده برای ترک در خدمت [اصطلاح رسمی]
call girls فاحشه تلفنی
to call to arms اعلام دست به اسلحه کردن
port of call بندر لنگراندازی
port of call بندرواقع در مسیر کشتی پاتوق
to call somebody back کسی را احضار کردن
to call somebody back کسی را معزول کردن
to call somebody back کسی را فراخواندن
roll-call حاضر و غایب کردن
trunk call مکالمه مشترکین از طریق ترانک
trunk call اتصال تلفنی بین دومشترک
toll call مخابره تلفنی خارج شهری
call house فاحشه خانه
call-ups تذکر دادن جمع کردن
call-ups احضار برای فعالیتهای نظامی
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
to call somebody through [via] [over] Skype به کسی با [بوسیله] سکایپ زنگ زدن
Please call the police. لطفا پلیس را خبر کنید.
call-ups تقاضا برای نمایش اطلاعات ذخیره شده
call sign معرف رادیویی
call the shots <idiom> سفارش دادن
call someone's bluff <idiom> ثابت کردن ادعا
call on to the carpet <idiom> مورد مواخذه قرارگرفتن
call sign معرف
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
call-ups دستور ارسال گزارش
call someone names بد دهنی کردن
call someone names دشنام دادن
call-ups شیپور احضار بخاطر اوردن
I'd like to have a place of my own [to call my own] . من منزل خودم را می خواهم داشته باشم.
call-ups درخواست شناسایی شبکه درخواست اعلام شناسایی درشبکه حاضر و غایب کردن ایستگاههای بی سیم
You can call me at ... [phone no.] <idiom> شما می توانید با من با شماره ... تماس بگیرید.
call signs معرف رادیویی
to call in evidence استشهادکردن از
call statement حکم فرا خوانی
macro call فراخوانی ماکرو
call to account حساب خواستن از
call to mind بخاطر اوردن
call to order به حفظ انتظام دعوت کردن نظم مجلسی را برقرار کردن
call to prayer اذان
macro call درشت فراخوان
call to prayer اقامه قبل از نماز
call to quarters شیپور احضار
mail call رسیدن نامه یا پست
mail call دریافت نامه از پستخانه
call the roll حضور و غیاب کردن
officers call نشریه اطلاعاتی مخصوص افسران
officers call شیپور افسر پیش
call time تایم اوت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com