Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 80 (6 milliseconds)
English
Persian
controlled mosaic
موزاییک کنترل شده
controlled mosaic
موزاییک تنظیم شده
Other Matches
mosaic
وابسته به موسی
mosaic d.
وضع احکام دینی درزمان موسی
mosaic
حرف نمایشی در سیستمهای ویدیویی که از نقاط کوچک تشکیل شده است
mosaic
قراردادن چند عکس در کنار هم یادر یک نوار
mosaic
سیستم عکس برداری موزاییک
mosaic
نوار عکس
mosaic
موزاییک
mosaic
تکه تکه بهم پیوستن
mosaic
موزاییک باموزاییک اراستن
mosaic
موسوی
mosaic mountant
صفحه تهیه موزاییک تابلویی که عکسهای موزاییک هوایی به ان وصل میشود
inlaid with mosaic
اراسته باموزائیک
inlaid with mosaic
خاتم کاری شده
mosaic test
ازمون موزائیکها
mosaic tile
کاشی موزاییک
cone mosaic
[موزائیک با نقش های زیگزاگ و لوزی]
the mosaic law
شریعت موسی
strip mosaic
نوار موزاییک عکس هوایی
mosaic work
موزائیک کاری
mosaic tile
اجر موزاییک
lowenfeld mosaic test
ازمون موزائیکهای لوونفلد
air target mosaic
مجموعه عکسهای تهیه شده از هدف عکس موزاییک هدفهای هوایی
mosaic parquet deal
راهروی اجر فرش
self controlled
خوددار
controlled
کنترل شده
controlled
مهار شده
self-controlled
خوددار
remote-controlled
دستگاهکنترلازراهدور
controlled war
جنگ محدود
controlled area
منطقه ممنوعه
controlled sampling
نمونه گیری کنترل شده
controlled reprisal
انتخاب بررسی شده راه کار انتخاب کنترل شده راه کار
controlled rectifier
یکسوکننده تنظیم پذیر
controlled port
بندرکنترل شده
controlled port
بندر نظامی کنترل شده
controlled war
جنگ پیش تنظیم
display controlled
نمایش منطقه در روی صفحه رادار راداری که تصویر ان مستقیما نشان داده میشود
controlled airspace
قسمتی از هوا یا فضا در ابعادو اندازههای معین که سرویس کنترل هوایی برای ان تدارک دیده شده است
controlled airspace
فضای هوایی کنترل شده
controlled variable
متغیر کنترل شده
close controlled
رهگیری بروش کنترل نزدیک
close controlled
همکاری نزدیک
controlled interception
رهگیری کنترل شده
radio-controlled
وسیلهایکهبوسیلهسیگنالهایرادیوییکارکند
controlled pattern
بارریزی کنترل شده هوایی بارریزی با استفاده ازگسترش معین چترها
controlled passing
عبور ومرور کنترل شده
controlled environment
محیطی که در ان کمیتهایی ازقبیل دما فشارترکیب اتمسفری تابشهای یونیزه کننده و میزان رطوبت در مقادیر مناسب برای موجودات زنده یا سخت افزارنگه داشته میشوند
controlled effects
جنگ افزارهای با اثرات کنترل شده
controlled effects
اثرات کنترل شده
controlled economy
اقتصادارشادی
controlled economy
اقتصاد تحت کنترل
controlled company
شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlled burning
اتش زنی واپاده
controlled burning
اتش زنی کنترل شده
controlled atmosphere
هواسپهر واپاده
controlled atmosphere
جو واپاده
controlled exercise
مانور کنترل شده
controlled atmosphere
گاز محافظ
controlled exercise
تمرین کنترل شده
controlled fragmentation
مهمات با ترکش کنترل شده گسترش کنترل شده ترکشها
controlled passing
عبور کنترل شده
controlled atmosphere
اتمسفر کنترل شده
controlled net
شبکه مخابراتی کنترل شده مدار کنترل شده مخابراتی
controlled area
منطقه کنترل شده
controlled inventory
موادکنترل شده اقلام بررسی شده
controlled inventory
اقلام ذخیره کنترل شده
automatically-controlled door
درکنترلخودکار
remote-controlled points
نقطهکنترلازراهدور
solenoid controlled valve
سوپاپ الکترومغناطیسی
silicon controlled restifier
یکسو کننده کنترل شده سیلیکانی
controlled stick steering
دستگاه فرمان کنترل شده اهرم فرمان خودکار
controlled stick steering
دسته دنده خودکار
controlled thermonuclear reaction
جوش هستهای کنترل شده تحت شرایط ازمایشگاهی برای تولید توان مفید
computer controlled machine
دستگاه با فرمان کامپیوتری دستگاه با فرمان الکترونیکی
controlled access road
راه با ورودی محدود
broadcast controlled air interception
نوعی رهگیری هوایی که هواپیمای رهگیر را مداوم درجریان تک هوایی دشمن قرارمی دهند
raven's controlled projection test
ازمون فرافکنی کنترل شده ریون
It must be left to the future to repeat the study under better controlled conditions
این را باید به آینده باقی گذاشت که پژوهش را در شرایط کنترل شده بهتر تکرار کرد.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com