Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
coolant: boiling water	سردکنندهآبجوش
Other Matches
coolant: pressurized water	خنککنندهآبپرفشار
coolant: pressurized heavy water	خنککنندهآبسنگین
boiling water	اب جوش
boiling-water reactor	راکتورآبجوش
coolant	سردکننده
coolant	ماده سرماساز ماده خنک کننده
coolant	ماده سرد کننده
coolant	مایع سرد کننده
coolant	ماده خنک کننده
coolant	مایع داخل رادیاتور
coolant inlet	سردکنندهدرونی
coolant outlet	سردکنندهبیرونی
hot coolant	سردکنندهگرما
cold coolant	مخزنخنککننده
coolant: carbon dioxide	سردکنندهدیاکسیدکربن
carbon dioxide gas coolant	سردکنندهیگازدیاکسیدکربن
over boiling	فوق غلیان
boiling	جوش زننده خشمناک
boiling	جوش
boiling	غلیان
boiling	جوشنده
boiling chip	سنگ جوش
boiling points	نقطه جوش
boiling points	درجه جوش
The kettel is boiling.	قوری دارد می جوشد
boiling points	نقطه غلیان
boiling point	نقطه غلیان
boiling point	درجه جوش
boiling point	عصبانیت
boiling point	نقطه جوش
to keep the pot boiling	زندگی یامعاش خودرافراهم کردن
stone boiling	جوشاندن بوسیله سنگ داغ سنگ جوش
to keep the pot boiling	کارهارادرجریان نگاه داشتن
boiling points	عصبانیت
boiling rod	میله جوش
high boiling	دیر جوش
boiling heat	گرمای جوشش
normal boiling point	نقطه جوش متعارفی
boiling point elevation	صعود نقطه جوش
final boiling point	نقطه جوش پایانی
absolute boiling point	دمای جوش مطلق
boiling point curve	منحنی نقطه جوش
initial boiling point	نقطه اغاز جوشش
boiling point elevation constant	ثابت صعود نقطه جوش
on the water	در کشتی
by water	از راه رودخانه
water way	راه ابی
water way	مسیل
water still	دستگاه تقطیر اب
f.water	عرق رازیانه
first water	درجه اول
first water	بالاترین مقام
water course	حق المجری
by water	از راه دریا
by water	با کشتی
water way	ابراهه
mean water	میان اب
water course	حق الشرب
water down <idiom>	ضعیف شدن
water course	مجرای اب
of the first water	بهترین
She let the water out .	آب را ول کرد
water	آب
above water <adj.>	روی آب
to water	آب دادن
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water	ابگونه
water	پیشاب
water	مایع
water	اب دادن
water	اب
above water <adj.>	شناور
to water	آب ریختن
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
to water something	آب دادن [گیاه]
water heater	ابگرم کن
water loss	ابکاهی
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water heater	فرف ابگرم کن
to drink water	اب اشامیدن
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water hardening	سختگردانی با اب
water glass	شیشه مایع
water guage	فشار سنج اب
tap water	اب شیر
water hammer	ضربت قوج
water glass	شیشه محلول
water glass	لیوان اب
water glass	اب شیشه
water hammer	ضربت قوچ
water gauge	اب پیم
water gauge	اندازه اب نما
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water jacket	ابدان
water pollution	الودگی اب
water point	نقطه تقسیم اب
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water paint	رنگ لعابی
water pipe	لوله مخصوص لوله کشی اب
water pipe	تنبوشه
water pipe	لوله اب
water pepper	فلفل ابی
water polo	بازی فوتبال ابی
water polo	واترپلو
water pump	پمپ اب
water proof	رطوبت ناپذیر
water proof	دافع اب
water pressure	فشار اب
water polo	بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
swimming with water	غرق اب
table water	سفره اب زیر زمینی
water polo	واترپولو
water pepper	زنجبیل سگ
water nymph	الهه دریایی
water line	خط ابخور ناو
water lily	نیلوفر ابی
water level	سطح اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water level	تراز اب
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water jump	مانع ابی
water jacket	صندوق اب
to drink water	اب خوردن
water logging	ابسیری
water nymph	حوری دریایی
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
the water was overknee	اب از زانو میگذشت
water mill	اسیاب
water mill	اسیاب ابی
water meter	کنتور اب
water melon	هندوانه
water lowering	زهکشی
water pump	تلمبه اب
water balance	بیلان اب
water circulation	گردش اب
water coiour	ابرنگ
water colour	ابرنگ
water colour	رنگاب
water bailiff	میراب
water bag	کیسه اب
water aspirator	خرطوم ابی
waste water	فاضلاب
water colour	نقاشی ابرنگی
wade into the water	راه رفتن در اب
water container	فرف اب
water content	درصد رطوبت
voidance water	زیر اب
water carrier	دلو
water carriage	حمل از راه اب
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water car	ارابه اب فروشان
water car	ارابه اب پاش
water cooling	خنک کنندگی اب
voidance water	منجلاب
up to the middle in water	تا کمر در اب
water disposal	ساختن اگو
water dog	سگ ابی
water dog	شناگر ماهر
water dog	سگ تربیت شده برای اوردن مرغ ابی
water driver	مقنی
water fast	غیر قابل پاک شدن بوسیله اب
to sniff up water	اب رابه بینی کشیدن
water canteen	قمقمه
water fast	پارچه شورنرو
water fast	رنگ نرو
water filter	صافی اب
water fowl	مرغ ابی
water fowl	پرنده ابی
water front	جبهه رطوبتی
water disposal	اگوکشی
water disposal	فاضلاب
undermining by water	اب رفتگی کف
water cooling	خنک کردن بااب
undermining by water	اب شستگی
underground water	اب درون زمین
underground water	اب زیرزمینی
unavailable water	رطوبت غیر قابل استفاده
to splash into water	به اب زدن
to soften a water	سبک ترکردن یاشیرین کردن اب
water cress	شاهی اتی
water cure	اب درمان
water cure	علاج بااب معالجه بااب
water damage	خسارت اب دیدگی
water displacement	زهکشی کردن
water displacement	زهکشی سیستم زهکشی مهمات نوعی روش پر کردن خرج فسفرسفید در داخل گلوله
water gas	گاز اب

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com