Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 202 (11 milliseconds)
English	Persian
cooling water circulation	جریان اب سرد
cooling water circulation	گردش اب سرد
Other Matches
water circulation	گردش اب
cooling water	اب سرد کننده
cooling water	اب سرد
water cooling	خنک کنندگی اب
water cooling	خنک کردن بااب
cooling water supply	منبع اب سرد
cooling water thermometer	گرما سنج اب سرد
cooling water tank	مخزن اب سرد
cooling water pump	پمپ اب سرد
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
cooling water outlet	خروجی اب سرد
cooling water line	مسیر اب سرد
condenser cooling water outlet	خروجیانقباضآبسرد
circulation	حرکت
circulation	گردش
out of circulation <idiom>	غیرفعال
circulation	رواج
circulation	جریان
circulation	جریان بخشنامه
circulation	چرخش
circulation	تیراژ
circulation	رواج پول رایج
circulation	دوران خون
circulation	انتشار جریان
circulation	دوران
circulation	مسیر گردش
circulation	پول درگردش
circulation	پول در جریان
circulation	حرکت دورانی سیال دراطراف یک جسم یا نقطه
circulation oil	روغن جریان دار
circulation oiling	روغنکاری گردشی
circulation pump	پمپ گردان
currency circulation	گردش پول
circulation of money	گردش پول
circulation control	کنترل جریان اب کنترل چرخش و یاگردش کالاها یا پول
circulation of electrolyte	جریان الکترولیت
circulation capital	سرمایه در گردش
circulation of a vector	چرخه بردار
circulation control	مدار کنترل حرکات
put into circulation	به جریان انداختن [پول، تمبر و ... ]
circulation diagram	نمودارچرخهای
money in circulation	پول در گردش
oil circulation	مدار یا مسیر بسته گردش روغن
velocity of money circulation	سرعت گردش پول
force feed circulation oiling	روغنکاری گردشی تحت فشار
an athlete's body [circulation] can take a lot of punishment.	بدن [گردش خون] یک ورزشکار می تواند فشار زیادی را تحمل بکند .
cooling	خنک سازی
cooling off	ملایم شدن
cooling off	خونسرد شدن غضب را فرونشاندن
cooling tower	برج تبرید
evaporative cooling	سردسازی با تبخیر
forced cooling	خنک سازی چیزی
vaporization cooling	سرد سازی با تبخیر
cooling tower	برج سرد کننده
cooling towers	برج تبرید
radiation cooling	سرد شدن توسط تابش مستقیم از سطح
regenerative cooling	استفاده از سرمای مایع ورودی
cooling towers	برج سرد کننده
cooling pump	پمپ سرد کننده
cooling fan	فنسردکننده
cooling tank	مخزن سرد کننده
cooling plant	تاسیسات سردکننده
cooling plant	سردخانه
cooling period	زمان بازار خراب کن
cooling period	زمان انتظار
cooling oil	روغن سرد کننده
cooling fins	تیغههای خنک کننده
cooling drag	پسای ناشی از خنک کردن موتور
cooling coil	سیم پیچ سرد کننده
cooling coil	پیچک سرد کننده
cooling chamber	اطاقک سرد کننده
cooling blower	دمنده هوای سرد
cooling air	هوای سرد کننده
cooling pump	پمپ خنک کننده
cooling shell	قشر سرد کننده
cooling shell	پوسته سردکننده
cooling agent	عامل سرد کننده
cooling-off periods	دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling fan	هواکش
cooling fan	پنکه
cooling fan	دمنده [دستگاه بادزن]
cooling off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling fan	فن
cooling off period	دوره ملایمت
cooling-off period	دوره ملایمت
cooling-off period	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off period	دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling-off periods	دوره ملایمت
cooling-off periods	دوره رسیدگی دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling fans	دمنده ها [دستگاه بادزن]
cooling fans	هواکش ها
cooling fans	پنکه ها
cooling off period	دوره ارامش موقت برای حل مسالمت امیز اختلاف نظرات
cooling fans	فن ها
force draft cooling	سردکنندگی ونتیلاتوری
cooling/heating coils	فنرسردوگرم کننده
transformer cooling system	سیستم سردکنندگی ترانسفورماتور
critical cooling rate	میزان سرد کنندگی بحرانی
water course	حق المجری
on the water	در کشتی
to water	آب ریختن
to water	آب دادن
water course	مجرای اب
water course	حق الشرب
by water	از راه رودخانه
by water	از راه دریا
water way	راه ابی
water way	مسیل
by water	با کشتی
water	اب
water	پیشاب
mean water	میان اب
water	اب دادن
of the first water	بهترین
water	مایع
to water something	آب دادن [گیاه]
water way	ابراهه
water	آب
first water	درجه اول
first water	بالاترین مقام
water still	دستگاه تقطیر اب
water	ابگونه
She let the water out .	آب را ول کرد
water down <idiom>	ضعیف شدن
f.water	عرق رازیانه
above water <adj.>	شناور
above water <adj.>	روی آب
to keep ones he above water	از زیر بدهی بیرون آمدن
to p something with water	اب روی چیزی پاشیدن چیزیراخیس کردن
water moccasin	مار سمی ابزی جنوب امریکا
water pepper	زنجبیل سگ
water gas	گاز اب
water meter	اب سنج
water mill	اسیاب ابی
water mill	اسیاب
water nymph	الهه دریایی
water nymph	حوری دریایی
water pepper	فلفل ابی
water pipe	لوله اب
to hold water	معتبر بودن
water pressure	فشار اب
water polo	بازی در استخربطول 02 تا 03 متر و عرض 8 تا 01 متر بین 2 تیم 7نفره
water polo	واترپولو
water polo	واترپلو
water polo	بازی فوتبال ابی
water pollution	الودگی اب
water point	نقطه تقسیم اب
water plate	بشقابی که ته ان دو طبقه وبرای انست که اب گرم درمیان ان بریزند...نگاه دارند
water proof	دافع اب
water hardening	سختگردانی با اب
water pipe	تنبوشه
water meter	کنتور اب
water gauge	اندازه اب نما
water pipe	لوله مخصوص لوله کشی اب
water level	سطح اب
water level	سطح کوچکی برای کنتل جهت حرکت روی لب
water hammer	ضربت قوچ
water level	تراز اب
water jump	چاله ابی در مسیر دو 0003 متربا مانع
water jump	مانع ابی
water heater	ابگرم کن
water hole	سوراخ یا شکاف طبیعی رودخانه خشک شده که مقداری اب دران باشد
water hole	چاله اب
water hyacinth	سنبل ابی
water hyacinth	وردالنیل
water injection	پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
water hammer	ضربت قوج
water guage	فشار سنج اب
water lily	نیلوفر ابی
water gauge	اب پیم
water glass	شیشه محلول
water hazard	مانع ابی در مسیر گوی گلف
water heater	فرف ابگرم کن
water glass	اب شیشه
water melon	هندوانه
water lowering	زهکشی
water loss	ابکاهی
water glass	لیوان اب
water glass	شیشه مایع
water logging	ابسیری
water line	خط ابخور ناو
water jacket	ابدان
to drink water	اب اشامیدن
water bag	کیسه اب
water bailiff	میراب
water bailiffs	مامور تفتیش کشتیها در بندر
water bailiffs	مامور جلوگیری از صید غیرمجاز
water balance	بیلان اب
water bearer	دلو
water bearer	ساکب الماء
water bearer	ریزنده اب ابریز
water bed	تشک لاستیکی که درون انرا پراز اب می کنند
water bed	تشک ابی
water bonded	اب بند شده
water boy	بچه سقا
water boy	سقا
water buffalo	گاو میش اهلی شده اسیایی
water canteen	قمقمه
water aspirator	خرطوم ابی
to keep ones head above water	خود را از بار بدهی رها کردن

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com