English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
coordinated fire plan طرح اتش هم اهنگ شده
Other Matches
fire plan طرح اتش توپخانه
fire plan طرح اتش
air fire plan طرح اتش هوایی
restrictive fire plan طرح اتش محدود کننده حرکات هوایی یا تامینی هوایی
artillery fire plan طرح اتش توپخانه
coordinated هماهنگ
coordinated illumination روشنایی هم اهنگ شده طرح روشنایی هم اهنگ شده
coordinated procurement عملیات اماد هماهنگ شده تحویل هم اهنگ شده اماد
coordinated group گروه کوئوردینانسی
coordinated complex کمپلکس کوئوردینانسی
coordinated attack تک هم اهنگ شده
coordinated turn دورزدن هواپیما بطوریکه کنترلهای مربوط به دوران حول هر سه محور مورداستفاده قرار گرفته و مانع سر خوردن هواپیما به داخل یا خارج پیچ میشوند
coordinated procurement assigness شعبه مسئول خرید کلی اماد
to buy something on a deferred payment plan [on a time payment plan] [on deferred terms] چیزی را قسطی خریدن
Fire cannot be extinguished by fire . <proverb> آتش را به آتش خاموش نتوان کرد .
plan نقشه کف
plan نقشه مسطحه برنگاره
plan هامن
plan پلان
plan برنامه ریزی کردن
plan طرح کشیدن یا ریختن
plan طرح ریزی کردن در نظر داشتن نقشه
plan تدبیر
plan زبان برنامه نویسی سطح پایین
the better plan is to بهتر این است که .....
plan طرح ریزی کردن
plan پیش بینی کردن
plan طرح کردن
plan طرح
plan برنامه
K-plan [طرحی به شکل اچ انگلیسی در خانه های سبک الیزابت]
E-plan [طرح خانه های ویلایی انگلیس به شکل حرف ای انگلیسی]
plan نقشه
plan تدبیر اندیشه
plan نقشه کشیدن طرح ریختن
plan خیال
rolling plan برنامه غلتان
layaway plan <idiom> قرض راکم کم پرداختن
prestowage plan طرح باربندی کالاها
prestowage plan طرح پیش بینی باربندی و بارگیری وسایل
project plan طرح پروژه
pursuance of a plan اجرای نقشه یا طرحی
loading plan طرح بارگیری خودرو
barrier plan طرح موانع
pursuance of a plan تعقیب اندیشه یا نقشهای
perspective plan برنامه بلند مدت
cargo plan طرح بارگیری ناو
site plan نقشه جایگاه
sheer plan نقشه ساختمانی ناو
plan view نقشه کف
open-plan ساختمانیکههرطبقهآنفقطداراییکمحوطهوسیعاستودارایاتاقنیست
plan view نمای بالا
plan of maneuver طرح مانور
american plan مسافرخانهای که مسافرین پول غذا و اطاق را یکجاپرداخت میکنند
plan of campaign طرح پیکار
plan of action طرح عملیات
plan implementation عملی کردن برنامه
The plan landed . هواپیما بزمین نشست
plan of the day برنامه روزانه ناو
plan implementation اجرای برنامه
plan range در شناسایی از روی عکس هوای فاصله افقی بین نقطه پای عمود هواپیما تا شیئی که روی زمین قرار گرفته است
plan targets اهداف برنامه
plan frame چارچوب برنامه
plan view دید از بالا
prospective plan برنامه بلند مدت
approval of plan تصویب نقشه
site plan نقشه محل
sliding plan برنامه لغزان
war plan نقشه جنگی
draft plan پیش نویس برنامه
entry plan طرح دخول به سر پل
to suggest a plan طرحی راپیشنهادکردن
entry plan طرح ورود به بندر
economic plan برنامه اقتصادی
to pursue a plan نقشهای را دنبال کردن
to pursue a plan مطابق طرح یا نقشهای پیش رفتن
to plan a building عمارتی راطرح ریزی کردن
to plan a building نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
deck plan صفحه پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
docking plan نقشه مسیر ورود کشتی به حوضچه تعمیر نقشه ساختمان قسمت زیر ناوlongshoreman
detailed plan برنامه تفصیلی
development plan برنامه توسعه
development plan طرح گسترش
europen plan نرخ ثابت هتل جهت اتاق وسرویس مهمانان
financial plan برنامه مالی
contingency plan طرح احتمالی
working plan نقشه اجرا راهنمای کار
collection plan طرح جمع اوری اخبار
collection plan طرح جمع اوری
war plan طرح جنگی
colombo plan طرح کلمبو
colombo plan طرح ایجاد شده به وسیله وزیران خارجه ملتهای مشترک المنافع بریتانیا در سال 0591 که هدف ان تشریک مساعی درکمک به رشد اقتصادی کشورهای اسیایی جنوب وجنوب شرقی است
secondary plan طرح ثانوی
stowage plan طرح بارگیری ناو یا هواپیمایا چیدن بارها در هواپیما یاناو
strategic plan طرح جنگ
strategic plan نقشه جنگ
tactical plan طرح عملیات تاکتیکی
tactical plan طرح عملیات نظامی
tentative plan طرح ازمایشی
test plan طرح ازمایش
contingency plan طرح عملیات احتمالی
contingency plan برنامه دوم که در صورت خرابی اولی انجام خواهد شد
development plan طرح ارایش زمین
frequency plan طرح فرکانس
it was no part of my plan کی جزو نقشه من بود
key plan نقشه راهنما
lesson plan طرح درس
marshall plan طرح مارشال
marshall plan برنامه مارشال
marshall plan طرح کمک امریکابرای توسعه اقتصادی کشورهای اروپای غربی که پس از جنگ جهانی دوم برای جلوگیری از نفوذ کمونیسم دراین کشورها اجراگردید
master plan نقشه کلیات
master plan نقشه مجموعه
to foil a plan خنثی کردن نقشه ای
to foil a plan عقیم گذاردن نقشه ای
it was no part of my plan ابداجزو طرح یا نقشه من نبود
investment plan برنامه سرمایه گذاری
interim plan برنامههای موقت
game plan استراتژی بازی
general plan نقشه کلی
general plan نقشه عمومی
ground-plan [نقشه همتراز با زمین]
he thought out a plan تدبیری اندیشید
centralized plan پلان مرکزی
butterfly plan طرح پروانه ای
block-plan نقشه اولیه ساختمان
he thought out a plan فکری بنظرش رسید
illumination plan طرح روشن کردن منطقه نبرد
illumination plan طرح روشنایی منطقه
installation plan نقشه ی نصب
installment plan خرید یا فروش اقساطی پرداخت اقساطی
flight plan طرح یا نقشه پروازهواپیماها
to foil a plan نقش بر آب کردن نقشه ای
Open-plan <adj.> سالن باز، محوطه وسیع، ساختمانی که هرطبقه آن فقط دارای یک محوطه وسیع است و اتاق ندارد
ordnance plan طرح تهیه جنگ افزار ومهمات
floor plan نقشه اشکوب
outline plan طرح مبنا
parking plan طرح پارک کردن هواپیماها
part plan نقشه جزیی
ground plan نقشهای که هم تراز زمین باشد طرح عمومی
ground plan شالوده
ground plan طرح اساسی
partial plan برنامه جزئی
ground plan برنگاره
ordnance plan طرح اردنانس
ground plan نقشه مسطحه
national plan برنامه ملی
The plan is now in action ( underway ) . طرح اکنون بمرحله عمل درآمده است
disaster recovery plan طرح یک واکنش به هنگامیکه خطری نرم افزار و سخت افزار را تهدید میکند
documented plan figures ارقام مستند برنامه
plan position indicator صفحه رادار ناو یا هواپیما
annual food plan برنامه غذایی سالیانه
constant helm plan نقشه زیگزاگ
open-plan coach طرحبازوگن
negative tax plan برنامه مالیات منفی
class improvement plan طرح توسعه ناو
class improvement plan طرح بهبودناو
negative tax plan طرح مالیات منفی
to buy something on the installment plan [system] چیزی را قسطی خریدن
on the installment plan [American English] به اقساط
His plan miscarried . He missed the target تیرش بخطا رفت
to d. down a fire اتش رازیر خاکستر کردن
seen fire اتش مداوم و دیدبانی شده پدافند هوایی که روی سبقت معین در جلوی هواپیما اجرامیشود
fire new بکلی نویاتازه
fire new نونو
to fire up روشن کردن
to fire off شلیک کردن
to fire off درکردن
keep the fire in اتش را روشن نگاه دارید
fire up روشن کردن
fire off در کردن
on fire سوزان
fire out بیرون کردن
the fire النار
fire off شلیک کردن
to fire out بیرون کردن
to fire out بیرون انداختن
on fire مشتعل درتاب وتب
on fire مشتاق
fire out بیرون انداختن
fire at will اتش به اختیار
on fire درحریق
fire at will اتش به اختیار خود
fire up اتشی شدن
under fire <idiom> درمرکز حمله بودن
fire بیرون کردن انگیختن
fire تفنگ یاتوپ رااتش کردن
fire افروختن
fire اتش زدن
fire تیراندازی کردن
fire حرارت
fire تندی
fire شلیک
fire حریق
fire آتش
to fire at something تیر زدن به چیزی
Keep away from the fire . نزدیک آتش نرو
fire اتش کردن
to fire تیر زدن
sure-fire شکست ناپذیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com