English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
corn ball شیرینی چس فیل
Other Matches
corn دانه
corn ذرت
corn غله
corn d. غله فروش
corn میخچه [پزشکی] [ضایعه ای پینه ای شکل از پوست مرده]
to t. on any one's corn احساس کسی راجریحه دارکردن
corn d. علاف
to t. on any one's corn کسیرارنجاندن
corn میخچه دانه دانه کردن
corn نمک زدن
can of corn توپ هوایی بلند
corn shuck پوست یاغلاف ذرت
corn snow تگرگ
corn snow برف تگرگی
corn snow برف شکری
corn snow برفی که دانه بندی درشت دارد
corn sugar دکستروز
corn drill بذر افشان
parched corn گندم برشته
parched corn گندم بریان
indian corn بلال
indian corn ذرت
guinea corn ذرت جارویی
green corn ذرت هندی که نارس بکار طبخ میاید
tri corn کلاه سه گوشه سه شاخه
corn weevil شپشه گندم
corn rose شقایق
corn rose گل خشخاش
copple corn تاج
saracen corn گندم سیاه
saracen corn دیلار
corn chandler غله فروش
corn cob چوب ذرت
copple corn کاکل
corn dril تخم افشان
corn field گندم زار
corn field مزرعه
corn flour ارد ذرت- ارد برنج
corn flower گل گندم
corn flower گل خشخاش شقایق
corn mayweed بابونه صحرایی
corn parsley جعفری صحرایی
corn popper غربالی که دربودادن ذرت بکارمیرود
corn popping درست کردن چس فیل
corn meal ارد گندم - ارد جودوسر
corn poppy شقایق سرخ
guinea corn ذرت جاروبی
corn on the cob ذرت
A handful of corn . یک مشت ذرت
fodder corn مزرعهذرت
sweet corn ذرت هندی
corn harvester کمباین [کشاورزی] [ماشین برداشت محصولات دانه دار]
turkey corn بلال
turkey corn ذرت
sweet corn ذرت شیرین
corn chandler گندم فروش
corn-effect ذرتی شدن فرش که در اثر پرداخت یا قیچی کردن نامناسب بوجود می آید و پرزهای فرش همگی دارای یک ارتفاع نبوده و ظاهر پرز فرش بلند و کوتاه می شود
pop corn چس فیل
pop corn ذرت بو داده
corn-cob حکاکی روی ظرف چوبی
American corn bread نانذرتآمریکایی
Tow sacks of corn . دو کیسه ذرت
pepper corn rent اجاره غیر واقعی
pepper corn rent اجاره فاهری
pepper corn rent اجاره اعتباری
corn-rowing [grinning] راه راه شدن پرزها بخاطر رفت و شد زیاد روی فرش که پرزها بصورت شیارهای باریک در جهت عمود با ترافیک روی فرش قرار می گیرند
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
ball مجلس رقص
ball بال [رقص]
ball بقچه [کاموا ]
to a. the ball توپ رانشان دادن
into a ball نخ راگلوله کنید
to a. the ball اماده انداختن
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
on the ball <idiom> باهوش
to a. the ball توشدن
ball کانون [کاموا]
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
ball گلوله
ball گرهک
ball ساچمه
ball توپ دور از دسترس توپزن
ball توپ
ball ساچمه توپ
ball گلوله توپ
ball بیضه
ball گوی
ball گلوله کردن
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
ball ایام خوش
ball رقص
ball توپ بازی مجلس رقص
ball peen توپکنوکچکش
ball stand محلتوقفتوپ
ball winder نخپیچ
black ball توپسیاه
ball games مسابقه
ball of clay توپبرایساختسفال
ball assembly توپمجمع
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball games شرایط وضعیت
ball games گوبازی
ball games هماورد
blue ball توپآبی
bowling ball توپبولینگ
brown ball توپقهوهای
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
ball bearings بلبرینگ
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball game شرایط وضعیت
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
ball ammunition فشنگ مانوری
ball ammunition مهمات مانوری
squat under the ball توپگیری با شیرجه
anchor ball گوی لنگر
ball bearings یاطاقان ساچمهای
ball game هماورد
ball game مسابقه
ball game گوبازی
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball صابون دستشویی
volley ball والیبال
ball bearings کاسه ساچمه
fir ball چلغوزه
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
ball bearing یاطاقان ساچمهای
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
crystal ball انتن رادار
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
masked ball بال ماسکه
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
ball bearing بلبرینگ
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
ball bearing کاسه ساچمه
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
cannon ball گلوله توپ
cannon ball سرویس چکشی
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
ball pen خودکار [نوشت افزار]
cannon ball پرش با بدن جمع
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
square ball پاس عرضی
ball flower گل سینه
fish ball کوفته ماهی وسیب زمینی
earth ball دنبلان
fire ball گلوله
fire ball توپ
fire ball گلوله انفجاری گوی اتشین اتمی گلوله
fire ball نارنجک
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com