English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
credit transfer انتقال اعتبار
credit transfer پرداخت ازطریق انتقال
Other Matches
transfer واگذاری سند انتقال و واگذاری حواله
transfer انتقال دادن نقل کردن انتقال
transfer حرکت سمتی لوله حرکت درسمت
transfer تغییر سمت دادن لوله
transfer سند انتقال انتقالی
transfer نقل
transfer واگذاری نقل
transfer واگذاری
transfer تغییر دستورات یا کنترل
transfer کپی کردن یک بخش از حافظه به محل دیگر
transfer تغییر دستور یا کنترل
transfer بررسی صحت ارسال داده طبق مجموعهای قوانین
transfer ارسال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساخته یافته هستند.
transfer زمانی که دستور انشعاب یا جهش در برنامه اجرا میشود, کنترل به نقط ه دیگر در برنامه منتقل میشود
transfer زمان انتقال داده بین وسایل یا محل ها
transfer دستوری که کنترل پردازنده را از یک بخش برنامه به دیگری هدایت کند
transfer سرعت انتقال داده از حافظه پشتیبان به حافظه اصلی یا از یک وسیله به دیگری
transfer احاله
transfer حواله
transfer واگذاری تحویل
transfer انتقال
transfer منتقل کردن
transfer of cause احاله امر از یک دادگاه به دادگاه دیگر به علل قانونی
transfer دستور برنامه نویسی که حاوی جهش به بخشی از برنامه است در صورتی که وضعی رخ دهد
k , transfer ضریب تصحیح برد توپ
k , transfer ضریب کای برد
transfer پهلو- رفت
transfer سند انتقال یا واگذاری
transfer واگذار کردن نقل کردن انتقال
transfer واگذار کردن
transfer انتقال دادن
transfer ورابردن
transfer ورابری
transfer orbit مدار انتقال
transfer functions توابع انتقالی
transfer of obligation حواله مدنی
transfer of portfolio انتقال موجودی اوراق بهادار
transfer of technology انتقال تکنولوژی
transfer of learning انتقال یادگیری
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transfer of training انتقال اموزش
transfer operation عمل انتقال
transfer function تابع انتقال
transfer of capital انتقال سرمایه
transfer molding ریخته گری انتقالی
transfer ladle کفچه انتقال چمچمه انتقال
transfer limit حدود صحت تصحیحات برای انتقال به دستگاه سمت توپ
transfer interpreter مفسر انتقال
transfer limit حدود تصحیحات انتقال تیر
transfer ladle پاتیل انتقال
transfer line خط انتقال
transfer loader دستگاه پلکان خودکارمخصوص پیاده و سوار کردن بار از کشتی یا هواپیما
transfer machine دستگاه انتقال
transfer instruction دستور العمل انتقال
transfer medium رسانه انتقال
transfer income درامد انتقالی
transfer mold قالب گیری انتقالی
transfer molding قالب ریزی انتقالی
transfer equipment تجهیزات
transfer check انتقال
deed of transfer سند انتقال
energy transfer انتقال انرژی
power transfer انتقال انرژی
negative transfer انتقال منفی
transfer characteristic مشخصه متقابل
file transfer انتقال فایل
heat transfer انتقال حرارت
heat transfer انتقال گرما
deed of transfer انتقال نامه
data transfer انتقال داده ها
technology transfer انتقال تکنولوژی
transfer check مقابله
transfer case دیفرانسیل
transfer case جعبه انتقال نیرو
positive transfer انتقال مثبت
transfer berth دوبه یا سکوی نقل و انتقال نیروها به ساحل از ناوچههای اب خاکی
transfer area در عملیات اب خاکی منطقه نقل و انتقال نیروها ازناوچه ها به ساحل
transfer address ادرس انتقال
third person of a transfer محال علیه
thermal transfer روش چاپ که در آن رنگها با ذوب کردن واکس رنگی روی کاغذ ایجاد میشود
transfer payment پرداخت پولی که هیچ کارتولیدی را باعث نشود
telegraphic transfer انتقال تلگرافی
radial transfer انتقال داده بین دو وسیله جانبی یا برنامه که در لایههای مختلف سیستم ساختیافته هستند.
transfer scale پایهانتقال
transfer resistor ترانزیستور
transfer station محل انتقال افراد
transfer station محل اعزام افراد
transfer switch کلید انتقال
transfer table میز انتقال
transfer time زمان انتقال
transfer time مدت انتقال
transfer earnings درامدهای انتقالی
transfer canal کانالانتقال
transfer port دریچهانتقال
unconditional transfer انتقال غیر شرطی
block transfer انتقال بلوک
transfer payments پرداختهای انتقالی
transfer processing امور اداری نقل و انتقال وتسویه حساب با یکان اولیه برای انتقال به یکان دیگر
conditional transfer انتقال شرطی
block transfer انتقال کندهای
transfer rate نرخ انتقال
collect transfer بار کردن یک ثبات با بیتها ازمحلهای مختلف
transfer rate نسبت انتقال سرعت انتقال
transfer reaction واکنش انتقالی
credit نسیه
credit بستانکار
credit اجل
credit طلب
credit اعتقاد کردن
credit درستون بستانکار وارد کردن
credit ستون اعتبار در حسابداری دوبل به حساب بستانکاری کسی گذاشتن
credit خرید وفروش اعتباری
credit نسبت دادن
credit ستون بستانکار نسیه
credit امتیاز
credit ابرو
on credit نسیه
on credit پسادست
credit اعتبار مالی
It is to our credit. باعث روسفیدی ماست
credit وعده مهلت
under the credit تحت اعتبار
credit اعتبار
credit available اعتبار قابل استفاده
materials transfer notes دستورانتقال مواد
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
data transfer rate میزان انتقال داده
data transfer rate میزان ارسال داده
data transfer rate نرخ ارسال داده
data transfer rate سرعت انتقال داده ها
passenger transfer vehicle وسلهجابجاییمسافرین
fuel transfer pipe لولهانتقالسوخت
government transfer payments پرداختهای انتقالی دولت
electron transfer mechanism مکانیسم انتقال الکترون
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
file transfer utility برنامه کمکی انتقال فایل
file transfer protocol پروتکل انتقال فایل
materials transfer notes برگه انتقال مواد
courier transfer station ایستگاه تعویض پیک
data transfer operations عملیات انتقال داده
courier transfer station مرکزارسال پیک ارتشی
charge transfer compounds ترکیبات انتقال بار
bit transfer rate نرخ ارسال بیت
image transfer constant ثابت انتقال تصویر
heat transfer coefficient ضریب انتقال گرما
courier transfer officer افسر مسئول قسمت پیک ارتشی
courier transfer officer افسر مسئول پیک
current transfer ratio نسبت انتقال جریان
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
movement credit نوبت حرکت
letter of credit اعتبار نامه بانکی
letter of credit اعتبارنامه
letter of credit اعتبار اسنادی
letter of credit ورقه اعتبار
letter of credit برگه اعتبار
short credit اعتبار کوتاه مدت
man of credit شخص معتبر
revolving credit اعتبار قابل تجدید
movement credit وقت پیش بینی شده و تعیین شده برای حرکت یک ستون
transferable credit اعتباراسنادی قابل انتقال
I did the work ,but he got the credit. کار رامن انجام دادم ولی امتیازش ر ااوگرفت
roll over credit اعتبار گردان
sell on credit نسیه فروختن
settlement of credit تسویه اعتبار
social credit تصادی معرفی شده است
tax credit اعتبار مالیاتی
trade credit اعتبار تجاری
I have a credit card. من کارت اعتباری دارم.
(buy something) on credit <idiom> بدون پول چیزی راخریدن
revolving credit اعتبار گردان
revocable credit اعتبار قابل برگشت
transferable credit اعتبارقابل واگذاری
on credit month's وام با وعده ..... ماهه
open credit اعتبار نامحدود
validity of the credit معتبر بودن یا پادار بودن اعتبار
to give credit to باورکردن تصدیق کردن
open credit اعتبار بدون ضمانت نامه
transferable credit اعتبار قابل انتقال
credit account حساب اعتباری
pyramid of credit هرم اعتبارات
ration credit تضمین سلامت مواد غذایی جیره ارتش
to give credit to اعتباردادن
credit rationing جیره بندی اعتباری
credit expansion گسترش اعتبار
credit balance مانده بستانکار
credit application تقاضای گشایش اعتبار
credit advice اعلامیه بستانکار
credit a sum to someone مبلغی را به حساب بستانکارکسی گذاشتن
countervailing credit اعتبار اتکائی
countervailing credit اعتبار متقابل
counter credit اعتبار متقابل
consumption credit اعتبار مصرفی
consumer credit اعتباربرای خرید کالاهای مصرفی
consumer credit اعتبار مصرف کننده
constructive credit اعطای پایان نامه افتخاری به کسی
credit facilities تسهیلات اعتباری
credit institution موسسه اعتباری
credit rating رتبه بندی اعتباری مشتریان
credit rating میزان اعتبار
credit rating درجه بندی اعتبار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com