English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
cross peaks پیکهای چلیپایی
Search result with all words
off diagonal cross peaks پیکهای چلیپایی خارج از قطر
Other Matches
peaks تیزه
peaks قله اوج
peaks قله مسیرگلوله
peaks نقطه ماکزیمم
peaks رسیدن به بلندترین نقط ه
peaks بیشترین مقدار متغیر یا سیگنال
peaks بلندترین نقط ه
peaks زمانی در روز که بیشترین توان استفاده میشود
peaks زمانی که چیزی بیشترین حد استفاده را دارد
peaks بلندترین خروجی
peaks پیک
peaks اوج
peaks نقطه اوج
peaks حداکثر کاکل
peaks نوک
peaks قله
peaks راس
peaks کلاه نوک تیز
peaks منتها درجه
peaks فرق سر
peaks دزدیدن
peaks حداکثر
peaks نحیف شدن
peaks به نقطه اوج رسیدن
peaks به قله رسیدن
peaks بصورت نوک تیزدرامدن
peaks تیزشدن
cross way=cross road چهارراه
cross گذشتن
cross قلم کشیدن بروی
cross نادرستی
cross خط بطلان کشیدن بر
cross تقلب
cross اختلاف مرافعه
cross دورگه
cross حدوسط ممزوج
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross صلیب
to take the cross صلیب بدوش گرفتن
cross (something) out <idiom> حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross عبوردادن
cross مصادف شدن با
cross روبروشدن قطع کردن
cross حرکت سمتی
cross سانتر کردن
cross ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross متقاطع
cross عرضی
cross پیوندی
cross قطع کردن متقاطع کردن
cross تقاطع
cross خلاف میل کسی رفتار کردن
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross out قلم زدن
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell خبر دادن
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
on the cross بطوراریب
cross دورگه کردن
cross عبور کردن
cross over درو از عقب
cross over همگذری
to cross self با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross tree رابط عرضی دکلها
cross traverse تراورس عرضی
cross talk تداخل صدا
cross trail جاده عرضی
cross validation وارسی اعتبار
cross vault طاق چهاربخش
cross section رویه برش
cross wise صلیب وار
cross wires سیمهای متقاطع
cross wind باد جانبی
cross weight وزن ناخالص
cross wall دیوار پلهای عرضی
cross wall دیوار همبر
cross voting رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross section مقطع
cross section سطح مقطع عرضی
cross talk تداخل صداها در تلفن
cross support نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stroke فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross stitch بخیه دوزی بچپ وراست
cross stay تقویت صلیبی
cross slide کشوی لغزنده عرضی
cross servicing خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross talk القاء
cross talk تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk تداخل صحبت
cross thrust تراست ناخالص
cross tip پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross stay بست چلیپا
cross trail جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross swords دست و پنجه نرم کردن
cross section نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross level تراز کردن
cross modulation مدولاسیون ناخواسته که ازیک کاریر به کاریر دیگر درهمان گیرنده تاثیر میگذارد
cross or pile شیر یا خط
cross over point نقطه همگذری
cross over point نقطه تقاطع مسیر رژه
cross piece تیر عرضی
cross plane رنده کردن
cross pointing ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross member عضو ساختمانی برای اتصال دو ستون طولی هواپیما یاقطعات طولی دیگر
cross magnetizing میدان مغناطیسی متقابل
cross loading مخلوط کردن بارها
cross level افقی کردن
cross level ترازعرضی تراز چرخ
cross level حباب تراز افقی
cross line تار مو
cross line بعلاوه داخل دوربین خط تار موی دوربین
cross linking اتصال عرضی
cross loading سر شکن کردن بارها
cross loading تقسیم بارهای هواپیما
cross pollinate بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollination گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products حاصلضرب ضربدری
cross roads همبر راست گوشه
cross roll نورد عرضی
cross section مقطع عرضی
cross section برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section برش عرضی
cross over point نقطه الحاق مسیرها
cross section سطح مقطع موثر
cross section سطح مقطع
cross roads تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road تقاطع جاده
cross purpose قصد مغایر
cross purpose قصد متقابل
cross question استنطاق
cross question بازجویی
cross question سئوال بطریق استنطاق
cross reaction سطح مقطع
cross refer از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross road چهارراه
cross section نیمرخ عرضی
cross stitches کوکضربدری
Celtic cross [چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
cross-aisle [گوشواره عرضی کلیسا]
cross-banded [روکشی با تارهای عمود]
cross-beam تیر افقی
cross-bond آجرچینی فلمنگی
cross-brace بادبند چپ و راست
cross-doomed کلیسای گنبددار
Cross your heart! <idiom> راستگو باش ! [صادقانه بگو!]
double-cross <idiom> گول زدن
cross one's mind <idiom> فکرکردن
cross-Channel عبور
cross-Channel برقراریارتباطومسافرت از کانال
cross-purposes عدم تفاهم
She is cross eyed. چپ چشم است ( لوچ )
To cross out . To strike off. خط زدن
at cross purposes <idiom> راه خطا واشتباه
cross a bridge before one comes to it <idiom> درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
cross-church کلیسای صلیبی
cross-gable [سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-in-square [کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
Lantern-cross صلیب سنگی
Latin cross صلیب رومی
cross that bridge when you come to it <idiom> [به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Don't be cross with me. از من دلخور نباش.
cross product ضرب خارجی [ریاضی]
cross product ضرب برداری [ریاضی]
high cross [صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross صلیب مقدس
cross-quarter [آرایش گل چهار برگی]
cross-rail اسکلت چوبی
cross-rib دنده ی قوس
cross-springer [دنده اریب در طاق]
cross-tree [رابط عرضی دکلها]
cross-vault طاق چهار بخش
cross-window [پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
cross-wing [بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross wise چلیپایی ضربدری
pectoral cross چلیپایی روی سینه
pectoral cross صلیب سینه
roman cross حرکت صلیبی
sign of the cross علامت صلیب
soiuthern cross صلیب جنوب
soiuthern cross چهارستاره درخشان نیمکره جنوبی
southern cross crux
southern cross صلیب جنوبی
olympic cross صلیب المپیک
moto cross مسابقه موتورسیکلت رانی درمسیر خاکی محدود تپه و پیچ جاده و پرش در دو بخش 03یا 54 دقیقه
maltese cross صلیب
cross word جدول معمائی
cross word جدول لغز
cyclo cross مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
geneva cross صلیب سرخ
greek cross صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
invention of the cross جشن یافتن صلیب
inverted cross بالانس صلیب
line cross تقاطع خط
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com