English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
cross roll نورد عرضی
Other Matches
cross way=cross road چهارراه
roll طومار
roll لوله
roll توپ
roll صورت
roll ثبت
roll فهرست پیچیدن
roll چیز پیچیده
roll چرخش گردش
roll غلتک
roll around <idiom> برگشتن
roll طاقه
to roll on غلتیدن
roll up جمع اوری کردن تاسیسات
roll up رویهم جمع شدن
roll up انباشتن
to roll on صاف کردن
roll in <idiom> باقیمت بالایی رسیدن
to roll by اسان رفتن
to roll by غلتیدن
to roll by صاف رفتن
to roll on اسان رفتن
roll نورد
roll غلتاندن غلت دادن
roll انحراف به چپ یا راست
roll دوران حول محور طولی غلطش
roll ناوش
roll ناویدن
roll چرخش نیمدایره روی یک پا وبعد روی پای دیگر
roll چرخش توپ والیبال
roll فهرست
roll نورد کردن
roll غلطیدن ناو
roll غلتش ناو
roll غلطیدن
roll غل دادن
roll غلتک زدن
roll گردکردن
roll بدوران انداختن
roll غلتیدن
roll غلت خوردن گشتن
roll تراندن
roll تردادن
roll تلاطم داشتن
roll up پیاده کردن و یا جمع کردن تاسیسات یا وسایل در حال کار
roll up چرخیدن
roll-on/roll-off بارگیری- تخلیه
roll out ازتختخواب بیرون امدن گسترده شدن
roll out معرفی یک کالای تجارتی به بازار
roll out دویدن هواپیما روی باند
roll out سر خوردن هواپیما
roll in در حافظه پهن کردن
roll on/roll off بارگیری- تخلیه
roll up اندوختن
roll up جمع کردن
roll out از حافظه جمع کردن
roll on roll off روش بارگیری مستقیم ناو
roll on roll off روش سوار وپیاده کردن بار روی غلطک حمال
roll on roll off سوار کردن و حرکت دادن سریع بار و کالا بین انبارها
roll call حاضر و غایب
roll back عقبگرد
roll call شیپورجمع
roll call حضور و غیاب
roll back کاریک برنامه کاربردی پایگاه داده ها برای توقف تراکنش و برگشت پایگاه داده ها به وضعیت قبلی
roll call نامیدن افراد
roll call حضور و غیاب سازمانی
roll forward , با خواندن ورودی تراکنش واجرای مجدد تمام دستورات برای بازگشت به پایگاه داده وبه وضعیت پیش از آسیب
roll housing پایه دستگاه نورد
roll forward تابع پایگاه داده ها که کاربر را ازیک آسیب نجات میدهد.
roll in point نقطه ورود به شاخه تک به وسیله هواپیما نقطه شروع حرکت تک هواپیما
roll back به عقب راندن تدریجی مواضع دفاعی دشمن در هم نوردیدن تدریجی دفاع دشمن
roll back عمل تنزل دادن
roll back عقب کشی
chest roll چرخیدن ژیمناست از حالت ایستاده بروی سینه
toilet roll دستمالتوالت
To roll up the map. , نقشه را پیچیدن ( تا کردن )
call the roll حاضر و غایب کردن
call the roll حضور و غیاب کردن
breaking down roll نورد شکست
roughing roll پیش نورد
break down roll پیش نورد
bottom roll غلطک ماتریسی
blooming roll دستگاه نوردشمشه
chilled roll نورد سخت کننده
spring roll مربوطبهغذایچینی
roll back قیمت جنسی یاکالایی را بسطح اولیه پایین اوردن
roll back عقب کشیدن
roll axis محور غلطش
plate roll غستگاه نورد صفحه
pilger roll غلطک زائر
period of roll زمان تناوب چرخش
pancake roll کلوچهایکهباسبزیجاتچینی
pancake roll گوشتو...درستمیشود
cogging roll دستگاه نورد اولیه شمش
sausage roll نوعیغذاباسوسیس
blooming roll نورد شمشه
roll kitchen اشپزخانه متحرک
roll of thunder غرش رعد
the roll of the sea غلت یا موج اب دریا
muster roll دفتر اسامی افراد نظامی وافسران یک منطقه یا کشتی
to be on the pay roll جزوکارمندان یا مزدوران بودن
to be on the pay roll مواجب یا مزد گرفتن
roll reversal حالتی که سبب معکوس شدن کنترل میگردد
roll pass رخده نورد
roll pass کالیبر نورد
roll paper کاغذ لولهای
the roll of a ship غلت کشتی
muster roll دفتر بازدید افسران وسربازان در یک یکان نظامی
sheet roll نورد ورق
shoulder roll چرخیدن روی شانه ها
roll stand مقام نورد
period of roll دوره تناوب
roll scroll متن نمایش داده شده که درهرلحظه یک خط بالا یا پایین صفحه نمایش می رود
straightening roll غلطک مستقیم کنی
striking off the roll اسم یک solicitor را به تقاضای خودش یا بعلت ارتکاب خطا از لیست وکلاحذف کردن
swing roll چرخش نیمدایره روی یکپاوبعد روی پای دیگر با کنترل پای ازاد از جلو بعقب
roll over credit اعتبار گردان
pay roll لیست پرداخت حقوق
grooved roll نورد شیاردار
drum roll تندزنی
grooved roll غلطک شیاردار
giant roll تاب
crushing roll غلتکسنگشکن
roll call حاضر و غایب کردن افراد
roll film فیلملولهای
drum roll ضربات مداوم
hot roll نورد کردن داغ
idle roll غلطک کور
universal roll نورد یونیورسال
universal roll برای شکل دادن تیرهای بال پهن معمولابا چهار استوانه دوار نوردمیکنند که به همین نام معروف است
pay roll لیست حقوق
western roll غلطیدن افقی از روی میله
wire roll نوعی سیم خاردار تاشو برای ساختن موانع ضد مکانیزه
jelly roll نان شیرینی ژله دار ولوله کرده
jelly roll رولت
jack roll چرخ چاه
pick and roll ایجاد سد و چرخش
roll-calls حاضر و غایب کردن
roll of honour صورت اسامی کسانی که درجنگ فداکاری کرده اند
roll up one's sleeves <idiom> سخت تلاش کردن
to call the roll حاضر غایب کردن [نام افراد در گروهی را بلند خواندن]
angle-roll ابزار گرد
rock and roll رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll رقص راک اندرول
rock'n'roll رقص بحنبان وبچرخان
rock'n'roll رقص راک اندرول
roll-call حاضر و غایب کردن
edge-roll ابزار سه ربع گرد
hip-roll تیر چوبی نبش
roll of honour لیست افتخار
to roll one's eyes <idiom> نشان دادن بی میلی [بی علاقگی] به انجام کاری [اصطلاح مجازی]
cold roll نورد کردن در حالت سرد
bed roll خاموت انکادره
To roll up ones sleeves. آستینهارابالازدن
To call the roll. Roll-call. حاضر غایب کردن
dummy roll نورد کور
drag roll غلطک کششی
eastern roll شیوه قیچی در پرش ارتفاع باغلطیدن پس از عبور از میله و فرود روی پا
backing roll غلطک پشت بند
dummy roll غلطک کور
bead roll صورت مردگانی که برای ارواح انها فاتحه یادعامیخوانند
bed roll رختخواب پیچ
back up roll غلطک پشت بند
center disc roll نورد دیسکی
to roll a huge snowball گلوله بزرگی از برف درست کردن
to roll up the enemy line حمله جناحی
to roll up the enemy line بخط دشمن کردن
roll piercing process فرایند نوردمایل
center disc roll غلطک دیسکی
To toss and turn. To roll over. از پهلو به پهلو غلتیدن (درخواب وغیره )
roll out the red carpet <idiom> حسابی پذیرایی کردن
roll out the red carpet <idiom> برای خوشآمد فرش زیرپای مهمان پهن کردن
roll piercing process روش نورد مایل
intermediate roll stand مقام نورد میانی
arm roll and grapevine بغل رومی
Roll the blanket round yourself. پتو رابدور خودت بپیچ
front headlock and side roll سر زیر بغل با مایه بزکش
arm roll and outside leg trip فن ارنج
fireman's carry and barrel roll یک دست از کمر
double arm roll from front زیر با مایه کلندون
leg lift and side roll کنده سرانبون
To shake ( swing , roll) ones hips . قر دادن
cross دورگه
cross علامت ضربدر یاباضافه
cross چلیپا
cross خاج
cross صلیب
cross حدوسط ممزوج
st.g's cross چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
cross tell پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
cross علامت ضربدر در نقشه کشی
cross پیوندزدن کج خلقی کردن
cross قلم کشیدن بروی
cross tell خبر دادن
to be cross about something دلخور بودن از چیزی
cross اختلاف مرافعه
on the cross بطوراریب
cross تقلب
cross نادرستی
cross تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com