Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
cross-quarter
[آرایش گل چهار برگی]
Other Matches
to ask for quarter
بخشش طلبیدن
quarter
چارک
quarter
چهار یک
quarter
کوی بخش
last quarter
تربیع دوم
quarter
پناه بردن به
quarter
برزن
quarter
یک چهارم زمان مسابقه قسمت عقبی کناره قایق
to ask for quarter
دخیل شدن
three-quarter
سه چهارم
to ask for quarter
امان خواستن
to ask for quarter
زنهارخواستن
quarter
زنهار
quarter
زنهار دادن
on the quarter
در جهت پاشنه ناو
three-quarter
سه ربع
quarter
یک چهارم
first quarter
تربیع اول
quarter
یک چارک چهارک
quarter
ربع
quarter
مدت سه ماه برزن
quarter
به چهار قسمت مساوی تقسیم کردن
quarter
اقامتگاه
quarter
محله
quarter
بخش ربعی
to give quarter
امان دادن
to give quarter
زنهاردادن
nose of the quarter
دماغهیکچهارمی
quarter-deck
ربععرشه
turing this quarter
در این سه ماهه
admiral's quarter
بخش سرفرماندهی
quarter-finals
یک چهارم نهایی
quarter-final
یک چهارم نهایی
quarter final
یک چهارم نهایی
three-quarter coat
کتسهربع
three-quarter sleeve
آستینسهربع
to cry quarter
فریادامان یادخیل زدن
quarter binding
جلدی که تنهاته ان چرم دارد
quarter hour
ربع ساعت
four quarter hold
ضربه فنی
quarter horse
اسب پرتحمل
quarter horse
اسب کوتاه وپر طاقت
quarter ditch
نهری که اب جویهای کوچک را جمع اوری کرده و به کانال تخلیه هدایت میکند
quarter deck
پاشنه
quarter day
موعدپرداخت
quarter day
روز پرداخت قسط
quarter
[year]
سه ماه
quarter
[year]
دوره سه ماهه
quarter brick
کلوک
quarter boom
تیرک پاشنه
quarter boom
بوم پاشنه
quarter landing
پاگرد پله با 081 درجه گردش
quarter note
نت یک چهارم
quarter of an hour
یک چهارم سده
the industrial quarter of the
محله صنعتی شهر
quarter staff
نیزه چوبی
quarter moon
تربیع
quarter hour
پانزده دقیقه
residental quarter
منطقه مسکونی
quarter wind
باد موافق
quarter sessions
دادگاه استینافی
quarter session
محاکمی که چهار بار در سال تشکیل می شوند این محاکم صلاحیت رسیدگی به جرایمی را که شخص ممکن است به علت ارتکاب انها به اعدام یاحبس ابد محکوم شود ندارند
quarter phase
دو فاز
four quarter hold
ایپون
cross way=cross road
چهارراه
center of quarter circles
مرکز یک چهارم دایره ها
shorted quarter wave line
خط ربع موج بسته
open quarter wave line
خط ربع موج باز
on the cross
بطوراریب
to take the cross
صلیب بدوش گرفتن
cross tell
خبر دادن
cross tell
پخش اخبار به طور عرضی توزیع اخبار دریک سطح فرماندهی
st.g's cross
چلیپایی که ازدوخطقرمزدرست شده باشد
to cross self
با گذاردن انگشت برپیشانی ودوطرف بدن نشان صلیب
cross
سانتر کردن
cross over
درو از عقب
cross
حدوسط ممزوج
cross
دورگه
cross
اختلاف مرافعه
cross
تقلب
cross
نادرستی
cross
قلم کشیدن بروی
cross
خط بطلان کشیدن بر
cross
گذشتن
cross
علامت ضربدر یاباضافه
cross
چلیپا
cross
خاج
to be cross about something
دلخور بودن از چیزی
cross out
قلم زدن
cross
تقاطع
cross
علامت ضربدر در نقشه کشی
cross (something) out
<idiom>
حذف کردن یاخط کشیدن روی چیزی
cross over
همگذری
cross
صلیب
cross
عبوردادن
cross
مصادف شدن با
cross
قطع کردن متقاطع کردن
cross
پیوندی
cross
عرضی
cross
متقاطع
cross
ضربه هوک پس از ضربه حریف
cross
حرکت سمتی
cross
تقاطع کردن برخورد کردن قطع کردن یک مسیر
cross
روبروشدن قطع کردن
cross
خلاف میل کسی رفتار کردن
cross
دورگه کردن
cross
پیوندزدن کج خلقی کردن
cross
عبور کردن
cross roads
تقاطع با زاویه قایم چهارراه راست
cross road
محل تقاطع دو جاده چهارراه
cross road
تقاطع جاده
cross road
چهارراه
cross roads
همبر راست گوشه
cross stay
بست چلیپا
cross word
جدول لغز
cross section
نیمرخ عرضی
cyclo cross
مسابقه دوچرخه درمسیرهای شیبدار و ناهموار
cross section
سطح مقطع
cross section
سطح مقطع موثر
cross section
برش عرضی
cross section
برش متقاطع نمونه یا حد وسط
cross section
مقطع عرضی
cross reaction
سطح مقطع
cross question
سئوال بطریق استنطاق
invention of the cross
جشن یافتن صلیب
greek cross
صلیب یا چلیپای یونانی بدین شکل +
geneva cross
صلیب سرخ
cross pointing
ارایش طنابهای اطراف ناو یااستنچی
cross polinize
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross pollinate
بطورمصنوعی گرده افشانی کردن لقاح
cross roll
نورد عرضی
cross pollination
گرده افشانی از گلی بگل دیگر
cross products
حاصلضرب ضربدری
cross purpose
قصد مغایر
cross refer
از یک قسمت کتاب به قسمت دیگر ان مراجعه کردن مراجعه متقابل کردن
cross purpose
قصد متقابل
cross question
استنطاق
cross question
بازجویی
cross word
جدول معمائی
cross wise
چلیپایی ضربدری
cross servicing
خدمات جنبی یا جانبی خدمات چند جانبه
cross vault
طاق چهاربخش
cross validation
وارسی اعتبار
cross tree
رابط عرضی دکلها
cross traverse
تراورس عرضی
cross trail
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
cross trail
جاده عرضی
cross tip
پیچ گوشتی چهارسو چارشاخه
cross thrust
تراست ناخالص
cross slide
کشوی لغزنده عرضی
cross talk
تداخل صدا
cross talk
تداخل صحبت
cross talk
تداخل صدا در اثرنزدیکی دو فرستنده
cross talk
القاء
cross talk
تداخل صداها در تلفن
cross swords
دست و پنجه نرم کردن
cross voting
رای دادن دوطرف مخالف برای همدیگر
cross wall
دیوار همبر
cross wise
صلیب وار
cross wires
سیمهای متقاطع
cross wind
باد جانبی
cross section
نیمرخ پهنا مقطع موثر
cross weight
وزن ناخالص
cross stitch
بخیه دوزی بچپ وراست
cross section
مقطع
cross stroke
فشار روی پا برای ازدیادسرعت یا چرخش
cross section
رویه برش
cross section
سطح مقطع عرضی
cross wall
دیوار پلهای عرضی
cross support
نگهداشتن بدن بحالت صلیب
cross stay
تقویت صلیبی
inverted cross
بالانس صلیب
cross-gable
[سه گوشی کنار شیروانی عرضی]
cross-church
کلیسای صلیبی
cross-doomed
کلیسای گنبددار
cross-brace
بادبند چپ و راست
cross-bond
آجرچینی فلمنگی
cross-beam
تیر افقی
cross-aisle
[گوشواره عرضی کلیسا]
Celtic cross
[چلیپا سنگی تاریخی سلتی]
Cross your heart!
<idiom>
راستگو باش !
[صادقانه بگو!]
double-cross
<idiom>
گول زدن
cross one's mind
<idiom>
فکرکردن
cross a bridge before one comes to it
<idiom>
درمورد مشکلی قبل از حادثه فکرکردن
at cross purposes
<idiom>
راه خطا واشتباه
To cross out . To strike off.
خط زدن
She is cross eyed.
چپ چشم است ( لوچ )
cross-purposes
عدم تفاهم
cross-in-square
[کلیسای معمول در رم شرقی با چهار گوشه و میدان و چهار طاق گهواره ای]
cross-rail
اسکلت چوبی
cross product
ضرب برداری
[ریاضی]
cross product
ضرب خارجی
[ریاضی]
Don't be cross with me.
از من دلخور نباش.
cross that bridge when you come to it
<idiom>
[به حل یک مشکل زمانی اقدام کن که لازم باشه و نه قبلش]
Latin cross
صلیب رومی
Lantern-cross
صلیب سنگی
high cross
[صلیب سنگی دوره آنگلوساکسون]
dedication cross
صلیب مقدس
cross-wing
[بال های پیوسته در تالار خانه های قرون وسطایی]
cross-window
[پنجره ای با جرز عمودی میان قسمت هایش به شکل صلیب]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com