Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 100 (6 milliseconds)
English	Persian
crossed reflex	بازتاب متنافر
Other Matches
crossed	چلیپایی
crossed out	قلم خورده
criss-crossed	بهطور متقاطع حرکت کردن
criss-crossed	با ضربدر مشخص کردن
criss-crossed	چلیپایی کردن
criss-crossed	برخورد
crossed controls	بکارگیری سطوح کنترل برخلاف حالت عادی درمانورهای ویژه
criss-crossed	سوتفاهم
criss-crossed	سردرگمی
criss-crossed	طرحچلیپایی
it crossed my mind	بخاطری گذشت
star crossed	بدشانس
star crossed	دارای ستاره نحس
with the arms crossed	دست بسینه
with the legs crossed	چهارزانو
criss-crossed	پایی
criss-crossed	همبر
criss-crossed	امضای اشخاص بیسواد
it crossed my mind	بنظرم رسید
crossed cheque	چک بسته
crossed cheque	چک مسدود
crossed chaque	چک بسته
double-crossed	دورویی کردن خیانت کردن
keep one's fingers crossed <idiom>
It crossed my mind.	به فکرم رسید.
criss-crossed	به طور ضربدر
It crossed my mind.	به نظرم رسید.
criss-crossed	یکوری
criss-crossed	کج
criss-crossed	دارای نقش چلیپایی کردن
criss-crossed	همبر کردن
crossed belt	تسمه عرضی
double-crossed	نارو زدن
I crossed out the extra expenses .	هزینه های اضافی را قلم زدم
To be crossed out ( eliminated , omitted ) .	خط خوردن
I was keeping my fingers crossed .	خدا خدا می کردم ( دعامی کردم )
crossed and uncreate cheques	چکهای بسته ونبسته
He crossed the frontier(border-line).	ازمرز رد شد
reflex	بازتاب
reflex	واکنش
reflex	عکس العمل غیرارادی
reflex	یک برنامه تحلیلی پایگاه داده که برای ایجاد و کنترل اطلاعات به شکل یک لیست بکار برده میشود
patellar reflex	بازتاب پرش زانو
mass reflex	بازتاب کلی
orientation reflex	بازتاب سوگیری
unconditioned reflex	بازتاب غیر شرطی
tendon reflex	بازتاب وتری
sucking reflex	بازتاب مکیدن
stretch reflex	بازتاب کشیدگی
startle reflex	بازتاب یکه خوردن
grasping reflex	بازتاب چنگ زدن
flexion reflex	بازتاب خمش
abdominal reflex	بازتاب شکمی
babinski reflex	بازتاب بابینکسی
reflex force	نیروی ضربتی هوایی در حال اماده باش فوری
achilles reflex	بازتاب اشیل
chain reflex	بازتاب زنجیرهای
conditioned reflex	بازتاب شرطی
cranial reflex	بازتاب جمجمهای
blinking reflex	بازتاب پلک زدن
orienting reflex	بازتاب سوگیری
psychogalvanic reflex	بازتاب گالوانیکی- روانی
spinal reflex	بازتاب نخاعی
reflex reserve	پس مانده بازتاب
reflex latency	دوره نهفتگی بازتاب
pupillary reflex	بازتاب مردمک
reflex klystron	کلیسترون بازتابی
reflex action	عمل غیر ارادی
reflex force	فشارعکس العمل
reflex force	نیروی عکس العمل
reflex arc	کمان بازتاب
reflex circuit	قوس بازتاب
prepotent reflex	بازتاب غالب
reflex arc	قوس بازتاب
salivary reflex	بازتاب بزاقی
rossolimo reflex	بازتاب روسولیمو
rooting reflex	بازتاب گونه
static reflex	بازتاب تعادل
righting reflex	بازتاب تعادل
reflex time	زمان بازتاب
plantar reflex	بازتاب کف پا
reflex sight	زاویه یاب منشوردار یاپریسکوپی
reflex sight	دوربین منشوری
Touch wood . Lets keep our fingers crossed . She is extremely cunning .	گوش شیطان کر (بزن بچوب )
bechterev mendel reflex	بازتاب بختریف- مندل
positive movement reflex	بازتاب حرکت گرایشی
main reflex mirror	آینهانعکاساصلی
negative movement reflex	بازتاب گریز
knee jerk reflex	بازتاب پرش زانو
haab's pupillary reflex	بازتاب مردمکی هاب
cutaneous secretory reflex	بازتاب تراوشی پوست
cutaneous pupillary reflex	بازتاب پوستی مردمک
phasic stretch reflex	بازتاب کشش مرحلهای
consensual eye reflex	بازتاب همخوان چشم
eye blink reflex	بازتاب پلک زدن
twin-lens reflex camera	لنزدوتاییانعکاسدوربین
single-lens reflex camera	دوربینبازتابتکلنزی
cross section of a reflex camera	قسمتعرضیبازتابتلسکوپ
single-lens reflex (SLR) camera	دوربینتکلنزی

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com