English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
curing time مدت زمان پخت الیاف در رنگرزی
Other Matches
curing پروراندن
curing پروسهای که درطی ان بیشترلاستیکهای مصنوعی پلاستیکها و سوختهای جامدتغییر شکل داده و به ترکیباتی با وزن مولکولی بیشتر تبدیل میشوند
curing عمل اوردن بتن
rapid curing قیرهای محلول زودگیر
curing agent سختگر
curing oven کوره سخت گردانی
medium curing قیرهای محلول کندگیر
membrane curing نگهداری غشایی بتن
membrane curing گیرش پوستهای
moist curing نگهداری مرطوب بتن
curing compound مایه عمل اورنده
curing membrane پوسته نگهبان
slow curing قیرهای محلول دیرگیر
curing vessel فرف سخت گردانی
steam curing عمل اوردن بتن با بخار
fog curing room اطاق نمداری که نمونههای بتن ازمایشی را در ان نگهداری میکنند
slow curing cutback قیر مایع دیرگیر
rapid curing cutback قیر مایع زودگیر
damp land pit curing نگهداری رطوبت بتن برای نمونههای ازمایشی درازمایشگاه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
from time to time <idiom> گاهگاهی
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
for the time being <idiom> برای مدتی
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
all the time <idiom> به طور مکرر
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
At the same time . درعین حال
down time مرگ
down time زمان تلف
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
about time <idiom> زودتراز اینها
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
on time <idiom> سرساعت
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
time will tell در آینده معلوم می شود
behind time بی موقع
behind time دیر
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
It's time وقتش رسیده که
at a specified time در وقت معین یا معلوم
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
take your time عجله نکن
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
time after time <idiom> مکررا
time out <idiom> پایان وقت
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
at another time در زمان دیگری
There is yet time. هنوز وقت هست.
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
once upon a time روزگاری
once upon a time روزی
on time مدت دار
old time قدیمی
off time مرخصی
off time وقت ازاد
mean time ساعت متوسط
mean time زمان متوسط
many a time بارها
many a time چندین بار
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
to know the time of d هوشیاربودن
once upon a time یکی بودیکی نبود
one at a time یکی یکی
out of time بیموقع
some time یک وقتی
some time مدتی
some time or other یک وقتی
some time or other یک روزی
specified time وقت معین
there is a time for everything هرکاری وقتی
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time in ادامه بازی پس از توقف
time is up وقت گذشت
out of time بیجا
out of time بیگاه
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
just in time درست بموقع
from time to time گاه گاهی
all-time بیسابقه
all-time بالا یا پایینترین حد
from this time forth ازاین ببعد
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین پس
for the time being عجالت
one-time پیشین
one-time قبلی
one-time سابق
f. time روزهای تعطیل دادگاه
four-four time چهارهچهارم
three-four time نت
from time to time هرچندوقت یکبار
all-time همیشگی
what is the time? وقت چیست
to know the time of d اگاه بودن
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
in time بجا
in time بموقع
in the time to come اینده
in the time to come در
in the mean time ضمنا
in no time خیلی زود
two time دو حرکت ساده
i time time Instruction
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
what time is it? چه ساعتی است
what is the time? چه ساعتی است
two-two time نتدودوم
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
time فرصت مجال
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time مرورزمان را ثبت کردن
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time وقت قرار دادن برای
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> هر بار
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time گاه
at any time <adv.> هر بار
time هنگام
time متقارن ساختن
time زمانه
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time مدروز
time روزگار
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time عهد
time مدت
time [s] <adv.> دفعه
time وقت معین کردن
time ایام
time out ساعت غیبت کارگر
time زمانی موقعی
any time <adv.> درهمه اوقات
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time تایم
time ثیر قرار میدهد
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time فرصت
time وقت
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time فرصت موقع
time [s] <adv.> بار
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
time زمان
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time out وقفه فاصله
time out ایست
time out تایم
time ساعتی
time out مهلت
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time on target زمان روی هدف
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time preference رجحان زمانی
time of origin زمان ارسال پیام
time preference ارجحیت زمانی
time priority اولویت زمانی
time of blowing زمان دم
time quantum ذره زمانی
time preference ترجیح زمانی
time policy بیمه نامه مدت دار
time on target زره
time on target اتش زمان روی هدف
time orderly نگهبان اعلام ساعت
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com