Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
cutting action
قدرت سنگ زنی
Other Matches
cutting
برش روزنامه
cutting
برش کاری
cutting off
برش کاری
cutting
قلمه زنی
cutting
قلمه گیاه
cutting
برنده
cutting
برش
cutting
مقطع
cutting die
برش
cutting chisel
قلم حکاکی
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
cutting power
قدرت برش
cutting capacity
قدرت برش
cutting edge
لبه برش
cutting edge
تیغه
cutting direction of a saw
جهات برش اره
cutting face
سطح برش
cutting head
نوک برنده
cutting property
خصوصیت برش
cutting press
پرس قطع کننده
[مهندسی]
cutting plier
سیم چین
cutting plane
صفحه برش
cutting oil
روغن سردکننده روغن برش
cutting oil
روغن خنک کننده
cutting die
صفحه برش
cutting lubricant
روغن سرد کننده
cutting lubricant
روغن برش کاری
cutting edge
تیغه قطع سازی
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting nozzle
دهانه لوله برش
[ابزار]
cutting guide
راهنمای برش
[ابزار]
cutting blade
تیغه برش
cutting alloy
فلز سخت
slope of cutting
دامنه برش یا سینه برش شیروانی کند
slope of cutting
شیروانی خاکبرداری
blanck cutting
پانچ
wood cutting saw
اره چوب بری
[ابزار]
cutting wire
سیم برش
[مهندسی]
press cutting
برش دهنده فشاری
blanck cutting
دستگاه منگنه
cutting away work
بغل بری
cutting angle
زاویه برش
abrasive cutting
برش
[مهندسی]
abrasive cutting
اره کاری
[مهندسی]
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
angle of cutting
زاویه تقاطع
clear cutting
برش یکسره
torch cutting
[برشکاری شعله ای]
cutting quality
کیفیت برش
metal cutting
فلزبری
[ابزار]
powder cutting
برش توسط شعله
formation in cutting
فرم صندوقهای تو گود زیرگاه صندوقهای
cutting line
خطبرش
electron cutting
برش الکترونی
flame cutting
جوش بری
[مهندسی]
gas cutting
برشکاری گازی
[مهندسی]
gear cutting
دنده تراشی
[مهندسی]
metal cutting saw
اره فلزی
[ابزار]
metal cutting
براده برداری
metal cutting
برش فلز
cutting torch
مشعل قطع کننده
[ابزار]
cutting torch
مشعل برش دهنده
[ابزار]
cutting time
زمان برش
cutting thrust
نیروی برش
cutting stroke
ضربه برش
cutting tool
قلم تراش
cutting tool
اسکنه
cutting stroke
امتداد برش
cutting solution
محلول برش
non cutting shaping
فرم دهی بدون براده برداری
cutting time
زمان اصلی
metal cutting element
عنصر براده برداری
form cutting tool
اسکنه
metal cutting tool
ماشین ابزار
side cutting chisel
مغار نقشبر
pastry cutting wheel
چرخبرشخمیر
metal cutting bandsaw
تیغ اره فلز بر
metal cutting machine
دستگاه براده برداری
free cutting alloy
الیاژ اتومات
cutting line of force
قطع خطوط قوا
form cutting tool
قلم تراش
cutting tool angle
زاویه برش اسکنه
cutting tool angle
زاویه برش قلم
free cutting steel
فولاد خوش تراش
diamond cutting tool
الماس شیشه بری
metal cutting work
براده برداری
plaster cutting knife
کارد گچبری
electron beam cutting
برش با اشعه الکترونی
free cutting brass
برنج اتومات
free cutting steel
فولاد اتومات
abrasive cutting machine
دستگاه برش
abrasive cutting wheel
تیغ اره گرد
spark cutting process
فرایند برشکاری شعلهای
automatic gear cutting machine
ماشین فرز چرخ دندانه
metal cutting machine tool
ماشین ابزار براده برداری
self action
خود عملی
appropriate action
اقدام مقتضی
out of action
از نبرد خارج شده
out of action
خارج ازنبرد
out of action
خراب
immediate action
عملیات فوری
course of action
روش انجام کار
course of action
راه کار
right of action
حق ترافع
right of action
حق طرح دعوی دردادگاه
out of action
غیر فعال
right of action
حق طرح دعوی در دادگاه
right of action
حق اقامه دعوی
immediate action
عکس العمل فوری
self action
عمل فی نفسه
containing action
عملیات احاطهای بازدارنده
action
فرمان حاضر به تیر
action
شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action
پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
action
لیست امکانات
action
کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action
حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action
در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action
وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action
عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action
که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action
عمل انجام شده
action
تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action
انجام کاری
action
خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action
عامل
action
کار اقدام
action
جنگ عملیات
action
عملیات جنگی
action
جنبش
action
اژیرش
action
اثر
action
نبرد
action
گزارش وضع
action
اقامهء دعوا
action
طرز عمل
action
اشغال نیروهای جنگی
action
پیکار
action
اقدام
action
تاثیر اثر جنگ
action
اشاره
action
جنبش حرکت
action
جدیت
action
رفتار
action
فعل اقدام
action
عمل
action
کار
action
کردار
action
کنش
action
جنگ
action
جریان
action
جریان حقوقی تعقیب
action
سهم سهام شرکت
action
تمرین
action
بازی
down
[out of action, not in use]
<adj.>
خراب
[ازکارافتاده]
down
[out of action, not in use]
<adj.>
ازکارافتاده
police action
عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
quantum of action
کوانتوم اثر
personal action
دعوی شخصی
possessory action
دعوی اعاده مالکیت
possessory action
دعوی مالکیت
plan of action
طرح عملیات
mass action
قانون اثر جرم
quantum of action
کوانتوم کنش
quantum of action
ثابت پلانک
prepare for action
حاضربه جنگ کردن
preventive action
اقدامات احتیاطی
mass action
عمل کلی
secondary action
انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
passing action
عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action
عمل کردن به صورت مین
property in action
مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action
مقدار اثر
prepare for action
حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
personal action
دعوی منقول
preventive action
اقدامات تامینی
mine action
عمل مین
quick action
عمل انی ماسوره
to bar one from his action
بازداشتن کسی از کاری
single action
یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
action lever
اهرم حرکتدستگاه
action of wind
حرکتجریانباد
shock action
غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action
عمل غافلگیری
action replay
پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
industrial action
عملوکارصنعتی
scene of action
صحنه جنگ یادرگیری
scene of action
صحنه عملیات
He is a man of action.
مردعمل است
zone of action
منطقه عملیات یکان
zone of action
منطقه عمل
things in action
اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
to rouse to action
بکاربرانگیختن
things in action
اموال دینی
splitting a cause of action
تجزیه دعوی
to rouse to action
بکارانداختن تحریک کردن
vexatious action
دعوی ایذائی
vexatious action
دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com