Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
cutting time
زمان اصلی
cutting time
زمان برش
Other Matches
cutting
مقطع
cutting
برش
cutting off
برش کاری
cutting
برش روزنامه
cutting
قلمه گیاه
cutting
قلمه زنی
cutting
برش کاری
cutting
برنده
cutting lubricant
روغن برش کاری
cutting chisel
قلم حکاکی
cutting edge
لبه برش
cutting die
برش
flame cutting
جوش بری
[مهندسی]
cutting die
صفحه برش
cutting direction of a saw
جهات برش اره
press cutting
برش دهنده فشاری
cutting face
سطح برش
electron cutting
برش الکترونی
metal cutting
برش فلز
cutting head
نوک برنده
metal cutting
براده برداری
metal cutting
فلزبری
[ابزار]
metal cutting saw
اره فلزی
[ابزار]
abrasive cutting
اره کاری
[مهندسی]
cutting property
خصوصیت برش
cutting quality
کیفیت برش
cutting solution
محلول برش
cutting stroke
ضربه برش
cutting thrust
نیروی برش
cutting torch
مشعل قطع کننده
[ابزار]
cutting tool
قلم تراش
cutting tool
اسکنه
cutting press
پرس قطع کننده
[مهندسی]
cutting plier
سیم چین
cutting plane
صفحه برش
abrasive cutting
برش
[مهندسی]
cutting lubricant
روغن سرد کننده
cutting edge
تیغه برش زنی
cutting edge
تیغه قطع سازی
cutting edge
تیغه
cutting oil
روغن خنک کننده
cutting oil
روغن سردکننده روغن برش
non cutting shaping
فرم دهی بدون براده برداری
cutting torch
مشعل برش دهنده
[ابزار]
cutting wire
سیم برش
[مهندسی]
cutting angle
زاویه برش
powder cutting
برش توسط شعله
blanck cutting
دستگاه منگنه
blanck cutting
پانچ
cutting angle
سطح برنده تیغه برش
cutting angle
زوایای بین سطوح قطعه کارکه باید بریده شود
cutting action
قدرت سنگ زنی
cutting stroke
امتداد برش
cutting alloy
فلز سخت
clear cutting
برش یکسره
gas cutting
برشکاری گازی
[مهندسی]
angle of cutting
زاویه تقاطع
wood cutting saw
اره چوب بری
[ابزار]
gear cutting
دنده تراشی
[مهندسی]
slope of cutting
دامنه برش یا سینه برش شیروانی کند
cutting away work
بغل بری
cutting capacity
قدرت برش
cutting chisel
اسکنه کنده کاری
cutting nozzle
دهانه لوله برش
[ابزار]
cutting line
خطبرش
cutting guide
راهنمای برش
[ابزار]
cutting blade
تیغه برش
cutting power
قدرت برش
formation in cutting
فرم صندوقهای تو گود زیرگاه صندوقهای
torch cutting
[برشکاری شعله ای]
slope of cutting
شیروانی خاکبرداری
cutting tool angle
زاویه برش قلم
diamond cutting tool
الماس شیشه بری
cutting tool angle
زاویه برش اسکنه
metal cutting work
براده برداری
form cutting tool
اسکنه
form cutting tool
قلم تراش
plaster cutting knife
کارد گچبری
free cutting alloy
الیاژ اتومات
metal cutting tool
ماشین ابزار
metal cutting element
عنصر براده برداری
metal cutting bandsaw
تیغ اره فلز بر
abrasive cutting machine
دستگاه برش
electron beam cutting
برش با اشعه الکترونی
free cutting steel
فولاد خوش تراش
side cutting chisel
مغار نقشبر
free cutting steel
فولاد اتومات
abrasive cutting wheel
تیغ اره گرد
free cutting brass
برنج اتومات
cutting line of force
قطع خطوط قوا
pastry cutting wheel
چرخبرشخمیر
metal cutting machine
دستگاه براده برداری
spark cutting process
فرایند برشکاری شعلهای
automatic gear cutting machine
ماشین فرز چرخ دندانه
metal cutting machine tool
ماشین ابزار براده برداری
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
at this time
<adv.>
درحال حاضر
[عجالتا]
[اکنون ]
[فعلا]
all-time
همیشگی
out of time
بیجا
behind time
دیر
some other time
دفعه دیگر
[وقت دیگر]
in no time
<idiom>
سریعا ،بزودی
behind time
بی موقع
at another time
در زمان دیگری
take your time
عجله نکن
in time
<idiom>
قبل از ساعت مقرر
time will tell
در آینده معلوم می شود
There is yet time.
هنوز وقت هست.
out of time
بیگاه
out of time
بیموقع
one at a time
یکی یکی
it is time i was going
وقت رفتن من رسیده است
all-time
بالا یا پایینترین حد
one-time
پیشین
one-time
قبلی
one-time
سابق
many a time
چندین بار
many a time
بارها
from time to time
هرچندوقت یکبار
from time to time
گاه گاهی
from this time forth
ازاین ببعد
from this time forth
زین سپس
from this time forth
ازاین پس
for the time being
عجالت
just in time
درست بموقع
four-four time
چهارهچهارم
f. time
روزهای تعطیل دادگاه
three-four time
نت
all-time
بیسابقه
what is the time?
وقت چیست
just in time
روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
to know the time of d
اگاه بودن
to know the time of d
هوشیاربودن
to keep time
موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
in time
بجا
in time
بموقع
in the time to come
اینده
in the time to come
در
in the mean time
ضمنا
two time
دو حرکت ساده
in no time
خیلی زود
to d. a way one's time
وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
up time
زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
i time
time Instruction
what time is it?
چه ساعتی است
what is the time?
چه ساعتی است
two-two time
نتدودوم
mean time
زمان متوسط
mean time
ساعت متوسط
for the time being
<idiom>
برای مدتی
from time to time
<idiom>
گاهگاهی
have a time
<idiom>
به مشکل بر خوردن
have a time
<idiom>
زمان خوبی داشتن
off time
مرخصی
old time
قدیمی
keep time
<idiom>
زمان صحیح رانشان دادن
keep time
<idiom>
نگهداری میزان و وزن
on time
<idiom>
سرساعت
on time
مدت دار
once upon a time
روزی
once upon a time
روزگاری
take off (time)
<idiom>
سرکار حاضر نشدن
take one's time
<idiom>
انجام کاری بدون عجله
once upon a time
یکی بودیکی نبود
time out
<idiom>
پایان وقت
do time
<idiom>
مدتی درزندان بودن
off time
وقت ازاد
even time
دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
since that time. thereafter.
ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
What time is it?What time do you have?
ساعت چند است
At the same time .
درعین حال
down time
مرگ
down time
زمان تلف
down time
زمان توقف
Our time is up .
وقت تمام است
down time
وقفه
down time
زمان تلفن شده
down time
مدت از کار افتادگی
One by one . One at a time .
یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time .
یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
about time
<idiom>
زودتراز اینها
all the time
<idiom>
به طور مکرر
while away the time
<idiom>
زمان خوشی را گذراندن
time is up
وقت گذشت
at any time
<adv.>
همیشه
time
TIفرمان E
time
اندازه گیری زمان یک عملیات
time
زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
time
زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time
زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time
آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time
زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time
انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time
ثیر قرار میدهد
time
سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time
ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time
خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time
تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time
1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time
روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com