English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (11 milliseconds)
English Persian
cylinder head سرسیلندر
Search result with all words
cylinder head gasket واشر سرسیلندر
diesel engine cylinder head سرسیلندر موتور دیزلی
recuperator cylinder front head سرجلوییسیلندرتجدیدنیرو
Other Matches
cylinder بطری گاز
cylinder 1-گروه شیارها روی دیسک . 2-شیارها روی یک وسیله چند دیسکه که بدون حرکت نوک خواندن / نوشتن قابل دستیابی است
cylinder فشنگ خور استوانهای هفت تیر
cylinder سیلندر
cylinder استوانه
cylinder لوله
cylinder غلطک
boom cylinder سیلندرهیدرولیک
steering cylinder سیلندرفرمان
top cylinder سرسلیندر
arm cylinder دستهاستوانه
acetylene cylinder لوله استیلن
wheel cylinder سیلندرچرخدنده
eight cylinder engine موتور هشت سیلندر
gas from cylinder گاز کپسول
two cylinder engine موتور دو سیلندر
cylinder gas گاز داخل سیلندر
wehnelt cylinder استوانه ونلت
bottom cylinder نقطهسیلندر
pickup cylinder سیلندرلندشو
revolving cylinder سیلندردورانی
ripper cylinder سیلندرچاکدهنده
hydraulic cylinder سیلندرهیدرولیکی
guide cylinder استوانه راهنما
graduated cylinder استوانه مدرج
elevating cylinder استوانهبالارونده
gas from cylinder گاز سیلندر
gas cylinder بطری گاز
cylinder case جعبهسیلندر
gas cylinder سیلندر گاز
bucket cylinder زبانهسیلندر
recuperator cylinder سیلندرتجدیدنیرو
actuating cylinder سیلندر پیستون عمل کننده سیلندر محرک
cylinder capacity فضای سیلندر
cylinder capacity حجم سیلندر
cylinder block بلوک سیلندر
oxygen cylinder سیلندر اکسیژن
oxygen cylinder سیلندراکسیژن
oxygen cylinder مخزن اکسیژن
cylinder block بلوک واحدی که سیلندرهای یک موتور پیستونی خطی که با مایع خنک مشوند رادربرمیگیرد
cylinder baffles صفحات نازک قلزی برای هدایت هوا از میان تیغههای خنک کننده و جذب حداکثر گرمای ممکن از جدارسیلندر
induction cylinder اهنربای استوانهای
induction cylinder استوانه القائی
cylinder fins تیغههای سیلندر
cylinder flange فلانج یا لبه سیلندر
cylinder jacket استری داخل سیلندر
cylinder skirt حاشیه یا دامنه سیلندر
six cylinder engine موتور شش سیلندر
cylinder pad پایه سیلندر
cylinder lock قفل میلهای
ruffini cylinder استوانه روفینی
recoil cylinder استوانه دافع
cylinder liner بوش سیلندر
cylinder liner رگکش سخت و مقاوم در برابرسایش در جدار داخلی سیلندراز جنس الیاژهای سبک یامواد نرم دیگر
pump cylinder سیلندر پمپ
gas cylinder valve شیر سیلندر گاز
double acting cylinder سیلندر دوطرفه
critical infinte cylinder قطر بحرانی استوانه
counter recoil cylinder استوانه هادی پیستون مواج استوانه عاید
compressed gas cylinder سیلندر محتوی گاز متراکم
propane gas cylinder سلندرگازپروپان
single cylinder engine موتور یک سیلندر
thin walled cylinder استوانه جدار نازک
high pressure cylinder کپسول فشار قوی
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
blade lift cylinder سیلندربالابرندهتیغه
cylinder pressure gauge فشارسنجسیلندر
cylinder vacuum cleaner سیلندرجاروبرقی
disposable gas cylinder سیلندرگازمصرفی
single acting cylinder سیلندر یک طرفه
compressed-air cylinder سیلندرکمپراسهوا
lift-arm cylinder سیلندردستهیبالابر
cylinder roller thrust bearing یاطاقان غلطکی محوری
cylinder block boring machine دستگاه سوراخ کننده بدنه سیلندر ماشین مته بلوک سیلندر
head to head polymer بسپار سر به سر
head way بجلو
head off <idiom> به عقب برگشتن
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head to head رقابت شانه به شانه
R/W head HEAD WRITE/READ
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
on/upon one's head <idiom> برای خودش
keep one's head خونسردبودن
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
over head هزینه سربار
head well چاه پیشکار
head well مادر چاه
off with his head سرش را از تن جدا کنید
R/W head وسیله
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head way پیشرفت
from head to f. ازسرتاپا
go head ادامه بدهید بفرماید
head ضربه با سر
go head پیش بروید
go to head of مست کردن
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
per head متوسطمیانگین
with head on سربه پیش سر به جلو
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
to go off one's head دیوانه شدن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
well head سر چشمه
go to one's head <idiom> مغرور شدن
one way head سریکجهته
head first سربجلو
head دستشویی قایق بالای بادبان
head-on از سر
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head on روبرو
head on از طرف سر
head on از سر
head on شاخ بشاخ
head مهم
head نوک پیکان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head-on از طرف سر
head first باکله
head دماغه
head سردرخت
head اصلی
head عمده
head-on نوک به نوک
head سرفشنگ
head-on روبرو
head : سرگذاشتن به
head دارای سرکردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head بخش بالایی وسیله
head رهبری کردن مقاومت کردن
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head دهنه ابزار
head فرق سرصفحه
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head افت
head دربالا واقع شدن
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head راس
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head عنوان مبحث
head ارتفاع فشاری
head هد
Off with his head ! سرش را ببرید !
head دهانه
head رئیس
head سالار عنوان
head موضوع
head انتهای میز بیلیارد
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head انتها دماغه
to head off عازم شدن [گردش]
head سر
head کله
head سرپل توالت ناو
head راس عدد
head نوک
head ابتداء
head پیش رو
head توپی کامل و سایر متعلقات
head عناصر اولیه ستون
head first از سر سراسیمه
head سرستون
head عازم شدن سرپل گرفتن
head منتها درجه موی سر
head خط سر
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
head فهم
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head-first باکله
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
sculptured head پیکره سر ادمی
truck head سکوی نظامی یا بارانداز کنارایستگاه خودروها
sculptured head سردیس
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
splash head پاشش گیر
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
to poke one's head دولادولا راه رفتن
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
shock head انبوه گیسو
to knock head سجود
tension head بار کشش
swelled head خودخواه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com