English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
dead weight وزن خشکه
dead weight وزن بی اوار
dead weight ویژه وزن
dead weight خودوزن
dead weight کالاهای سنگین که کرایه حمل انها براساس وزن تعیین میگردد مانند ذغال سنگ واهن
dead weight وزن خالص وسیله حمل ونقل بدون بار
Search result with all words
dead weight tonnage گنجایش باری
Other Matches
weight average molecular weight میانگین وزنی وزن مولکولی
weight میزان
weight وزن
weight بارکردن
weight سنگین کردن
weight چیزسنگین
weight سنگ وزنه
weight سنگینی
self weight خود وزن
weight in وزن کشی
weight نزن
weight وزن دادن
weight گرانی
weight بالا کشیدن لنگر نیروی لازم برای کشیدن زه
weight قطعه سرب درکیف زین برای جبران کمبودوزن اسب
weight فشار
self weight ویژه وزن
weight لنگر
it is of no weight قدرواهمیتی ندارد
letter weight کاغذ نگاه دار
total weight وزن کل
unit weight وزن مخصوص
unit weight وزن واحد
specific weight وزن مخصوص
unladen weight وزن ناخالص خودرو
unladen weight وزن کامل خودرو
weight and measures سنگ و اندازه
to carry weight نفوذ یا اهمیت داشتن
the weight is kilogrammes ان 5 کیلوگرم است
specific weight سنگینی ویژه
specific weight وزن ویژه
statistical weight احتمال ترمودینامیکی
statistical weight وزن اماری
the weight is kilogrammes وزن
gross weight وزن ناخالص
weight belt کمربند با وزنه هایی برای سنگین کردن بدن غواص برای رفتن به عمق موردنظر
weight function تابع وزنی
weight the sugar قند را بکشید
weight throw پرتاب وزنه
weight ton تن سنگین
weight training بدن سازی
weight zone مربع وزن گلوله
wet weight وزن خالص مایعاتی که معمولا هنگام کارکردن وجوددارند
where is the kilogramme weight ? سنگ کیلوگرم کجاست
where is the kilogramme weight ? وزنه ....
weight ratio نسبت وزن
weight program تمرین وزنه برداری
weight percent درصد وزنی
weight index شاخص موزون
weight lifter وزنه بردار
weight lifting وزنه برداری
weight man پرتابگر وزنه یا چکش پرتابگر چکش
weight of solids وزن ذرات
sliding weight وزنمتحرک
short weight وزنه کم
landing weight وزن با هنگام تخلیه
landing weight وزن فرود
landed weight وزن کالا هنگام تخلیه
laden weight وزن کلی خودرو با بار
it pulls its weight نسبت به سنگینی خودش خوب می کشد
gross weight وزن با فرف
heavy weight 38+ کیلوگرم
heavy weight 001 کیلوگرم
design take off weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
net weight وزن کلی
light weight سبک وزن در اصطلاح کشتی و مشت زنی و مانندانها
maximum take off weight حداکثر وزن برخاستن
middle weight میان وزن
middle weight میانه
milliequvalent weight وزن هم ارز میلی گرمی
molecular weight وزن مولکولی
molecular weight جرم مولکولی
net weight وزن خالص
heavy weight 18+ کیلوگرم
heavy weight سنگین وزن
gross weight وزن کل هواپیما یاخودرو با بار وزن خالص
operating weight وزن عملیاتی
paper weight کاغذ نگهدار
paper weight وزنه
ramp weight حداکثر وزن ممکن هواپیما
gross weight وزن ناویژه
gross weight وزن کل
draw weight نیروی لازم برای کشیدن زه
he is half your weight وزن او نصف وزن شما است
drop weight وزن سقوطی
empty weight وزنه بدنه هواپیما و موتور وتجهیزات ان
equivalent weight وزن معادل
equivalent weight وزن هم ارز
fixed weight وزن ثابت
formula weight وزن فرمولی
short weight سنگ کم
basis weight وزن پایه
atomic weight wt.at :symb
atomic weight جرم اتمی
atomic weight وزن اتمی یک عنصر که برمبنای 61 وزن اتمی اکسیژن قرار داده شده است
to lose weight لاغر شدن
toe weight وزنه فلزی وصل به سم جلویی اسب در ارابه رانی برای تنظیم گامهای اسب
carpet weight وزن فرش
throw one's weight around <idiom> ازنفوذ کسی برای رسیدن به چیزی استفاده کردن
make-weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
put on weight <idiom> افزایش وزن
curb weight وزن کل خودرو با سوخت وتجهیزات
bat weight وزنه اضافی متصل به چوب بیس بال
cross weight وزن ناخالص
beta weight وزن بتا
avoirdupois weight اوزان و مقیاسات اجناس
bow weight وزن کمان
brake weight لنگر
volumetric weight وزن حجمی
certificate of weight گواهی وزن
counter weight وزنه تعادل
counter weight پاسنگ
counter weight وزنه مقابل
pull one's weight <idiom> کارها را تقسیم کردن
make-weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
atomic weight وزن اتمی
light-weight سر خالی
weight trainer آموزندهوزنه
You are going to gain weight. if you let yourself go. اگر جلوی خودت را نگیری چاق می شوی
weight trainer مربیوزنه
make weight سر وزن رسیدن در بوکس وکشتی
make weight سر وزن رسیدن وزنه بردار
weight by volume وزن حجمی
effective unit weight وزن مخصوص موثر
design maximum weight حداکثر وزن محاسبه شدهای برای اعمال تنش به ساختمان هواپیما
governor balance weight وزنه تعادل رگولاتور
gram atomic weight وزن اتمی به گرم
gram atomic weight وزن گرمی اتم
gram equivalent weight وزن گرمی هم ارز
gram equivalent weight وزن هم ارز- گرم
gram formula weight وزن فرمولی به گرم
gram moleculare weight وزن مولکول گرم
design landing weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام فرود هواپیما برای استفاده در محاسبات طراحی
design gross weight حداکثر وزن پیش بینی شده هنگام برخاستن هواپیمابرای استفاده در محاسبات طراحی
maximum landing weight حداکثر وزن فرود
light weight unit واحد ساختمانی سبک
molecular weight distribution توزیع وزن مولکولی
aitcraft operating weight وزن اصلی هواپیما
light weight concrete بتن سبک
area weight balance ترازوی مسطح
light weight cable کابل سبک
molecular weight determination تعیین وزن مولکولی
weight and balance sheet برگ بازرسی تعادل وزن هواپیما
power to weight ratio نسبت وزن اتومبیل به نیروی اسب ان
light weight concrete بتن سبک
sash balancing weight پارسنگ
sash balancing weight وزنه متعادل کننده
size weight illusion خطای ادراکی اندازه- وزن
weight for age race مسابقه اسبها با وزنهای طبق جدول سنی
ankle/wrist weight کمربندلاغری
To weight the pros and cons of something. خوب وبد چیزی را بررسی کردن (سنجیدن )
To weight up the pros and cons of something . مطلبی راسبک وسنگین کردن (بررسی کردن )
special weight race مسابقهای که تعیین وزن اضافی ارتباطی با جدول وزن نسبت به سن ندارد
dead دستوربرنامه کار یا خطایی که باعث توقف برنامه بدون بهبود میشود
dead [چوبکاری بدون ویژگی خاصی]
dead against درست مقابل
from the dead ازمیان مردگان
dead متوفی
dead مات
dead مسکوت
dead as a d. بکلی مرده
dead ساکن
dead آنچه کار نمیکند. کامپیوتر یا قطعهای که کار نمیکند
dead دوره زمانی بین دو رویداد که هیج اتفاقی نمیافتد برای اطمینان از اینکه باهم برخورد نخواهند داشت
dead کلیدهای صفحه کلید که باعث رویدادن یک عمل می شوند مثل Shift
dead بی پتانسیل
dead توپ کم جان
dead گوی بولینگ ضعیف
dead مهجور
dead منسوخ کهنه
dead and gone <idiom> هفت کفن پوسانده
dead even کاملا مساوی
dead مرده
dead بی حس
dead even دقیقا برابر
tirtyfive pound weight throw مسابقه پرتاب چکش
margin of difference of weight in coins حد ترخیص allowance
zero air voids unit weight وزن ذرات موجود در خاک درواحد حجم خاک اشباع شده
weight average degree of polymerization میانگین وزنی درجه بسپارش
margin of difference of weight in coins حد ترخص
number average molecular weight میانگین عددی وزن مولکولی
weight-driven clock mechanism مکانیزم ساعتپانولدار
He is not dead by any chance , is he ? نکند مرده باشد ؟
dead-light پنجره ثابت
ye living and the dead زندگان و مردگان
Never!over my dead body . صد سال سیاه ( هر گه ؟ابدا" )
dead bolt زبانهگوی
dead duck آنچهشانسزندگیو موفقیتندارد
to cut somebody dead <idiom> به کسی عمدا بی محلی کردن [اصطلاح روزمره]
dead ahead <idiom> درست درپشت ،قبل
to be dead asleep در خواب عمیق بودن
dead to the world <idiom> زود به خواب رفتن
Drop dead <idiom> کم کردن مزاحمت
over one's dead body <idiom> هرگز
Speak well of the dead . <proverb> پشت سر مرده بد نگو.
dead center <idiom> کاملا وسط
The battery is dead. باتری خالی شده است.
dead on arrival مرحوم هنگام ورود [بیماری در آمبولانس]
The battery is dead. باتری تمام شده است.
to f. a dead horse اب درهاون کوبیدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com