Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (3 milliseconds)
English
Persian
decimal point
ممیز
decimal point
ممیز اعشاری
decimal point
نقطه اعشار
decimal point
ممیز اعشار
Search result with all words
actual decimal point
نقطه یا ممیز اعشاری واقعی
assumed decimal point
ممیز عاریتی
assumed decimal point
ممیز فرضی نقطه اعشار فرضی
Other Matches
decimal
نقط های که نشان دهنده تقسیم بین تمام اعداد واحد و بخش کوچکتر کسری عددد دهدهی مثل ... است
decimal
سیستم اعدادی که از اعداد 0-9 استفاده میکند
decimal
کلید وارد کردن اعداد دهدهی با استفاده از پردازنده لغت که نقاط دهدهی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal
تنظیم یک ستون از داده به طوری که نقاط دهدی آن به صورت عمودی قرار گرفته اند
decimal
ریاضیات و نمایش اعداد با استفاده از سیستم دهدهی
decimal
اعشاری
decimal
سه طرح درست پس از نقط ه اعشاری
decimal
تبدیل یک عدد دهدهی بر پایه ده به یک عدد دودویی بر پایه دو
decimal
دهدهی
decimal
رقم دهدهی اعشاری
decimal
دهگان
decimal
اعشار
decimal
دهگانی
decimal table
جدول تصمیمی
decimal tab
جدول بندی اعشاری
decimal points
ممیز اعشار
zone decimal
دسته بندی اعشاری
repeating decimal
اعشاری مکرر
dewey decimal
رده بندی دهدهی دیویی
zone decimal
دسته بندی ده دهی
decimal key
دکمهاعشار
decimal system
سیستم دهدهی
decimal numeral
رقم دهدهی
decimal balance
ترازوی اعشاری
decimal code
کد دهدهی
decimal coinage
مسکوکات دهدهی
decimal digit
رقم دهدهی
decimal digit
ارقام دستگاه دهدهی
decimal digit
رقم اعشاری
decimal fraction
کسر اعشاری
decimal function
کسردهدهی
decimal function
کسر اعشاری
decimal notation
نشان گذاری دهدهی
decimal notation
نمادسازی دهدهی
decimal number
عدد دهدهی
decimal number
عدد اعشاری
coded decimal
رقم دهدهی رمزی
packed decimal
دهدهی فشرده
decimal points
ممیز
packed decimal
عدد اعشاری فشرده
decimal points
نقطه اعشار
packed decimal
اعداد بسته شده
terminating decimal
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
recurring decimal
اعشاری مکرر
[ریاضی]
decimal points
ممیز اعشاری
decimal file system
سیستم انبارداری اعشاری سیستم شمارش اقلام اعشاری
decimal number system
سیستم اعداد دهدهی
decimal to binary conversion
تبدیل دهدهی به دودوئی
decimal to hexadecimal conversion
تبدیل دهدهی به شانزده شانزدهی
decimal to octal conversion
تبدیل دهدهی به هشت هشتی
decimal number system
سیستم اعداد اعشاری
binary coded decimal
دهدهی به رمز دودویی
coded decimal number
عدد دهدهی کدگذاری شده
binary coded decimal
سیستم کدگذاری در کامپیوترکه در ان همه ارقام دهدهی توسط گروه 4 تائی از 0 و 1ها نمایش داده میشود اعداد اعشاری با کد دودوئی
repeating decimal number
عدد دهدهی تکراری
binary to decimal conversion
تبدیل دودوئی به دهدهی
proper decimal fraction
کسر اعشاری صحیح
[ریاضی]
binary coded decimal code
code BCD
binary coded decimal notation
code BCD
point-to-point connection
اتصال نقطه به نقطه
point to point network
شبکه نقطه به نقطه
point to point line
خط نقطه به نقطه
0.42
[zero point four two]
[zero point forty-two]
[forty-two hundreths]
صفر ممیز چهار دو
[ریاضی]
beside the point
<idiom>
مسائل حاشیهای
zero point
نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
zero point
نقطه صفر
come to the point
<idiom>
به نکتهاصلی رسیدن
The point is that…
چیزی که هست
point
پوینت
to point to something
به چیزی اشاره کردن
to the point
بجا
point out
<idiom>
توضیح دادن
the point is
اصل مطلب این است
point
محل یا موقعیت
way point
ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
in point
مناسب
point four
رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
point four
چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
point four
اصل چهار
off the point
بطور بی ربط
off the point
بطور نامربوط
let point
امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
near point
نقطه نزدیک
on the point of going
در شرف رفتن
off to a point
باریک شده نوک پیدامیکند
not to the point
خارج از موضوع
in point
بجا
in point
در خور
point to point
نقطه به نقطه
try for point
تلاش برای کسب امتیاز
off the point
بدون اینکه وابستگی داشته باشد
to the point
مربوط بموضوع
to come to a point
باریک شدن
to come to a point
بنوک رسیدن
three point
فن 3 امتیازی کشتی
far point
برد بینایی
not to point
بیرون از موضوع
point to point
1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
point to point
را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
point to point
پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
not to point
پرت بیجا
point
باریک کردن
point
موضوع
point
اصل
point
جهت
point
درجه امتیاز بازی
point
نمره درس پوان
point
خاطر نشان کردن
point
مقصود
point
محل مرکز
point
جهت مرحله
point
حد
point
هدف
to let it get to that point
اجازه دادن که به آنجا
[موقعیتی]
برسد
point
مسیر
point
مرحله قله
One point for you.
یک درجه امتیاز
[ بازی]
برای تو.
point
ماده اصل
point
نکته
point
نقطه
point
سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point
قطبهای باطری یاپلاتین
point
به سمت متوجه کردن
point
نشانه روی کردن
point
ممیز
[در کسر اعشاری]
[ریاضی]
point
اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
to point to something
به چیزی متوجه کردن
point
نوک
point
سر
point
هدف گیری کردن
point
نقطه گذاری کردن ممیز
point
تیزکردن
point
نقط های که تقسیم بین بیتهای عدد کامل و بخش کسری آنرا از عدد دودویی نشان میدهد
point
درصد
point
محل شروع چیزی
point
راس
point
نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point
نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
point
امتیاز
point
اشاره کردن
point
نقط ه
point
که تقسیم بین واحد کامل و بخش کسری آنها
point
نشان میدهد
point
متوجه ساختن
point
نشان دادن
point
نقطه گذاری کردن
point
دماغه
point
محل
point
مرکز راس حد
point
نقطه نوک
Now he gets the point!
<idiom>
دوزاریش حالا افتاد!
[اصطلاح]
point
گوشه دارکردن
point
پایان
point
نوکدار کردن
point
نوک گذاشتن
point
رسد نوک
point of intersection
رابط
point of intersection
نقطه تلاقی
radix point
ممیز
point of intersection
نقطه بهم رسید
point device
کاملا راست
point of loading
نقطه بارگیری
rear point
اخرین قسمت عقب دار
pour point
نقطه سیلان
pour point
نقطه ریزش
pour point
نقطه جاری شدن
potatoes and point
سیب زمینی یا نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
At that point
[stage]
, ...
وقتی که موقعش رسید...
point target
اماج نقطهای
preequivalence point
پیش از نقطه هم ارزی
principle point
مبداء اصلی
projection of a point
تصویر نقطه
rear point
قسمت نوک عقب دار
radix point
نقطه ممیز
radix point
نقطه مبنا
quiescent point
نقطه استراحت
pull up point
نقطه بالا کشیدن هواپیما نقطه صعود برای تک یا رهاکردن بمب
projection of a point
خط مصور
projection of a point
خطی که نقطه تصویرشده را بنقطه مقابل ان می پیوند د
point system
شرط بندی براساس امتیاز
point style
شیوه معماری که نشان برجسته ان طاقهای نوک تیزاست
point spread
امتیاز قابل انتظار
point of symmetry
نقطه تقارن
point of support
تکیه گاه
point of support
نقطه اتکا
point of sight
نقطه دید
point of sale
محل ای در مغازه برای پرداخت قیمتهای کالاها
point of sale
سیستمی که از ترمینال کامپیوتر در نقط ه فروش سایت برای ارسال الکترونیکی یا کنترل ارسال مشابه قیمت گذاری محصول و.. استفاده میشود
point of regard
نقطه دید
point of presence
شماره دستیابی تلفن برای تامین کننده سرویس که برای اتصال به اینترنت از طریق مودم به کار می رود
point of no return
نقطه حداکثر شعاع عمل هواپیما اخرین حد شعاع عمل هواپیما
symmetry point
نقطه تقارن
point of tow
نقطه یدک ناو یا قایق
point of weld
نقطه جوش
point size
برای اندازه گیری نوع یا متن
point size
اینچ
point scale
مقیاس امتیازی
point race
مسابقه دوچرخه سواری طولانی چند مرحلهای
point protector
چیزی که نوک مدادراپوشانده ازشکستن حفظ میکند
point protector
سرمداد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com