English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 127 (7 milliseconds)
English Persian
decision altitude ارتفاع نهایی مسیرفرودهواپیمای بی خلبان حداکثرارتفاع در مسیر فرود
Other Matches
take a decision اتخاذ تصمیم کردن
decision جدولی که رابط ه بین متغیرهای مشخص و اعمالی که در شرایط مختلف رخ میدهند نشان میدهد
decision نمایش گرافیکی جدولی تصمیم گیری که مسیرها و اعمال مناسب در شراطی مختلف را نشان میدهد
decision مجموعه برنامه هایی که به مدیر کمک میکند با استفاده از تصمیمات
decision اطلاعات یا پایگاه داده قبلی تصمیم گیری کند
decision تصمیم گیری برای انجام کاری
to come to a decision تصمیم گرفتن
to come to a decision رای دادن [قانون]
decision دستوربرنامه نویسی شرطی که کنترل را با به همراه داشتن آدرس دستور بعدی که در صورت شرایط ی اجرا میشود مستقیماگ انجام میدهد
decision علامت گرافیکی در یک فلوچارت برای بیان تصمیم گیری و یک شاخه یا مسیر یا عملی با استفاده از نتیجه انتخاب میشود
decision تصمیم
decision عزم
decision حکم دادگاه داوری
decision نتیجه
decision رای
decision قرار
decision برنده با امتیاز
decision مدار منط قی که روی داده دودویی کار میکند و خروجی طبق عمل خواهد بود
decision برنده کشتی با امتیاز
decision making تصمیم گیری
decision structure ساختار تصمیم
decision process فرایند تصمیم
decision maker تصمیم گیرنده
decision lag تاخیر زمانی در تصمیم گیری
decision instruction دستورالعمل تصمیم
decision instruction دستورالعمل تصمیمی
decision height حداکثر ارتفاع مسیر فرودهواپیمای بی خلبان از سطح زمین
decision criteria ضوابط تصمیم گیری
decision box جعبه تصمیم
logical decision تصمیم منطقی
decision model الگوی تصمیم گیری
decision symbol علامت تصمیم
decision table جدول تصمیمی
decision table جدول تصمیم
to make a decision تصمیم گرفتن
to make a decision رای دادن [قانون]
to plead against a decision نسبت به تصمیمی اعتراض کردن
split decision رای اکثریت داوران
premature decision تصمیم نا بهنگام یا شتاب امیز
final decision رای قطعی و نهایی
decision variable متغیر تصمیم گیری
decision tree درخت تصمیم
decision tree اقدامات لازم جهت تصمیم گیری
decision tree مسیر تصمیم گیری
decision theory تئوری تصمیم
decision theory نظریه تصمیم گیری
decision table جدول تصمیم گیری
It was a well - timed ( timely ) decision . تصمیم بموقعی بود
decision support system سیستم پشتیبانی تصمیم
make or buy decision تصمیم به ساخت یاخرید
decision making unit واحد تصمیم گیرنده
decision making policy سیاست تصمیم گیری
A one-sided(unilateral)decision. تصمیم یکجانبه
altitude بلندا
take the altitude sight a take
altitude ارتفاع هواپیما
altitude بلندی از سطح دریا
altitude ارتفاع از سطح دریا
altitude مقام رفیع منزلت
altitude فراز منتها درجه
altitude ارتفاع
altitude بلندی
altitude فرازا
radar altitude ارتفاعی که بوسیله راداربطور خودکار به هواپیماداده میشود ارتفاع راداری هواپیما
low altitude ارتفاع پایین
jump altitude ارتفاع مناسب برای پرش چتربازان
altitude circle صفحه ارتفاع سنج هواپیما
jump altitude ارتفاع پرش
negative altitude ارتفاع غلط است
high altitude ارتفاع زیاد
negative altitude ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
observed altitude ارتفاع حقیقی
observed altitude altitude true : syn
transition altitude ارتفاع استاندارد هواپیما ارتفاع هواپیما طبق جداول فنی پرواز
true altitude altitude observed
cruising altitude ارتفاع ثابت پرواز هواپیما
safe altitude ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe altitude ارتفاع امن
release altitude ارتفاع رها کردن بمب
rated altitude ارتفاعی که در ان موتورپیستونی بیشترین توان رادارد
altitude clamp گیرهتنظیمارتفاع
pressure altitude ارتفاع از روی دستگاه فشارسنج هواپیما ارتفاع فشارسنجی
sextant altitude ارتفاع اندازه گیری شده ستارگان ارتفاع سکستانتی
altitude scale ارتفاعدیجیتالی
pitch altitude زاویه بین محور طولی رسانگر و صفحه مرجع
ocant altitude ارتفاع خارج از حدود مانع ارتفاع بالای مانع
low altitude ارتفاع کم ارتفاع پست
high altitude از ارتفاع زیاد
exmeridian altitude ارتفاع فوق نصف النهاری هواپیما ارتفاع نصف النهاری
altitude sickness ازاربلندی
altitude slot منطقه کور در میدان دید رادارجانبی
altitude tints لایههای رنگ ارتفاع نما در روی نقشه
apparent altitude ارتفاع فاهری هواپیما ارتفاع عملی هواپیما
cruising altitude ارتفاع پرواز
critical altitude ارتفاع بحرانی
critical altitude ارتفاعی که از ان بالاتر کاردستگاهها مختل میشود
computed altitude ارتفاع حساب شده
computed altitude ارتفاع محسوب
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
calibrated altitude ارتفاع تنظیم شده هواپیما
cabin altitude فشار کابین برحسب فشارمعادل ارتفاع بالای سطح زمین
calculated altitude ارتفاع محاسبه شده
calculated altitude ارتفاع تنظیم شده
barometric altitude ارتفاع بارومتری هواپیما
attack altitude ارتفاع تک
astro altitude ارتفاع نجومی
altitude sickness ناخوشی ارتفاع
altitude sickness حال به هم خوردگی در اثرارتفاع هواپیما مرض ناشی از زیاد شدن ارتفاع هواپیما
altitude sickness کسالت در اثر ارتفاع زیاد
altitude azimuth عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
altitude acclimatization عادت کردن به ارتفاع منطقه
absolute altitude ارتفاع هواپیمانسبت به سطح زمین
absolute altitude ارتفاع مطلق
drop altitude ارتفاع پرش
drop altitude ارتفاع بارریزی
altitude datum ارتفاع از سطح دریا
altitude tints گویا کردن نقشه
altitude datum سطح مبنای ارتفاع سنجی
altitude delay افت ارتفاع امواج رادار
altitude height سطح مبنای اندازه گیری ارتفاع هواپیما ارتفاع هواپیما از سطح مبنا
altitude hole ناحیه کور در منطقه دید رادار
altitude separation حد سطوح مبنای ارتفاع
altitude intercept رهگیری در ارتفاع بالا
altitude separation اختلاف ارتفاع سطوح مبنای ارتفاع
altitude/height hold متوقف کننده سقف پروازهواپیما محدود کننده خودکارارتفاع پرواز هواپیما
altitude fine adjustment دستگاه تنظیم دقیق
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com