English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
deck head سقف
Other Matches
head to head polymer بسپار سر به سر
deck مجموعه بزرگی از کارت پانچ ها
on the deck پرواز در حداقل ارتفاع مجاز
well deck عرشه بارگیری
on deck در انتظار نوبت شنا
on deck دونده منتظر نوبت
on deck روی عرشه
on the deck در روی عرشه
on the deck روی عرشه ناو
well deck پل فرورفته
under deck زیر عرشه
well deck پل بارگیری
the deck was a عرشه کشتی را اب فراگرفته بود
deck درایو نوار مغناطیسی
deck مقر
deck پل کشتی
deck عرشه
deck عبورگاه
deck دستینه دسته
deck یکدسته ورق
deck پوشاندن
deck عرشه دار کردن
deck : اراستن زینت کردن
deck کف سطح
deck عرشه کشتی
deck : عرشه
deck عرشه ناو
deck سکوی جلوی تانک
deck سکوی موتور
flush deck پل سرتاسری
freeboard deck عرشهای که در زیران ساختمانهای غیر قابل نفوذ اب قرارگرفته
landing deck غرشهفرود
flighty deck اطاق پرواز
deck crane بالابرعرشه
binary deck دستینه دودویی
top deck سرورق
deck department قسمت اداره امور باربری و کالای ناوگان
bridge deck بدنه پل
gallery deck پل تشریفات
on-deck circle دررویدایره
half deck نیمه پل
tape deck نوار چرخان
tape deck نوارچرخان
observation deck میزمشاهدات
tape deck نوار ران
pectoral deck دکسینهای
promenade deck عرشهتفریحی
hangar deck پل اشیانه
half deck پل فرعی
double deck دوطبقه دوعرشه
deck switch کلید گروهی
deck house اتاقهای بالای عرشه اصلی کشتی
hit the deck <idiom> از خواب بیدار شدن
deck gang ملوان پل کشتی
datum deck پل مبنا
deck gang ملوان
deck alert اماده باش عرشه
deck alert حالت اماده باش در روی عرشه
deck board کف پالت
deck board کف یا رویه پالت حمل مهمات
deck cargo بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
deck cargo بار روی عرشه
deck chair صندلی حصیری تاشو
deck load وسایل روی پل کشتی
deck load فرفیت عرشه
deck log دفتر وقایع ناو
card deck دستینه کارت
card deck دسته کارت
deck spillway تاوه سرریزان
deck seamanship ملوان پل کشتی
deck plan افق پل کشتی
deck plan صفحه پل کشتی
deck pads پادری عرشه ناو
deck pads زیرپایی
deck of a bridge کف پل
deck of a bridge صفحه پل
deck log دفتر وقایع دریانوردی
deck department قسمت اداری ناو
control deck کنترلعرشه
quarter deck پاشنه
lower deck پل پایینی
middle deck پل میانی
officer of the deck افسر نگهبان عرشه ناو
twin deck پل دو طبقه ناو
orlop deck عرشه زیرین کشتی جنگی
hurricane deck عرشه سبک فوقانی کشتی
protective deck پل حفافتی نا
quarter-deck ربععرشه
pin deck قسمت زیر میلههای بولینگ
tank deck شاسی تانک
sun deck ایوان افتابگیر
poop deck عرشه کوچک فوقانی کشتی
sun deck عرشه افتاب گیر کشتی
splinter deck پل زره پوش ناو
poop deck بالاترین پل پاشنه
protective deck پل زره پوش ناو
upper deck پل بالایی
main deck پل اصلی
weather deck عرشه بدون سقف کشتی
bottom deck کفسطح
deck hands ملوان ساده
deck hands جاشو
object deck دسته کارت مقصود
flight deck پل پرواز
deck hand جاشو
flight deck عرشه ناو هواپیمابر
deck hand ملوان ساده
flight deck عرشه پرواز
weather deck پل باز
main deck عرشه اصلی ناو
weather deck عرشه باز
car deck محلپارککردنماشین
deck arch bridge پلمنحنی
cassette tape deck پوششنوارکاست
flat deck dam سد با پشت بند
helicopter flight deck عرشهپروازهلیکوپتر
magnetic tape deck بسته نوار مغناطیسی
deck landing aid کمکهای فرود
gate operating deck سکوی مانور دریچه ها
wash deck hose لوله شستشوی پل ناو
flat slab deck dam سد پشت بند تخت
crossover cargo deck line خطعرضیباراندازعرشه
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
keep one's head دست پاچه نشدن
keep one's head خونسردبودن
from head to f. ازسرتاپا
go head پیش بروید
off with his head سرش را از تن جدا کنید
go to one's head <idiom> مغرور شدن
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
well head سر چشمه
with head on سربه پیش سر به جلو
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
over head هزینه سربار
head to head رقابت شانه به شانه
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head out <idiom> ترک کردن
R/W head HEAD WRITE/READ
head off <idiom> به عقب برگشتن
to go off one's head دیوانه شدن
R/W head وسیله
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way پیشرفت
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
per head متوسطمیانگین
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
head سرفشنگ
head-on از طرف سر
head-on از سر
head عازم شدن سرپل گرفتن
head-on شاخ بشاخ
head on نوک به نوک
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head توپی کامل و سایر متعلقات
head ضربه با سر
head on روبرو
head on از طرف سر
head on از سر
head-on روبرو
head سرپل توالت ناو
head عناصر اولیه ستون
Off with his head ! سرش را ببرید !
head پیش رو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head-first سربجلو
head-first باکله
head first از سر سراسیمه
head first سربجلو
head first باکله
head-on نوک به نوک
head on شاخ بشاخ
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head راس
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head شبکه یا بدنه
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head هد
head انتهای میز بیلیارد
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head دستشویی قایق بالای بادبان
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com