Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 184 (2 milliseconds)
English
Persian
deflection component of trail
شاخه سمتی مسیر
deflection component of trail
شاخه سمتی معبر حرکت
Other Matches
trail
اثرپا باقی گذاردن
trail
پیشقدم پیشرو
trail
هدف را تعقیب کنید
trail
هدف رادر سمت ... تعقیب کنید
trail
خط ی در امتداد چیزی
trail
یات استفاده از یک سیستم با یادداشت کردن تراکنشها
trail
راهک
trail
بدنبال کشیدن
trail
بدنبال حرکت کردن
trail
دنباله
trail
طفیلی بودن
trail
دنباله دار بودن
trail
دنباله داشتن
right trail
سهم سمت راست توپ
off the trail
دوراز خط
off the trail
پی گم کرده
trail
پشت سر یکدیگر قرار گرفتن مسیر اسکی
vortex trail
دنباله مرئی باقیمانده از نوک بال یا ملخ و غیره ناشی ازجریانهای حلقوی شدید
vapor trail
لولههای بخار
vapor trail
مسیر عبور بخار
trail run
رانش ازمایشی
trail porty
قسمت نظم ارای ستون
trail formation
ارایشات ستون راهپیمایی ارایش حرکت در ستون راهپیمایی
the trail of a meteor
دنباله شهاب
split trail
سهم باز
nature trail
مسیرعلامتگذاریشده
vapour trail
ردپروازهواپیمادرآسمان
combat trail
مسیررزمی
combat trail
مسیر جریان رزم
box trail
سهم قوطی شکل
box trail
سهم بسته
cross trail
جاده عرضی
audit trail
اثر رسیدگی
audit trail
پیگیری
trail bike
موتورسیکلت کوچک سبک برای مسیرهای خارج از جاده
audit trail
رد ممیزی
audit trail
ردممیزی
To be on someone trail. To trace someone.
رد کسی را دنبال کردن
condensation trail
مجموعه وسایل انجماد
cross trail
جاده سرتاسری عرضی در منطقه
condensation trail
مسیر انجماد
To follow ( trail, chase) someone.
پی کسی افتادن
trail-view mirror
آینهبغلتریلی
pick up a trail/scent
<idiom>
تشخیص جای پای انسان یا حیوان
deflection
پایین افتادگی واخمش
deflection
انکسار
deflection
ورتابش
deflection
تغییرمکان
deflection
تغییر شکل خمشی
deflection
ضربهای که به چیزی بخوردو گوی بطرف دروازه برود
deflection
زاویه انحراف
deflection
سمت
deflection
خمیدگی
deflection
طفره
deflection
هسته مغناطیسی اطراف تیوب اشعه کاغذی برای کنترل کردن محل اشعه و صفحه نمایش
deflection
خمش
deflection
انحراف
deflection
پیچش
y deflection
انحراف ایگرگ
zero deflection
سمت صفر
deflection
انحناء خم سازی
zero deflection
سمت مبداء
deflection
شکست
To put someone off the scent. To draw a red herring across the trail.
رد گم کردن
deflection defocusing
پریشانی اشعه
deflection angle
زاویه خمش
deflection correction
تصحیح سمت
deflection correction
اختلاف انحراف
deflection mirror
اینه انحراف
deflection angle
زاویه انحراف
deflection board
طرح تیر خمپاره انداز میز تصحیح سمت خمپاره انداز
deflection board
تابلو انحراف سنج
deflection method
روش انحراف عقربه
deflection error
اشتباه سمت
deflection error
اشتباه انحراف
deflection board
تابلو تصحیح سمت
deflection error
اشتباه سمتی
deflection of vertical
اختلاف زاویهای در هر نقطه بین راستای شاقولی وراستای عمود بر کره مرجع
deflection shift
تغییرات انحراف
deflection shift
تغییرات سمت گردش در سمت
deflection sweep
درو عرضی
deflection test
ازمایش تغییر شکل
maximum deflection
انحراف حداکثر
electrostatic deflection
خمش الکتروستاتیکی
image deflection
انحراف تصویر
post deflection
الکترد شتابده ثانوی
magnetic deflection
انحراف مغناطیسی
magnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
deflection pattern
مستطیل انحراف
deflection pattern
مستطیل پراکندگی سمتی پراکندگی سمتی
deflection sweep
اتش درو در عرض
deflection potentiometer
پتانسیومتر پلهای
deflection scale
مقیاس سمتی
deflection scale
طبله مقیاس سمت
deflection scale
طبله سمت
electromagnetic deflection
خمش الکترومغناطیسی
magnetic deflection
انحراف در حوزه مغناطیسی
beam deflection
خمیدگی
spring deflection
تغییر شکل فنر
component
تعداد اعضای الکترونیکی در واحد مسافت در روی یک PCB
component
1-قطعهای که وارد آخرین تولید میشود 2-وسیله اکترونیک که یک سیگنال الکتریکی تولید میکند
component
عنصر
component
همنه
component
جزء
component
اجزاء
component
خطای ناشی از یک وسیله مشکل دار ونه برنامه نویس نادرست
component
قطعه
component
جزء ساختمانی
component
عضو قسمت
component
جزء سازنده
component
عضو
component
قسمت
component
مولفه
component
ترکیب دهنده
component
ترکیب کننده
d.c. component
مولفه دی سی
component
اجزای تشکیل دهنده نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات جزء یا قطعهای از یک وسیله کامل یکان شرکت کننده در عملیات
component
سازنده
component
همنهند
component
جسمهای ترکیب کننده
component
سازا
component
مولفه بردار
component
جزء در شیمی
heat deflection temperature
دمای انحراف گرمایی
post deflection focusing
تمرکز پس از انحراف
range deflection protractor
نقاله سمت و برد
range deflection fan
بادزن سمت
post deflection acceleration
شتاب ثانوی
range deflection fan
بادزن سمت و برد
magnetic deflection field
میدان منحرف کننده مغناطیسی
lateral deflection of beam
تغییر شکل فرعی یا جانبی تیر
deflection of cantilever beam
خمیدگی در تیراهن ازاد
deflection of magnetic needle
انحراف عقربه مغناطیسی
component operation
عناصر عملیاتی
component part
جزء ساختمان
building component
اجزای ساختمان
three component theory
نظریه سه مولفهای
army component
نیروی زمینی شرکت کننده درعملیات یکان زمینی شرکت کننده در عملیات مشترک قسمت زمینی
task component
بخشی از یک ناوگان یا گروه رزمی یا گروه ماموریت که برای یک ماموریت مخصوص تشکیل شده است
tangential component
مولفه مماسی
component command
قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
wattless component
جریان هرز
wattless component
جریان کور
component life
عمر قانونی یک وسیله
component forces
نیروهای مولفه
component forces
نیروهای تشکیل دهنده یک یکان یکانهای تابعه قسمتهای تابعه یک عملیات مشترک
component efficiency
میزانی برای اندازه گیری بازده یک قسمت از یک ماشین
component drawing
رسم قطعات
component drawing
رسم جزیی
wind component
مولفه مربوط به باد
wind component
شاخه سمتی باد
active component
مولفه موثر
service component
نیروی مسلح شرکت کننده در عملیات
plain component
متن یا قسمت کشف یک پیام رمز
electric component
قطعه الکتریکی
idle component
اجزاء کور
out of phase component
مولفه بیرون از فاز
one component system
سیستم یک جزیی
frequency component
اجزای فرکانس
homopolar component
مولفه همقطب
navy component
نیروی دریایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
national component
هر کدام از نیروهای مسلح مربوط به هر ملت در عملیات چند کشوری
range component
عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
zero sequence component
مولفه همقطب
magnetic component
قطعه مغناطیسی
service component
نیروی مسلح
reactive component
جریان هرز
discrete component
با مولفههای گسسته
discrete component
مولفه گسسته
deflection under long term loading
خیز ریز بار طویل المدت
electron beam deflection system
سیستم شکست پرتو الکترونی
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده درعملیات مشترک یا صحنه عملیات
integrate electronic component
قطعه الکترونیکی مجتمع
component of a symmetrical system
مولفه دستگاه متوازن
inductance component of spark
پخش القایی جرقه
single component gases
گازهای تک جزیی
component change order
دستور تغییر قطعات یک وسیله
capacity component of spark
بخش فرفیتی جرقه
air force component
نیروی هوایی شرکت کننده در عملیات
component change order
دستورالعمل تغییر یک نیروی شرکت کننده در عملیات
solid state component
مولفهء حالت جامد
component end item
قطعات و اقلام تجهیزات عمده
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com