Dictiornary-Farsi | developmental stage | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 144 (7 milliseconds)

English	Persian
developmental stage	مرحله تکوینی
developmental stage	مرحله پیشرفت


Other Matches

developmental	رشدی
developmental age	سن رشدی
developmental disorder	اختلال رشدی
developmental norm	هنجار رشدی
developmental psychology	روانشناسی رشد
developmental sequence	زنجیره رشدی
developmental trend	روند تکوینی
gesell developmental schedules	مقیاسهای رشد گزل
developmental motor pattern	الگوی حرکت تکوینی
stage	قراردادن اتومبیل در خط اغاز
stage	اشکوب
stage	نیمکت اویزان
stage	یکی از چند نقط ه در یک فرآیند
at this stage <adv.>	درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
third stage	مرحلهسوم
to go on the stage	بازیگرشدن
to go on the stage	اکترشدن
zero stage	طبقه معمولی اضافی که به جلوی کمپرسورخطی اضافه میشود
first stage	مرحلهاول
not stage	مدار یا جزئی در یک سیستم لاجیک که وجود یا عدم وجودخروجی برعکس حالت ورودی و یا نقیض ان میباشد
second stage	مرحلهدوم
stage	مراحل مختلف یک موشک
stage	درجه مرحله
stage	منزل
stage	صحنه
stage	پرده گاه مرحله
stage	صحنه نمایش
stage	مرحله
to go on stage	وارد صحنه [نمایش] شدن
behind the stage <adj.> <adv.>	محرمانه [اصطلاح مجازی]
stage	مقام
stage	طبقه
behind the stage <adj.> <adv.>	خصوصی [اصطلاح مجازی]
stage	سوار کردن پرسنل و وسایل در خودرو یاهواپیما یا کشتی
stage	اسکان دادن
stage	چوب بست
stage	پایه وهله
stage	سکو
stage	مرحله دار شدن اشکوب
stage	در صحنه فاهرشدن
termination stage	مرحله پایانی
this play does not stage well	این داستان خوب در نمایش در نمیاید
two stage sampling	نمونه گیری دو مرحلهای
to put on the stage	بمعرض نمایش گذاشتن نمایش دادن
two stage experiment	ازمایش دو مرحلهای
turbine stage	طبقه توربین
stage set	تعویض سن
stage set	تنظیم صحنه برای ایفای نقش معینی از نمایش
stage race	مسابقه مرحلهای دوچرخه سواری
single stage	یک طبقهای
single stage	یک طبقه
stage coach	دلیجان
stage craft	فن درست کردن نمایش
stage direction	مدیریت
stage direction	کاگردانی
stage director	مدیر نمایش
stage fever	کرم بازیگری یا اکتری
stage payments	پرداختهای مرحلهای پرداختهای که در چند مرحله صورت میگیرد
quick stage	ان مرحله ازابستنی که زن جنبش بچه رادرزهدان خودحس میکند
stage door	در عقب صحنه
At that point [stage] , ...	وقتی که موقعش رسید...
regulator first stage	صفحهنمایشنخستینرگلاتور
stage clip	سطحنمایش
speed stage	سطح سرعت
centre-stage	شرائطبسیار حساسو مهم
landing stage	حملباقایق
speed stage	مرحله سرعت
stage curtain	پردهنمایش
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	پشت پرده نمایش [مخصوص اطاق رخت کن]
stage doors	در عقب صحنه
stage whisper	نجوای روی صحنه
stage whispers	نجوای روی صحنه
stage-struck	عاشق هنرپیشگی و صحنهی نمایش
stage-struck	شیفتهی بازیگری
at the rear of the stage <adj.> <adv.>	در پس پرده
mechanical stage	پایهمکانیکی
To appear on the scene (stage).	روی صحنه ظاهر شدن
phallic stage	مرحله التی
anal stage	مرحله مقعدی
stage-manages	کارگردانی کردن
larval stage	مرحله کرمی
stage-managing	اداره کردن
flood stage	تراز بحرانی طغیان
stage-managing	کارگردانی کردن
input stage	طبقه ورودی
initial stage	طبقه نخستین
impluse stage	طبقه فشار مستقیم
stage manager	مدیر نمایش
stage fright	وحشت حاصله در اثر فهوردر صحنه نمایش
converter stage	طبقه مبدل
first audio stage	مرحله صوتی نخست
energy stage	لایه انرژی
differential stage	مرحله تفاضلی
stage fright	صحنه هراسی
killer stage	صافی رنگ
buffer stage	مرحله میانگیر
macro stage	مرحله کلان
main stage	طبقه اصلی
stage-manages	اداره کردن
stage manage	اداره کردن
stage managers	کارگردان نمایش
oedipal stage	مرحله ادیپی
oral stage	مرحله دهانی
output stage	مرحله خروجی
stage managers	مدیر نمایش
stage manager	کارگردان نمایش
mixer stage	طبقه مخلوط کننده
stage-managed	کارگردانی کردن
stage manage	کارگردانی کردن
stage-manage	اداره کردن
stage-manage	کارگردانی کردن
stage-managed	اداره کردن
main stage	عرشه اصلی
multi stage	چند طبقه
multi stage	چند مرحلهای
modulator stage	طبقه مدولاسیون
input stage	طبقه اولیه
To stage political demonstrations.	تظاهرات سیاسی برپاکردناسلااهل تظاهر نیستم
It was stage –managed . It was trumped up.	صحنه سازی بود
multi stage production	تولید چند مرحلهای
anal expulsive stage	مرحله مقعدی دفعی
anal retentive stage	مرحله مقعدی ضبطی
three stage least squares method	روش حداقل مربعات سه مرحلهای برای تخمین پارامترهای معادلات همزمانی در اقتصاد سنجی
power amplifier stage	مرحله فزون ساز توان
multi stage amplifier	تقویت کننده چند طبقه
multi stage amplifier	امپلی فایر چند طبقه
multi stage experiment	ازمایش چند مرحلهای
multi stage press	پرس چند طبقه
multi stage sampling	نمونه گیری چند مرحلهای
multi stage scaffolding	داربست چند طبقه
push pull stage	طبقه پوش- پول
low power stage	طبقه کم قدرت
power output stage	طبقه خروجی
mechanical stage control	کنترلپایهمکانیکی
two stage least squares method	روش حداقل مربعات دومرحلهای
frequency divider stage	طبقه مقسم فرکانس
high pressure stage	طبقه فشار قوی
two stage least squares method	برای تخمین پارامترها در اقتصادسنجی
intermediate frequency stage	طبقه ی فرکانس میانی
Stage party ( films , movies ) .	میهمانی ( فیلمهای ) مردانه
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
The stage was bare but for [save for] a couple of chairs.	صحنه نمایش به استثنای چند تا صندلی لخت بود.