English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 200 (10 milliseconds)
English Persian
digital watch ساعتکامپیوتری
Other Matches
digital دیجیتالی
digital انگشتی
digital پنجهای
digital رقمی وابسته به شماره
digital رقمی
digital دیجیتال
digital آنچه داده یاکمیتهای فیزیکی را به صورت داده بیان میکند
digital data داده رقمی
digital data داده دیجیتالی
digital integrator انتگرال گیر رقمی
digital intergrator انتگرالگیر رقمی
digital monitor مونیتور رقمی
digital plotter رسام دیجیتالی
digital darkroom برنامهای برای بهبود تصویر
digital control کنترل دیجیتالی
digital computer کامپیوتردیجیتال
digital computer ماشین حساب عددی ماشین حساب دیجیتالی
digital computer کامپیوتر دیجیتالی
digital computer کامپیوتر
digital computer کامپیوتر عددی
digital communications ارتباطات دیجیتالی
digital clock ساعت رقمی
digital clock زمان سنج رقمی
digital circuit مدار رقمی
digital channel مجرای رقمی
digital channel کانال رقمی
digital analog رقمی به قیاسی
digital read out نمایش داده ها توسط الات دقیق بصورت دیجیتالی و نه توسط حرکت عقربه روی صفحه مدرج
digital recording ضبط رقمی
digital display صفحهنمایشعددی
digital sorting روش مرتب کردن شبیه ماشینهای جدول بندی
digital speech گفتار دیجیتالی
digital pulp قسمتگوشتیانگشت
pseudo digital تولید شده توسط مودم و ارسالی روی خط وط تلفن
digital war جنگ دیجیتال [جنگ اینترنتی]
digital transmission انتقال دیجیتالی
digital transmission مخابره دیجیتال
digital transmission انتقال رقمی
digital pad انگشتپا
digital recording ضبط دیجیتالی
digital computer کامپیوتر رقمی
digital repeater تکرارکننده دیجیتالی
digital research inc یک شرکت نرم افزاری که محصولات زیادی دارد
analog to digital انالوگ به دیجیتال
digital signal علامت رقمی
digital signal سیگنال دیجیتالی
digital nerve عصبانگشتی
analog digital قیاسی به رقمی
digital frequency display شمارهتکرارنمایش
digital to analogue converter مبدل دیجیتال به انالوگ
digital to analog converter مبدل دیجیتال به انالوگ مبدل رقمی به قیاسی
digital tape cassettes نوار کاست رقمی
digital signal processing پردازش دیجیتالی سیگنال
digital data transmission ارسال دیجیتالی داده
digital equipment corporation سازنده انواع سیستمهای مینی کامپیوتر
automatic digital network شبکه عددی کامپیوتری
analog digital converter مبدل قیاسی- رقمی
analog digital converter مبدل انالوگ دیجیتال
analog to digital converter تجزیه و تحلیل اطلاعات برای کامپیوتر با دستگاه حافظه ان
analog to digital converter مبدل قیاسی به رقمی
automatic digital network شبکه مبادله اطلاعات کامپیوتری
digital subscriber line [DSL] خط مشترک دیجیتال [مخابرات ]
musical instrument digital interface میانجی رقمی الات موسیقی
musical instrument digital interface واسط سریال که قط عات الکترونیکی را بهم وصل میکند
digital video special effects نمایشمخصوصعددیعوامل
digital video effects monitor صفحهنمایشدیجیتالی
asymmetric digital subscriber line [ADSL] خط مشترک دیجیتال نامتقارن [مخابرات ]
high bit-rate digital subscriber line [HDSL] خط مشترک دیجیتال برای نرخ بیت بالا [مخابرات ]
keep watch کشیک کشیدن
watch مراقبت کردن
watch موافب بودن
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
watch it <idiom> مراقب باش
watch out موافب
watch دیدبان
watch پاسداری کشیک
watch مدت کشیک
watch ساعت جیبی و مچی
watch ساعت
to watch over موافبت کردن
to watch over توجه کردن
to keep watch مراقب بودن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch پاس داشتن
watch out مراقب بودن
keep watch پاییدن
watch پاس نگهبانی
watch نگهبان
by my watch ساعت من
to watch نگاه کردن
by my watch مطابق ساعت من
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch نگهبانی دادن
watch نگهبانی
watch guard : syn
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
watch پاییدن
watch بر کسی نظارت کردن
i was on the watch for it مراقب ان بودم
watch پاسداری کردن
first watch نگهبانی شامگاه
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
first watch پاس اول پاس شب
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
watch پاسدار
watch پاس
pocket watch ساعت جیبی
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
analogue watch ساعتعقربهای
watch tower برج مراقبت
watch tower برج دیدبانی
watch tower دیدگاه
watch test ازمون ساعت
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch pocket جیب ساعتی
watch one's time گوش بزنگ بودن
Watch your health! مواظب سلامتی خودت باش!
mechanical watch بیلمکانیکی
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
to watch children مواظب بچه ها بودن
Face of the watch . صفحه ساعت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
wrist watch ساعت مچی
listening watch مراقبت به گوش
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch به گوش بودن دائم
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch نگهبانی نیمه شب
morning watch پاس صبحگاهی
night watch پاس شب
night watch پاسبان شب گزمه
watch officer افسر نگهبان
officer of the watch افسر نگهبان
port watch نگهبان بندر
port watch پست نگهبانی بندر
second dog watch پاس غروب
second dog watch نگهبانی دوم
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
lever watch کارراهرم
lever watch اهرم
wristlet watch ساعت مچی
anchor watch نگهبان لنگر
anchor watch لنگربان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
capped watch ساعت شکاری
watch maker ساعت ساز
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch نگهبانی اول
forenoon watch پاس قبل از فهر
if you don't watch it اگرملتفت نباشید
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
lever watch شیوه بکار بردن
set the watch تنظیم نگهبانی
stop watch ساعت وقت گذاری
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch glss شیشه ساعت
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch case قاب ساعت
watch dog ناو نگهبان ناوگان
watch dog سگ نگهبان
watch one's time مراقب فرصت بودن
watch ful موافب
watch ful مراقب
watch key کلید ساعت
to carry a watch ساعت دربغل گذاشتن
watch man پاسبان مراقب
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
the third watch of the night پاس سوم شب
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
the watch is warranted خوبی ساعت
the watch is warranted ضمانت شده است
watch man مستحفظ
to carry a watch ساعت همراه داشتن
watch man نگهبان
watch glass شیشه ساعت
ticker [colloquial] [watch] زمان
ticker [colloquial] [watch] ساعت
cold iron watch پاس ایمنی
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
death-watch beetle موریانه
Could you watch my bag [for me] until I get back? آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com