English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
direct connect modem مدم اتصال مستقیم
Other Matches
modem تلفیق و تفکیک کننده
modem مدار یا کابلی که به دو کامپیوتر امکان ارتباط از طریق پورت سریال میدهد
modem کابل یا وسیلهای که به دو کامپیوتر امکان ارتباط از طریق پورت سریال بدون استفاده از مودم میدهد
modem مودم خودکار که در هر لحظه قابل فراخوانی برای دستیابی به سیستم است .گ
modem وسیلهای که امکان ارسال داده از طریق خط تلفن با تبدیل کردن سیگنال دودویی از کامپیوتر به سیگنال آنالوگ صوتی ه قابل ارسال روی خط تلفن است فراهم می :ند
modem مودم
modem دستگاه مدولاسیون وبازخوانی اطلاعات کامپیوتری یا مخابره انها به جاهای دیگر
modem port قسمتقرارگیریمدم
internal modem مودم روی کارت اضافی که به اتصال وصل میشود و اطلاعات را به پردازنده منتقل میکند از طریق باس و نه پورت سریال
internal modem تلفیق و تفکیک کننده درونی
internal modem مدم داخلی
external modem تلفیق و تفکیک کننده برونی
data modem modem
dial in modem مودمی که خودکار پاسخ میدهد و در هر زمانی برای دستیابی به سیستم قابل استفاده است
limited distance modem وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
hayes compatible modem تلفیق و تفکیک کننده سازگار باهیز
null modem cable کابل مودم خنثی
auto dialing modem مدم خود شماره گیر
Bell compatible modem مودمی که طبق استاندارد AT & T کار میکند
connect ضربه کارساز
connect هزینه در واحد دقیقه برای ارتباط داشتن با کامپیوتر راه دور
connect متصل کردن
connect through از وسط اتصال دادن
connect اتصال دو نقط ه مدار یا شبکه ارتباطی
connect بستن
connect پیوستن
connect وصل کردن
connect حرکت موفقیت امیز
connect ضربه موفق در پایگاه دوم
connect وضعیت یک مودم برای ارسال داده روی یک خط ارتباطی
connect مدت زمانی که کاربر دارد یک سیستم محاورهای میشود
connect اتصال دادن متصل کردن مربوط کردن
to connect [to] وصل کردن [به]
connect ارتباط رخها
connect مربوط کردن
connect node کد اتصال
connect time زمان اتصال
to connect with a flight به پرواز [دیگری] وصل شدن
Do the trains connect? [خط] قطارها به هم اتصال دارند؟ [برای عوض کردن قطار]
connect in parallel بطور موازی اتصال دادن
to connect to frame اتصال به بدنه
connect in series بطور سری اتصال دادن
direct اداره کردن
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct راسته
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct رهبری کردن
direct : دستور دادن
direct <adj.> بلافاصله
direct هدایت کردن
direct <adj.> دست اول
direct <adj.> بدون واسطه
direct امرکردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct قراول رفتن
direct <adj.> مستقیم
direct نظارت کردن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct متوجه ساختن
direct conversion تبدیل مستقیم
direct cost هزینه مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct damage ضرر مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct control کنترل مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct involvement مباشرت در جرم
direct access دستیابی مسقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct access دستیابی مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct address آدرس مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct casting ریخته گری مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
direct lighting روشنایی مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material مواد مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct selling فروش مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct debit سفته-وجهالزمان
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct exchange تعویض باداغی
direct rule حکومتایالتیومحلی
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file فایل مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct killing قتل به مباشرت
direct labour دستمزد مستقیم
direct therapy درمان رهنمودی
direct object مفعول صریح
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول مستقیم
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct objects OPERAND
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects نماش داده می شوند
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct hit اصابت مستقیم
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits اصابت مستقیم
direct current جریان یکسو
direct current جریان برق مستقیم
direct objects مقصود
direct current جریان مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct tax مالیات مستقیم
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects مورد
direct objects موضوع
direct objects شیئی
direct objects مخالفت کردن
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مفعول
direct objects هدف
direct objects موضوع منظره
direct objects اعتراض داشتن
direct objects اعتراض کردن
direct objects دلیل اوردن
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects شی ء
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct process فرایند مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct processing پردازش مستقیم
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct pressure فشار مستقیم
direct current جریان دائم
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct objects چیز
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
shot direct at goal شوت مستقیم به دروازه
direct home reception پذیرشگرمستقیم
direct arc furnace کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct quota tion نقل عین گقته
direct absorption process فرایند جذب مستقیم
direct reading instrument دستگاه مستقیم خوانی
direct reading galvanometer گالوانومتر بی تبدیل
direct access method روش دستیابی مستقیم
direct access processing پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct reading dial درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct lift control کنترل مستقیم برا
direct chill casting ریخته گری مستقیم تبریدی
direct potentiometric method روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
direct free kick مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct current generator مولد جریان مستقیم
direct current instrument سنجه جریان مستقیم
direct current magnet مغناطیس جریان مستقیم
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
direct data entry داده دهی مستقیم
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
direct materials costs هزینههای مواد اولیهای که مستقیما در کالا بکار برده میشود
direct exchange items اقلام قابل تعویض مستقیم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com