English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 229 (11 milliseconds)
English Persian
direct objects چیز
direct objects مقصود
direct objects شی ء
direct objects موضوع منظره
direct objects هدف
direct objects مفعول
direct objects کالا اعتراض کردن
direct objects مخالفت کردن
direct objects شیئی
direct objects موضوع
direct objects مورد
direct objects اعتراض داشتن
direct objects اعتراض کردن
direct objects دلیل اوردن
direct objects چیز ماده خارجی
direct objects پانج کارت که حاوی برنامه است
direct objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
direct objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
direct objects زبان برنامه پس از ترجمه
direct objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
direct objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
direct objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
direct objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
direct objects نماش داده می شوند
direct objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
direct objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
direct objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
direct objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
direct objects OPERAND
Other Matches
objects موضوع
objects مورد
objects اعتراض داشتن
objects اعتراض کردن
objects دلیل اوردن
objects شیئی
objects مخالفت کردن
objects کالا اعتراض کردن
objects مفعول
objects هدف
objects موضوع منظره
objects شی ء
objects مقصود
objects چیز
objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
objects نماش داده می شوند
objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
objects زبان برنامه پس از ترجمه
objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
objects پانج کارت که حاوی برنامه است
objects چیز ماده خارجی
objects OPERAND
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> مسدود شده
indirect objects شی ء
indirect objects موضوع منظره
indirect objects هدف
indirect objects مفعول
indirect objects کالا اعتراض کردن
indirect objects مخالفت کردن
indirect objects شیئی
indirect objects موضوع
indirect objects مقصود
indirect objects چیز
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> غیر قابل عبور
means objects اشیاء وسیله
blocked [with objects] <adj.> <past-p.> صعب العبور
accessory objects لوازم اضافی جهت زینت بخشیدن به بافت مثل مروارید و پولک و غیره
quasistellar objects اجرام شبه ستارهای
inanimate objects جمادات
inanimate objects چیزهای بیجان
hidden objects اشیاء پنهان
indirect objects مورد
indirect objects اعتراض داشتن
indirect objects فایلی که حاوی کد اصلی برای تابع یا برنامهای است
indirect objects سیستم کامپیوتری که برنامهای برای آن نوشته و کامپایل شده است
indirect objects که دودویی که مستقیما واحد پردازش مرکزی را عمل میکند.
indirect objects نماش داده می شوند
indirect objects ترتیب عبور پیام ها از یک شی به دیگری
indirect objects دادهای که تصویر یا صوت مشخص تولید میکند
indirect objects متغیر سیستم خبره در یک عمل با دلیل
indirect objects داده در یک عبارت که توسط اپراتور اجرا میشود. مراجعه شود به ARGUMENT
indirect objects OPERAND
indirect objects نرم افزاری که با استاندارد COBRA اشیا را بهم متصل میکند
indirect objects زبان برنامه پس از ترجمه
indirect objects دلیل اوردن
indirect objects چیز ماده خارجی
indirect objects پانج کارت که حاوی برنامه است
indirect objects امکانی در windows.x که امکان تبدیل داده از برنامهای که OLE را پشتیبانی نمیکند دارد به طوری که به صورت شی OLE در برنامه دیگری به کار می رود
indirect objects برنامه کامپیوتری به صورت کد اصلی که توسط کامپایلر یا اسمبلر تولید شده است
indirect objects اعتراض کردن
direct مستقیم یابدون شریک سوم
direct مستقیم یا بدون پردازش یا حرکت مستقیم
direct <adj.> بلافاصله
direct <adj.> بدون واسطه
direct <adj.> دست اول
direct رهبری کردن
direct مدیریت یا سازمان دهی
direct دستورات برنامه که به صورت کد مطلق نوشته شده اند
direct : دستور دادن
direct امرکردن
direct اداره کردن هدایت کردن
direct نظارت کردن
direct : مستقیم معطوف داشتن
direct متوجه ساختن
direct قراول رفتن
direct <adj.> مستقیم
direct اداره کردن
direct راسته
direct مستقیم راست راهنمایی کردن
direct دستور دادن دستورالعمل دادن
direct هدایت کردن
direct exchange تعویض باداغی
direct damage ضرر مستقیم
direct coupling کوپلینگ مستقیم
direct dye رنگینه مستقیم
direct addressing نشان دهی مستقیم
direct exchange تعویض مستقیم مبادله مستقیم قطعات
direct file فایل مستقیم
direct file پرونده مستقیم
direct fire اتش مستقیم
direct fire تیر مستقیم
direct coupling جفتگری مستقیم
direct coupled مستقیما جفت شده
direct cost هزینه مستقیم
direct addressing ادرس دهی مستقیم
direct admission مراجعه مستقیم به بهداری پذیرش یامراجعه مستقیم بیماران
direct aggression پرخاشگری مستقیم
direct analysis تحلیل رهنمودی
direct casting ریخته گری مستقیم
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
direct connected ماشینهای بهم پیوسته
direct control کنترل مستقیم
direct conversion تبدیل مستقیم
direct fire هدایت کردن اتش روانه کردن اتش
direct involvement offence an committing in مباشرت
direct involvement مباشرت در جرم
direct support کمک مستقیم
direct support پشتیبانی مستقیم کردن
direct therapy درمان رهنمودی
draw direct مستقیماگ روی صحنه ونه روی بافر حافظه
direct debit سفته-وجهالزمان
direct rule حکومتایالتیومحلی
Is it a direct flight? آیا پرواز مستقیم است؟
direct dyes رنگینه های مستقیم [که بدون نیاز به دندانه بصورت مستقیم با آب و الیاف پنبه، ابریشم و پشم ترکیب داده شده و رنگ های روشن و براقی را بوجود می آورد ولی در عین حال در برابر شستشو، پایداری خوبی ندارد.]
to direct traffic through ترافیک را از طریق...هدایت کردن
direct support پشتیبانی مستقیم
direct support تکیه گاه بی واسطه
direct selling فروش مستقیم
direct killing قتل به مباشرت
direct labour دستمزد مستقیم
direct laying روانه کردن مستقیم
direct lighting روشن سازی غیرمستقیم
direct lighting روشنایی مستقیم
direct load بارگذاری مستقیم
direct loading مجموعه نیروهائیکه مستقیمابه ساختمان اثر میکند وشامل بارهای زنده و مرده میباشد
direct material مواد مستقیم
direct selection انتخاب مستقیم
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
direct taxes مالیاتهای مستقیم
direct observation دیدبانی مستقیم
direct observation مستقیمامشاهده کردن
direct oration گفته یا قول مستقیم
direct outlet ابگیر مستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیر به طورمستقیم
direct plotting تعیین عناصر تیربدون استفاده از طرح تیر یاوسایل هدایت اتش
direct measurement اندازه گیری مستقیم
direct pressure فشار مستقیم
direct pressure تعاقب کردن مستقیم دشمن
direct process فرایند مستقیم
direct processing پردازش مستقیم
direct current جریان دائم
direct object مفعول مستقیم
direct object مفعول بیواسطه
direct object مفعول صریح
direct hit اصابت مستقیم
direct hit گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct hits اصابت مستقیم
direct hits گلولهای که مستقیم به هدف اصابت کند
direct tax مالیات مستقیم
direct taxation مالیات مستقیم
direct current جریان مستقیم
direct current جریان برق مستقیم
direct current جریان یکسو
direct psychotherapy روان درمانی رهنمودی
direct quenching سخت گردانی مستقیم
direct relationship وابستگی مستقیم
direct access دستیابی مسقیم
direct relationship ارتباط مستقیم
direct access دسترسی مستقیم
direct access دسترسی مستقیم به اطلاعات
direct address آدرس مستقیم
direct taxation اخذ مالیات بصورت مستقیم
direct access دستیابی مستقیم
direct reading قرائت مستقیم
direct address نشانی مستقیم
direct connect modem مدم اتصال مستقیم
direct current converter تبدیل گر جریان مستقیم
high direct voltage فشار قوی جریان دائم
direct quota tion نقل قول مستقیم
direct quota tion نقل عین گقته
shot direct at goal شوت مستقیم به دروازه
direct home reception پذیرشگرمستقیم
direct access processing پردازش به روش دستیابی مستقیم
direct arc furnace کوره قوس الکتریکی مستقیم
direct access method روش دستیابی مستقیم
direct chill casting ریخته گری مستقیم تبریدی
direct current generator مولد جریان مستقیم
direct support unit یکان پشتیبانی مستقیم
direct distance dialing شماره گیری فاصله مستقیم
direct reading instrument دستگاه مستقیم خوانی
direct reading galvanometer گالوانومتر بی تبدیل
direct potentiometric measurement اندازه گیری پتانسیل سنجی مستقیم
direct potentiometric method روش پتانسیل سنجی مستقیم
direct reading dial درجه بندی برای قرائت مستقیم
direct exchange items اقلام قابل تعویض مستقیم
direct interelectrode capacitance فرفیت بین دو الکترد
direct free kick مکث مهاجم برای فریفتن حریف
direct fire sights زاویه یا بهای تیر مستقیم دوربینهای تیر مستقیم
direct read after write خواندن مستقیم پس از نوشتن
direct data entry داده دهی مستقیم
direct current magnet مغناطیس جریان مستقیم
direct lift control کنترل مستقیم برا
direct memory access دستیابی مستقیم به حافظه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com