English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
dispatch order سفارش حمل سریع
Other Matches
marching order [travel order] دستور پیشروی [ارتش]
dispatch ارسال کردن حمل مخابره کردن
dispatch اعزام یکانها
dispatch عزیمت فرستادن پیام
dispatch کشتن
dispatch قتل
dispatch despatch
dispatch فرستادن
dispatch ارسال کردن ارسال
dispatch عمل ارسال داده یا اطلاع یا پیام به مجلسی
dispatch انتخاب کار بعدی و اماده کردن ان برای پردازش
dispatch پیغام
dispatch کشتن شتاب
dispatch توزیع امکانات
dispatch گسیل
dispatch گسیل داشتن
dispatch گسیل کردن
dispatch اعزام داشتن
dispatch اعزام کردن
dispatch اعزام
dispatch روانه کردن فرستادن
dispatch مخابره کردن ارسال
dispatch انجام سریع
highway dispatch مقررات و قوانین عبور ومرور در شاهراهها
ems dispatch تلگراف امس عنوان واقعه مشهور ملاقات سفیر فرانسه با ویلهم اول در سال 0781 در امس که بیسمارک صدراعظم وقت المان با تحریف مفاد تلگرافی که از موضوع این ملاقات حکایت می کرد باعث بروزجنگ فرانسه و پروس شد
ems dispatch پیام امس
cargo dispatch توزیعمحمولهبار
dispatch route جاده تحت کنترل خودی درزمان مشخص مسیر اعزام پرسنل
dispatch money پاداش سرعت کار
dispatch money جایزه یا انعام بارگیری یاتخلیه سریع
by order of حسب الامر
in order to ... تا [اینکه ]
order [placed with somebody] دستور [ازطرف کسی]
order [placed with somebody] سفارش [ازطرف کسی]
In this order. In this way. باین ترتیب
out of order <idiom> کارنکردن
out of order <idiom> برخلاف قانون ،نامناسب
out of order نادرست
to order <idiom> به ترتیب
by order of فرمان
in order to <idiom> اعتماد شخص را بدست آوردن
well-order خوش ترتیب [ریاضی]
in order to ... برای [اینکه]
out of order درهم برهم
out of order خراب
out of order از کار افتاده
order about پیوسته پی فرمان فرستادن
re order سفارش دوم باره
in order that i may go برای اینکه بروم
in order that he may go برای اینکه برود
in order that برای اینکه
in order that تا اینکه
in order درست
in order صحیح
in order دایر
second order مرتبه دوم
to the order of بحواله کرد
to the order of به حواله کرد
first order مرتبه اول
to the order of در وجه
order off حکم خروج
order دستور دادن
order فرمان نظم
order دستورالعمل دستور
order مرتب کردن
order حکم
order حواله کرد حواله کردن دستور
order خرید سفارش خرید
order سفارش دادن
order دستور دادن سفارش
order امر
order مرتبه
order راسته
order کد عمل
order نظام معماری
order شیوه
order دستورعملیاتی
order دستورالعمل
order دستور
order سفارش
order ترتیب انجام کار
order نظم
order نظم دادن
order سفارش دادن کالا یا جنس
order سبک معماری
order سفارش دادن تنظیم کردن
order منظم کردن
order ن
order سفارش دادن دستور دادن
order دستور سفارش
order رتبه
order حواله
order ترتیب
order پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کدگشایی کند و انجام میدهد مط ابق کد برنامه
order of battle سازمان نیروهایا یکان
review order لباس وتحملات سان
referral order درخواست برای اماد غیرموجود یا جایگزین در انبار
reculaulation order تنظیم محاسبه مجدد
purchase order سفارش خرید
purchase order دستور خرید
order of council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی در غیاب یا بیماری پادشاه یا ملکه
order of bankruptcy حکم ورشکستگی
order in council تصویب نامه دولتی
second order conditions شرایط ثانوی
order cheque چک به حواله کرد
order cheque چک در نام فرد خاص
route order فرمان ستون راه رو
route order ترتیب حرکت در روی جاده حرکت به ستون راه
review order لباس وتجهیزات و وسائل کامل
order code رمز دستور
order for goods سفارش کالا
order form نمونه سفارش نامه پر نکرده
order of battle ترتیب نیرو
order format قالب دستور
order format قالب سفارش
order in council تصمیم هیات مشاورین سلطنتی
second order conditions شرایط مرتبه دوم
public order نظم عمومی
order of magnitude مرتبه بزرگی
order of matrix مرتبه ماتریس
order of service سوت داور بمعنای دستورسرویس دادن
order of the day برنامه روزانه
partial order ترتیب جزئی
partial order پاره ترتیب
order of the day معادل agenda
pecking order <idiom> راه ارتباط بایکدیگر
Order theory ترتیب جزئی [ریاضی]
order time زمان سفارش کالا
order of fire ترتیب احتراق موتور
order of fire ترتیب توالی اتش
pay order لیست پرداخت حقوق
processing of the order انجام سفارش
provisional order دستور موقت اداری
order of discharge حکم تصفیه
Lattice [order] شبکه [ریاضی]
order of discharge حکم برائت ذمه
order of fire روش تیراندازی
probation order دستور یا حکم تعلیق مجازات
post order حواله پستی
place an order سفارش دادن
phantom order قرارداد تولید وسایل نظامی درزمان جنگ قرارداد تبدیل کارخانههای شخصی به کارخانجات نظامی
payable to order قابل پرداخت به حواله کرد
pay order سندپرداخت حقوق
order of the day دستور جلسه
to order somebody back کسی را احضار کردن
French Order سبک معماری فرانسوی
Doric Order سبک معماری دوریک
Orinthian Order معماری کلاسیک [در یونان و رم]
Composite Order [شیوه ی ترکیبی ستون سازی رمی با ستون های پیچکی تزئین شده]
Bassae Order [معماری یونی یونان]
balustrade Order ترتیب نرده ستون ها
Attic Order ستون بندی آتنی
assemblage of Order ستون بندی مختلط
arch order [شیوه ی ستون بندی طاق]
American order [سرستونی شبیه ستون کرنتی با برگ های کنگره ای
Agricultural Order سرستون [سر ستون کرنتی با تومارهای پیچیده شده به شکل سر حیوانات یا آرایش برگ کنگره ای]
to set in order منظم کردن
call-up order دستور به خدمت [سربازی]
German Order سبک معماری آلمانی [نوعی از سبک معماری کرنتی قرن هجدهم انگلستان]
Giant Order شیوه غول ستونی [معماری]
Gigantic Order [شیوه ستون سازی توسکاری همراه با شیوه غول ستونی] [معماری]
to order somebody back کسی را معزول کردن
to order somebody back کسی را فراخواندن
in good order <adj.> منظم
in good order <adj.> مرتب
in good order <adj.> تروتمیز
in order to prevent برای جلوگیری کردن
structure [first order] ساختار [ریاضی]
Ionic Order [معماری یونی یا سبک بالشی از سبک های معماری کلاسیک در یونان و رم]
good order خوش ترتیب [فلسفه]
My stomach is out of order. مزاجم مرتب کارنمی کند
transfer order دستورالعمل ارائه وفایف اجرایی یا انتقال وفایف اجرایی نیروهای مسلح
transaction in order معامله به قصد فرار از دین
transaction in order liability avoid to
corinthian order ساختارقرمتی
to set in order درست کردن
third order reaction واکنش مرتبه سه
the line is out of order سیم خراب است
the goods are on order کالا را سفارش داده ایم
superior order دستور مافوق
superior order امر مافوق
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
sort order نظم ترتیب
short order خوراکی که زود مهیا میشود
second order reaction واکنش مرتبه دوم
trial order سفارش ازمایشی
warning order دستور اگهی
warning order دستور اماده باش اعلام اماده باش
Is your passport in order ? آیا گذرنامه ات مرتب وآماده است ؟
To order a meal. سفارش غذا دادن ( درهتل ؟رستوران )
Lattice [order] توری [ترتیب] [ریاضی]
In chronological order. بترتیب تاریخ ( بطور مسلسل )
social order سازمانوساختاراجتماعی
postal order هزینهپستی
law and order اطاعتازقانون
doric order سبکمعمارییونانقدیم
points of order اخطار نظامنامهای
point of order اخطار نظامنامهای
work order برگ کار
work order درخواست انجام کار حکم کار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com