English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
door stop زبانه در
door stop دکمه کله قندی
Other Matches
door to door selling فروش کالا بصورت دوره گردی
until stop [up to the stop] تا جای توقف
Last stop. All out. آخرین ایستگاه. همه پیاده بشن. [حمل و نقل]
to stop [doing something] نگاه داشتن
Stop here, please. لطفا همینجا نگه دارید.
stop over <idiom> شب بین راه ماندن
to stop somebody or something کسی را یا چیزی را نگاه داشتن [متوقف کردن] [مانع کسی یا چیزی شدن] [جلوگیری کردن از کسی یا از چیزی]
non-stop یکسره
non-stop بیتوقف
non-stop یک ریز
non-stop مدام
non-stop بیوقفه
to come to a stop از کار افتادن [مهندسی]
non-stop پایسته
stop off <idiom> توقف بین راه
to stop [doing something] دست کشیدن
stop and go پاس با دویدن گیرنده توپ به جلو و توقف کوتاه و دوباره به جلو برای پاس بلند
stop out دیر به خانه آمدن [شب]
stop over توقف کوتاه مدت
to come to a stop ایستادن [مهندسی]
to come to a stop متوقف شدن [مهندسی]
stop by <idiom> ملاقات کردن
t stop روش توقف با گذاشتن پای ازاد بطور عمودی پشت اسکیت دیگر
to stop [doing something] توقف کردن [از انجام کاری]
to stop [doing something] ایستادن [از انجام کاری]
stop-go رفتارتغییرپذیروغیرمداوم
non-stop پیوسته
stop ایست
stop متوقف کننده
stop گیره
stop برخورد
stop ورجستن
stop ناک دان
stop استوپ داور بوکس
stop قطع کردن
stop ایستادن
stop متوقف کردن ایستگاه
stop مانع
stop ایستگاه نقطه
stop ایستاندن
stop ایستادن توقف کردن
stop از کار افتادن مانع شدن
stop نگاه داشتن
stop سدکردن
stop تعطیل کردن
stop خواباندن بند اوردن
stop منع
stop توقف منزلگاه بین راه
stop جلوگیری منع
stop دستوری که فرآیند را موقتاگ متوقف میکند تا کاربر داده وارد کند
stop ن شود پیام به درستی دریافت شده است پیش از ارسال بیشتر داده
stop دستور برنامه نویسی کامپیوتر که اجرای برنامه را متوقف میکند
stop نقط ه تنظیم در یک خط که نوک چاپ یا نشانه گر در آنجا متوقف می شوند برای دستورات بعدی
stop بیت ارسالی در اتباطات اسنکرون برای نشان دادن انتهای یک حرف
stop انجام ندادن عملی
stop زمانی که دیسک گردان طول می کشد تا متوقف شود پس از اینکه توان دیگری ندارد
stop توقف
stop مکث
stop توقف انجام کار
stop لیست کلمات که قابل استفاده نیستند یا برای فایل یا جستجوی کتابخانه مفید نیستند
stop cock شیر بستن جریان اب
stop code کد توقف
safety stop ضامن اسلحه گیره ضامن
stop cock شیر
sear stop ضامن چکاننده
How far is the bus stop ? تا ایستگاه اتوبوس چقدرراه است ؟
stop cock شیرسماوری
stop bit ذرهء ایست نما
stop bit بیت توقف
stop bit بیت ایست نما
stop bath ابگونه اسیدی که برای تثبیت عکس وفیلم بکار میرود
stop [Engineering] توقف [برخورد] [محدودیتی برای حرکت یک سیستم مکانیکی و یا تکه ای] [مهندسی]
program stop توقف برنامه
Where is the bus stop? ایستگاه اتوبوس کجاست؟
limit stop حد ایست
leave stop بازداشت
REQUEST STOP ایستگاه درخواستی
stop in one's tracks <idiom> سریه متوقف شدن
to stop cold something چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
reed stop کلید یا جا انگلشتی الات موسیقی بادی
jump stop توقف ناگهانی با پرش بهواوچرخش
safety stop ترمز خطر
sear stop مانع پایه اتش
to stop the bus جلوی اتوبوس را گرفتن
sear stop مانع چخماق
stop dog علامت وقف
depth stop توقفعمیق
to bring to a stop را گرفتن
to bring to a stop بس کردن جلو
to bring to a stop موقوف کردن
stop button دکمهایست
stop key کلیداستپ
stop rod میلهایستایی
request stop ایستگاهیکهدرآناتوبوستنهازمانیمیایستدکهمسافرانخبردهند
stop press خبریابخشیکهپسازچاپسایرقسمتهایروزنامهچاپشود
I am working here non-stop. یک بند دارم اینجا کار می کنم
to put a stop to موقوف کردن
to put a stop to بس کردن جلو
to put a stop to را گرفتن
water stop اب بند
end stop بستتحتانی
to stop short یک مرتبه ایستادن یا مکث کردن
to stop payment درمانده یا ورشکست شدن
heel stop ترمزگیر
to make a stop مکث کردن
to make a stop ایست کردن
ski stop ترمزاسکی
stop at intersection توقفدرتقاطع
To stop being intransigent. از خر شیطان پایین آمدن
To stop coveting something. دندان طمع چیزی را کشیدن
stop watch ساعت وقت گذاری
stop list صورت متخلفین
stop light چراغ ترمز
stop lamp چراغ ترمز
stop knob دکمه
stop hit ضد حمله شمشیربازضمن حرکات پیچیده حریف مهاجم
stop hit دره
stop go policy توسعه
stop go policy سیاست تثبیت
stop gap وسیله یا چاره موقتی
stop list اسامی شرکتهایی که خرید از انهامنع شده
stop logs تیرکهای سد کننده
stop mechanism مکانیزم توقف
stop valve شیر قطع جریان
stop thief ای دزد!دزدرابگیرید!
stop the leave بازداشت کردن
stop street خیابان فرعی
stop squawk در رهگیری هوایی یعنی دستگاه شناسایی دشمن وخودی را خاموش کنید
stop sign علامت توقف
stop shot ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stop payment دستور عدم پرداخت چک به بانک
stop order دستور عدم پرداخت از طرف صادر کننده سند مالی به مرجع پرداخت کننده
stop element عنصر ایست
label-stop زانویی آبچکان
bar stop توقف میله
Stop talking! <idiom> ساکت باش!
band stop صافی میان نگذر
Stop pushing! عاجز نکنید !
stop volley جاخالی
bar stop ضربه میله
dynamic stop ایست پویا
elevation stop حد نهایی درجه
elevation stop متوقف کننده حرکت ارتفاع
whistle-stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
Stop complaining. [اینقدر] نق نزن.
Stop nagging! نق نزن!
stop-and-go traffic ترافیک سپر به سپر
decompression stop مکث غواص کوتاه در عمقهای معین در صعود
Say when stop! [when pouring] بگو کی بایستم! [هنگام ریختن نوشابه]
Stop complaining. [اینقدر] شکایت نکن.
Stop pushing! هل ندهید!
whistle stop در نقاط مختلف از مردم دیدارکوتاهی نمودن
flue stop کلید ارگ
flag stop توقف
hockey stop نوعی ایست ناگهانی
geneva stop کلیدچرخ دندهای صلیبی شکل که در دستگاه فیلم برداری موجود میباشد
geneva stop سیستم نگهدارنده فیلم
grout stop اب بندی بوسیله تزریق دوغاب
bus stop ایستگاه اتوبوس
full stop وقفه کامل
adjustable stop توقف قابل تنظیم [مهندسی]
flue stop دکمه ارگ
flag stop ایست
full stop نقطه
stop instruction دستورالعمل توقف
behind the door پشت در
There is somebody at the door . یک کسی دم در است
door درب
next door [to] <adv.> پهلویی
next door [to] <adv.> جنبی
next door [to] <adv.> همسایه ای
is these a at the door ایاکسی هم درهست
He is next door. او [مرد] نزد همسایه است.
next door to تقریبا
next door to نزدیک
door way راهرو
door to door خانه به خانه
door way جای در
next door جنب این خانه
out door بیرون
next door خانه پهلویی
out door بیرونی
out door صحرایی در هوای ازاد انجام شده
out of door خارج ازمنزل
out of door در هوای ازاد
out of door فضای ازاد
door راهرو
at the door دم در
door way مدخل
next door to غریب
door-to-door خانه به خانه
door در
the train runs without a stop قطار بدون ایست
Stop your little games (tricks). ازاین بازیها (حقه وکلکها )دست بردار
stop/clear key وضوح
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
stop/clear key دکمهتوقف
the train runs without a stop میرود
If you don't feel like it, (you can) just stop. اگر حوصله این کار را نداری خوب دست بردار ازش.
Leave her alone. Stop bothering her. دست از سر دخترک بردار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com