English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
double negative نفی اندر نفی
double negative دو منفی
Other Matches
negative نخیر
negative به معنای
negative سیگنال ارسالی گیرنده برای بیان اینکه داده نادرست یا ناکامل دریافت شده است
negative با بیان علامت منفی کنار عدد
negative عددی که تعداد تفریق از صفر را نشان میدهد
negative رد یا تکذیب یا انکار کردن
negative گزارش منفی نسخه فیلم عکاسی یا شیشه عکس
negative g گرانش منفی
negative خنثی کردن
negative منفی کردن
negative معکوس
negative منفی
negative glow روشنی منفی
negative induction القای منفی
negative ion یون منفی
negative plate صفحه منفی
negative logic منطق منفی
negative modulation پخش منفی
negative modulation تحمیل منفی
negative transmission پخش منفی
negative peaking اوج دهندگی منفی
negative transfer انتقال منفی
negative terminal پایانه منفی
negative geotropism رشدباگریزازجاذبه
negative film فیلم منفی
negative electrode الکترد منفی
negative element سازه منفی
negative externalities زیانهای خارجی
negative externalities پی امدهای نامطلوب خارجی
negative feedback بازخوردمنفی
negative feedback واخوراند منفی
negative feedback فیدبک منفی
negative feedback پسخوردمنفی
negative feeder سیم تغذیه منفی
negative electricity برق منفی
negative pole قطب منفی مغناطیس
negative pole قطب منفی
negative relation رابطه معکوس
negative reward پاداش منفی
negative saving پس انداز منفی
take stock in (usually negative) <idiom> باورداشتن
sit right (negative) <idiom> غیر قابل قبول
negative side بخش منفی
negative signe علامت منفی
negative skewness چولگی منفی
negative skewness عدم قرینگی منفی
negative slope شیب منفی
negative stagger ترتیب قرارگرفتن بالهای هواپیماهی دوباله بطوریکه لبه حمله بال پایینی جلوتراز بخش متنافر بال بالایی قرارگیرد
negative reinforcement تقویت منفی
negative prescription مرور زمان اسقاط حق
negative post قطب مدار منفی
negative potential پتانسیل منفی
negative practice تمرین منفی
negative reply پاسخ رد
non-negative integer عدد طبیعی [ریاضی]
negative terminal قطب مدار منفی
negative tropism محرک گریزی
negative prescription مرور زمان مسقط
negative stability پایداری منفی
negative electricity الکتریسیته منفی
the answer is in the negative پاسخ ان منفی است
to involve somebody in something [negative] کسی را با چیزی [منفی] مشمول کردن
to involve somebody in something [negative] کسی را با چیزی [منفی] گرفتار کردن
to involve somebody in something [negative] کسی را با چیزی [منفی] درگیر کردن
negative voice رای مخالف رد کردن
negative voice منع نشانه مخالفت
negative voice رد
negative voice حق رد
negative virtue پرهیز از بدی
negative carrier محلقرارگیرینگاتیو
electro negative دارای برق منفی
negative relation رابطه منفی
return a negative پاسخ منفی دادن
to instigate something [negative] تحریک کردن [کار بدی]
to instigate something [negative] اغوا کردن [کار بدی]
negative feedback پسخورد کاهنده
to instigate something [negative] بر انگیختن [کار بدی]
negative voice رای مخالف دادن
negative voice قدغن کردن
other than [usually used in negative sentences] <adv.> به غیر از [در جمله های منفی کاربرد دارد]
electro negative وابسته به برق منفی
false negative منفی کاذب
he returned a negative گفت نه
negative brush زغال منفی
he returned a negative پاسخ منفی داد
negative caster گردش معکوس
negative charge بار منفی
negative conductor سیم منفی
negative lead سیم منفی
negative wire سیم منفی
negative correlation همبستگی منفی
negative correlation همبستگی معکوس
negative region منطقهبارمنفی
negative diheral تمایل بال یا سایر ایرفویلهابطرف پایین
negative bias ولت شبکه منفی
negative balance مانده منفی
negative acceleration شتاب منفی
negative meniscus نگاتیو
negative acknowledgement کاراکتر کنترلی که ترمینال گیرنده در انتقال اطلاعات برای ترمینال فرستنده صادرمیکند تا اعلام کند که یک اشتباه انتقال در اخرین بلوک اطلاعات ارسال شده وجوددارد
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
negative altitude ارتفاع غلط است
negative contact اتصالنگاتیو
negative altitude ارتفاع هواپیما را تصحیح کنید
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
negative plate strap طنابصفحهنگاتیو
positive/negative junction منفی
negative true logic سیستمی منطقی که در ان یک ولتاژ بالا بیان کننده بیت صفرو یک ولتاژ پایین بیان کننده بیت یک میباشد
negative tax plan طرح مالیات منفی
negative tax plan برنامه مالیات منفی
negative static stability ناپایداری ایستای منفی
negative cotton effect پدیده منفی کاتن
negative acknowledge character کاراکتر تصدیق منفی
positive/negative junction نقطهاتصالمثبت
negative income tax مالیات بر درامد منفی
negative movement reflex بازتاب گریز
negative photo plane سطح افق شیشه عکس
negative photo plane افق شیشه عکاسی
Religion was portrayed in a negative way. دین به شیوه ای منفی توصیف شده بود.
blood factor negative Rhمنفی
put (something) past someone (negative) <idiom> ازکار شخص متعجب شدن
negative bending moment لنگر خمشی منفی
He has a negative attitude towards every thing . to oppose everything . اصلا" توی دهنش نه است ( بد بین ومنفی است )
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double up دولاکردن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولا شدن
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double p پاروی دوسر
double دواسترایک متوالی
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double توپزن 0001امتیازی فصل
double بازی دونفره خطای دبل
double دو نفره
double بازی دوبل
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف نمودن
double مضاعف
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double دو برابر کردن
double اندازه دو برابر
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double دو برابر
double تاکردن
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double تصویر قرینه
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double zero صفر2برابر
double دولا
double-six دوطرفشش
double : دو برابر دوتا
double مضاعف کردن دولا کردن
double جفت
double :دوبرابر کردن
double دوسر المثنی
double همزاد
double floor دو کفی
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double word کلمه مضاعف
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double window پنجره دو جداره
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double track خط
double triode لامپ تریود مضاعف
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com