Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
double acting fuse
فیوز دوبل
Other Matches
double acting
دوطرفه
double acting cylinder
سیلندر دوطرفه
double acting hammer
چکش دوطرفه
double acting pump
شمش مکش و پمپ فشار پمپ دوکاره
acting out
برون ریزی
acting
کفالت کننده
acting
کفیل متصدی
acting
فعالیت
acting
کنشی
acting
فعال کاری
acting
جدی
acting
ایفای نمایش
self acting
خودکار عمل کننده
self acting
خودکار
self acting
عامل در نفس خود خود عمل
acting
عامل
self acting
خود کار
acting
بازیگری جدیت
single acting
یکطرفه
play-acting
تو بازی رفتن
play-acting
وانمود کردن
play-acting
بازی کردن
acting sublieutenant
ناوبان دوم موقت
acting on behalf of
به نمایندگی
play-acting
ادا در آوردن
acting minister
کفیل وزارتخانه
acting manager
کفیل
acting company
شرکت عامل
To be acting. To put it on .
رل بازی کردن
play-acting
نقش داشتن
single acting pump
پمپ یکطرفه
single acting cylinder
سیلندر یک طرفه
acting minister of war
کفیل وزیر جنگ
fuse
آب شدن فیوز با عبور دادن جریان زیاد از آن
fuse
وسیله محافظت الکتریکی حاوی قط عات کوچک آهنی که پس از عبور توان بالا از آن آب میشود
fuse
رسم جریان بالا که باعث آب شدن فیوز میشود
fuse
امیختن
re fuse
دوباره گداختن
fuse
روان شدن
fuse
فتیله مواد منفجره فیوز
fuse
فتیله گذاشتن در
fuse
فیوزدارکردن امیختن
fuse
سیم گذاشتن
fuse
ترکیب کردن یا شدن ذوب شدن
fuse
گداختن
fuse
فیوز
fuse
ماسوره
fuse
ذوب شدن
link fuse
فیوز باز
fuse boxes
جعبه فیوز
fuse box
جعبه فیوز
fuse wire
رابط فیوز
safety fuse
فیوز ایمنی
safety fuse
فیوز اطمینان
safety fuse
فیوز
renewable fuse
فیوز تعویض پذیر
quick fuse
ماسوره انی یا فوق انی ماسوره ضربتی
charging fuse
فیوز پر کردن
protect by fuse
حفافت با فیوز
plug fuse
فیوز فشنگی
mains fuse
فیوز شبکه
main fuse
فیوز اصلی
fuse wire
سیم فیوز
fuse block
چینی فیوز
fuse socket
سوکت فیوز
blow out fuse
فیوز انفجاری
detonating fuse
فیوز انفجاری
fuse puller
انبرمخصوصفیوز
cartridge fuse
فیوز فشنگی
fuse body
بدنهفیوز
connection fuse
ماسوره اتصال دهنده
proximity fuse
فیوزمجاور
wire fuse
فیوز ذوب شونده
automobile fuse
فیوز اتومبیل
fuse base
پایه ی فیوز
strip fuse
فیوز نواری
telephone fuse
فیوز تلفن
time fuse
ماسوره زمانی
enclosed fuse
فیوز محفوظ
electrical fuse
فیوز برق
blasting fuse
اتشباری انفجاری
connection fuse
فیوزاتصال
fuse gear
متعلقات فیوز
fuse holder
فیوز
fuse holder
نگهدارنده فیوز
fuse key
کلید ماسوره
fuse link
فیوز باز
fuse link
رابط فیوز
fuse link
فشنگ فیوز
fuse panel
تابلوی فیوز
fuse panel
پانل فیوز
fuse plug
فیوز فشنگی
fuse element
واحد فیوز
fuse cutout
فیوز جهنده
to blow a fuse
فیوزی سوزاندن
fuse block
خانه فیوز
fuse block
بلوک فیوز
fuse block
قالب فیوز
fuse board
تخته فیوز
fuse carrier
نگهدارنده فیوز
fuse carrier
فیوزگیر
fuse cartridge
فشنگ فیوز
fuse clip
گیره فیوز
fuse cut out
قطع فیوز
protect fuse
فیوز محافظ
fuse plug
سرریز خاکی
fuse unit
واحد فیوز
fuse switch
کلید فیوزدار
fuse strip
نوار بسیار باریک ذوب شونده فیوز
fuse strip
فیوز نواری
fuse socket
پایه فیوز
fuse setter
ماسوره بند
fuse unit
رابط فیوز نگهدارنده فیوز
fuse post
پست فیوز
fuse post
اتصال فیوز
intermediate fuse
فیوز میانی
fuse plug
توپی فیوز
fuse post
برن فیوز
variable time fuse
ماسوره زمانی متغیر VTF:abb
delay action fuse
فیوز تاخیری
oil break fuse
فیوز روغنی
high tension fuse
فیوز فشار قوی
open link fuse
فیوز باز
quick break fuse
فیوز قطع سریع
low voltage fuse
فیوز فشار ضعیف
high voltage fuse
فیوز فشار قوی
ten-amp fuse
ماسوله ده آمپری
fuse mounting strip
نوار باریک فیوز
He has a short fuse.
[American E]
او
[مرد]
فیوزش زود می پرد.
[اصطلاح روزمره]
time-lag fuse
فیوز تاخیری
fuse cut out switch
کلید قطع مجهز به فیوز
He has a short fuse.
[American E]
او
[مرد]
زود از کوره در می رود.
[اصطلاح روزمره]
knife-blade cartridge fuse
فیوزفشنگیتیغهدار
double in
081 تو
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double
مضاعف کردن دولا کردن
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double-take
یکه خوردن
on the double
فرمان بدو رو
on the double
بدو رو
double up
دولا شدن
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
دولاکردن
double-take
واکنش دوگانه
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double
تصویر قرینه
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف نمودن
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
دواسترایک متوالی
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دو نفره
double
: دو برابر دوتا
double
جفت
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
:دوبرابر کردن
double
تاکردن
double
دو برابر
double
دو برابر کردن
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دویدن
double
بازی دوبل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
اندازه دو برابر
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double a
زنای محصن بامحصنه
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double seam
درز دوبل
double row
دوطرفه
double space
یک خط درمیان نوشتن
double salt
نمک مضاعف
double space
یک سطر در میان
double mind
منلون
double salt
ملح مضاعف
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com