English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (10 milliseconds)
English Persian
double action اقدام دوجانبه
double action عمل دوبله یادو طرفه
double action دوکاره
Search result with all words
double action cam drawing press پرس کششی دو واکنشی
double action door در بادبزنی
double action drawing press پرس کششی دوکاره
double action press پرس دو واکنشی
Other Matches
action اثر
action جنگ
action اقدام
action خط اول صفحه نمایش که نام منوها را نشان میدهد
action اژیرش
action عامل
action فرمان حاضر به تیر
action کار اقدام
action جنگ عملیات
action عملیات جنگی
action جنبش
action انجام کاری
action شی که کاربر باید به آن عمل را اعمال کند
action پیامی که به کاربر نشان داده میشود که اعلام کند یک عمل یا یک ورودی نیاز است
right of action حق اقامه دعوی
right of action حق ترافع
right of action حق طرح دعوی دردادگاه
right of action حق طرح دعوی در دادگاه
self action عمل فی نفسه
self action خود عملی
appropriate action اقدام مقتضی
course of action راه کار
containing action عملیات احاطهای بازدارنده
action لیست امکانات
action کل عملیاتی که در یک عمل رخ می دهند.
action حرف یکتایی که در رابط ه با یک منوی خاص برای افزایش سرعت عمل میکند و وقتی که کاربر این حرف را انتخاب میکند
action در حقیقت آن منو انتخاب میشود
action وقتی کاربر نشانه گر را به سوی یک منوی خاص در میله عمل می برد
action تمام منو زیر نام آن نمایش داده میشود
action عمل کاربر مانند انتخاب یک کلید
action که باعث میشود نشانه گر به میله عمل در بالای صفحه برود
action عمل انجام شده
course of action روش انجام کار
action فعل اقدام
action عمل
action کار
action کردار
action کنش
out of action از نبرد خارج شده
out of action خارج ازنبرد
out of action خراب
out of action غیر فعال
action اقامهء دعوا
down [out of action, not in use] <adj.> خراب [ازکارافتاده]
immediate action عملیات فوری
immediate action عکس العمل فوری
down [out of action, not in use] <adj.> ازکارافتاده
action رفتار
action جدیت
action سهم سهام شرکت
action تمرین
action بازی
action جریان حقوقی تعقیب
action طرز عمل
action گزارش وضع
action اشغال نیروهای جنگی
action پیکار
action جنبش حرکت
action جریان
action اشاره
action تاثیر اثر جنگ
action نبرد
delaying action عمل تاخیری
disciplinary action تنبیه انضباطی
divert action عکس العمل متضاد عکس العمل مخالف
divert action عملیات مخالف
cross action علیه وی اقامه کند
delaying action عملیات تاخیری
cutting action قدرت سنگ زنی
delayed action وسیله با عمل تاخیری تاخیری
delay action عملیات تاخیری
delay action عمل تاخیری
He is a man of action. مردعمل است
delayed action با ماسوره تاخیری
secondary action انجام عملیاتیجهتموثرترکردنیکاعتصاب
wounded in action زخمی عملیات زخمی جنگی
zone of action منطقه عمل
zone of action منطقه عملیات یکان
action lever اهرم حرکتدستگاه
action of wind حرکتجریانباد
impact action عمل ترکش
impact action اثر انفجار
his action pleased me ازکارش خوشنودیا راضی شدم
his action pleased me کاراومرا خوشنودساخت
fuze action طرز انفجارماسوره
flexture action اثر خمیدگی
industrial action عملوکارصنعتی
wounded in action زخمی شده در جنگ
cross action در CL حالتی است که یک طرف عین دعوایی را که طرف متقابل درموضوع واحد علیه او مطرح کرده
civil action دعوی مدنی یا حقوقی
civic action امور عام المنفعه
civic action عملیات مردم یاری
chose in action حق مالکیت نسبت به اموالی که در تصرف فرد نیست
chos in action حق بالقوه
chos in action حق دینی
characteristic action عامل مشخصه
capillary action اثر مویینگی
bringing an action اقامه دعوی
bring an action against someone علیه کسی اقامه دعوی کردن
biocidal action عمل موادیکه جهت کشتن میکروبها و باکتریها به تانک سوخت اضافه میشود
automatic action ناهشیارکاری
civil action دعوی مدنی
column action عمل ستونی
field of action میدان اثر
cross action دعوی متقابل
criminal action دعوی جزایی
every man is a for his action هرکس مسئول کردارخویش است
end action عمل پایانی
corrosive action اثر خورندگی
corrosive action اثر خوردگی
fuze action عمل ماسوره
comulative action اثر عمومی
comulative action اثرات کلی
concerted action عمل مرسوم عملی که عدهای برای انجام ان توافق کنند
concerted action عمل مشترک
action replay پخش مجدد و با دور کند بخشیاز برنامه تلویزیونی
vexatious action دعوائی که هدف ان فقط ایذاء و اذیت طرف باشد
personal action دعوی شخصی
prepare for action حاضر به عملیات شدن حاضر به تیر کردن
preventive action اقدامات احتیاطی
preventive action اقدامات تامینی
property in action مال قابل مطالبه از طریق قانونی مالکیت مورد حمایت قانون
quantum of action مقدار اثر
quantum of action کوانتوم اثر
quantum of action کوانتوم کنش
quantum of action ثابت پلانک
quick action عمل انی ماسوره
quick action عمل ضربتی انی
quick in action جلد
quick in action چابک
possessory action دعوی اعاده مالکیت
possessory action دعوی مالکیت
mass action قانون اثر جرم
personal action دعوی منقول
passing action عملیات رد و بدل کردن کالا وتدارکات مبادله تدارکات
mine action عمل کردن به صورت مین
mine action عمل مین
mass action عمل کلی
locking action اثر سدکنندگی
local action تخلیه موضعی باتری
legal action اقدام قانونی
killed in action کشته
plan of action طرح عملیات
police action عملیات انتظامی محلی برای حفظ امنیت
quick in action فرز
radius of action شعاع عمل
radius of action برد عملیاتی هواپیما
impact action عمل انفجار نیروی ترکش
shock action عمل غافلگیری
shock action غافلگیری حمله ناگهانی غافلگیر کردن دشمن
shock action عمل شوک
single action یک بار چرخش قرقره با یک بار چرخش دسته
social action اقدام اجتماعی
splitting a cause of action تجزیه دعوی
things in action اموال دینی
things in action اموالی که بالفعل در تصرف شخصی نیستند ولی نسبت به ان ها حقی دارد ومیتواند از طریق طرح دعوی ان ها را مطالبه کند
to bar one from his action بازداشتن کسی از کاری
to rouse to action بکاربرانگیختن
to rouse to action بکارانداختن تحریک کردن
impluse action انتخاب شماره
scene of action صحنه جنگ یادرگیری
radius of action شعاع اثر
radius of action ناحیه رانندگی
real action دعوی غیر منقول
real action دعوی راجع به اموال غیر منقول
recourse action رجوع به دادگاه
reflex action عمل غیر ارادی
retrofit action بهبودسازی وسایل وتجهیزات و پرسنل
killed in action کشته جنگی
killed in action تلف شدن در جنگ
inductive action اثر القاء
prepare for action حاضربه جنگ کردن
scene of action صحنه عملیات
vexatious action دعوی ایذائی
antisubmarine action مکانیسم ضد زیردریایی
action agent مسئول اقدام در مورد هدفها مسئول تقویم و تفسیر هدفها
action at low اقدام قانونی
action cuttent پتانسیل عمل
action deferred تامل در عملیات
action deferred تامل در به کار بردن جنگ افزار
action for avoidance اقدام برای لغو
action for cancellation اقدام به لغو
action for cancellation اقدام به ابطال
action front حاضر به تیر
action in personam دعوی بر علیه شخص
action in rem دعوی بر علیه عین مال
action letter فرم بازرسی ویژه در ردههای بالا
action noun اسم مصدر
abrasive action اثر سائیدگی
abrasive action اثر سایش
to be out of action [because of injury] غیر فعال شدن [بخاطر آسیب] [ورزش]
speed of action فرزی
speed of action چابکی
speed of action چالاکی
speed of action زرنگی [چابکی]
speed of action سرعت انتقال
angle of action زاویه عمل
direct action مکانیسم عمل مستقیم درماسوره ها
speed of action سرعت حرکت
action architecture [معماری با طرح های دقیق و مختصر و استفاده از مواد آماده]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com