English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
double alternation تناوب مضاعف
Other Matches
alternation یک درمیانی
alternation نوبت
alternation نیم موج
alternation تغییر
alternation اصلاح
alternation تعویض قطب
alternation نیم سیکل
alternation نیم پریود
alternation تابع منط قی که یک خروجی درست را در صورتی که هر یک از ورودی ها درست باشد ایجاد میکند
alternation تناوب
aircraft alternation اصلاحات در خواص فیزیکی وخصوصیات پرواز هواپیما
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double همزاد
double دوسر المثنی
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double :دوبرابر کردن
double تاکردن
double دویدن
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دواسترایک متوالی
double مضاعف
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double دو برابر کردن
double دو برابر
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double p پاروی دوسر
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
double out 081 خارج
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double دولا
double جفت
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double مضاعف کردن دولا کردن
double in 081 تو
double دو نفره
double تصویر قرینه
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double : دو برابر دوتا
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double اندازه دو برابر
double refraction شکست دوبل
double faces ریاکار
double figures امتیاز دو رقمی
double refraction شکست مضاعف
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double refraction انکسار مضاعف
double poppy گل هزاره
double precision دقت
double precision مضاعف
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double salt نمک مضاعف
double refraction انکسار دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes جفت شش
double space یک خط درمیان نوشتن
double faced دورو
double sixes دو شش
double space یک سطر در میان
double star دوتایی
double star دوگانه
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double faces دورو
double faced دو سر
double faced دوجانبه
double salt ملح مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double pole دو قطبی
double kick دو ضربه پی در پی
double junction اتصال مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double length طول مضاعف
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double knee لوله زانویی دوبل
double knot گره دوبل
double minded متلون
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit دوبله
double organs اندامهای جفتی
double hardening سخت گردانی مضاعف
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double minded فریبنده
double guard دفاع با دو دست
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double header دوسر
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix مارپیچ دوگانه
double mind فریبنده
double minded بی ثبات
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double minimum جفت کمینه
double motor دوموتوره
double minded دودل
double cream خامهزیاد
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
a double room یک اتاق دو نفره
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double church کلیسا دو طبقه
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch قوس جفتی
double-digit <adj.> دو رقمی
double tape نوار مساحی مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double track دو
double taxation مالیات بندی مضاعف
double taxation مالیات مضاعف
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double blind دوسوکور
double chin غبغب
double scull پارویدوبله
double seat صندلیدونفره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com