English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
double envelopment احاطه دو طرفه
double envelopment مانوراحاطهای دو طرفه
Other Matches
envelopment شکل مخصوص حرکت دایره انولوپمان
envelopment احاطه قائم
envelopment حمله احاطهای
envelopment عمل احاطهای
envelopment احاطه
envelopment دور زدن یکی از جناحین دشمن
envelopment لفاف
envelopment پوشش
single envelopment احاطه یک طرفه
double دویدن
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double بازی دوبل
double بازی دونفره خطای دبل
double دوسر المثنی
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double همزاد
double :دوبرابر کردن
double مضاعف کردن دولا کردن
double zero صفر2برابر
double دو برابر
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double دو برابر کردن
double مضاعف
double دواسترایک متوالی
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double a زنای محصن بامحصنه
double-six دوطرفشش
double out 081 خارج
double-take یکه خوردن
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double-take واکنش دوگانه
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double مضاعف نمودن
double دو برابرشدن یا کردن
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double p پاروی دوسر
double دولا
double جفت
double تاکردن
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double تصویر قرینه
double up دولاکردن
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double توپزن 0001امتیازی فصل
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double : دو برابر دوتا
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double دو نفره
double sixes جفت شش
double star دوتایی
double star دوگانه
double refraction انکسار مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double tape نوار مساحی مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double precision دقت مضاعف
double precision مضاعف
double precision دقت
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double refraction انکسار دوبل
double reverse شوت برگردان به دروازه
double rhyme شعر دو قافیهای
double row موتور
double row دوطرفه
double salt ملح مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double salt نمک مضاعف
double sampling نمونه گیری چندگانه
double seam درز دوبل
double shear تنش برشی دوتایی
double sixes دو شش
double refraction شکست دوبل
double figures امتیاز دو رقمی
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen این علامت //
double ignorance جهل مرکب
double image تصویر مضاعف
double integral انتگرال دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double hit دوبله
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double helix مارپیچ دوگانه
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double frequency فرکانس دوبل
double guard دفاع با دو دست
double hardening سخت گردانی مضاعف
double header دوسر
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double knot گره دوبل
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length با طول مضاعف
double motor دوموتوره
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs اندامهای جفتی
double minded بی ثبات
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double pica حروف 42 پونط
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double minimum جفت کمینه
double minded فریبنده
double length طول مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double poppy گل هزاره
double taxation مالیات بندی مضاعف
double room اتاقدونفره
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-digit <adj.> دو رقمی
double cloister راهرو دو قسمتی
double church کلیسا دو طبقه
double arch قوس جفتی
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double taxation مالیات مضاعف
double v machine دستگاه ورق خم کن
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double wing بازی هافبک در گوش
double wood ماندن یک میله بولینگ پشت میله دیگر
double word کلمه مضاعف
to fold double دولاکردن
to fold double دوتاکردن
double blind دوسوکور
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double team تیم دونفره
double tent چادر دو نفره
double the edge لب گردانیدن
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
double track دو
double chin غبغب
double chins غبغب
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double seat صندلیدونفره
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double zero key کلیددوصفر
double-blank دوطرفسفید
double bed تختخوابدوطبقه
double bluff دروغدرروزروشن
double cream خامهزیاد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com