English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
double figures امتیاز دو رقمی
Other Matches
His figures were way off (out). ارقامش (حسابش )بکلی پرت بود
figures رقم
figures نگاره
the above figures ارقام بالا
the above figures بالاتر
the above figures برتر
figures پیکره تندیس
figures نقش
figures آنچه کاملاگ درست نباشد ولی نزدیک به آن باشد
figures شماره چاپ شده
figures پیکر
figures شمردن
figures حساب کردن
figures شکل
figures صورت
figures شخص
figures نقش رقم
figures عدد
figures هیکل
figures کشیدن
figures مجسم کردن
figures تصویرکردن
gottschaldt's figures شکلهای گوتشالت
figures of speech صنایع بدیعی
trade figures میزانوارداتوصادراتیککشور
school figures حرکات اسب
figures shift مبدله ارقام
inferior figures حروف یا اعداد کوچکتر که پایین حروف معمولی نوشته می شوند که در فرمولهای ریاضی و شیمی به کار می روند.
reversible figures شکلهای بازگشت پذیر
school figures مجموعه 96 حرکت در اسکیت
mother figures مادر- نماد
father figures پدر- نماد
similar figures اشکال همانندیا متشابه
to e. figures upon astone صورت هایی بر سنگ نقش کردن
to i. any thing with figures یا صحههای صورتی به چیزی زدن
geometrical figures اشکال هندسی
documented plan figures ارقام مستند برنامه
hidden figures test ازمون شکلهای نهفته
embedded figures test ازمون شکلهای نهفته
sound [arguments, data, figures] <adj.> درست [بی عیب ] [سالم ] [استدلال . داده ها . اعداد]
HE is good at math. He has a good head for figures. حسابش ( ریاضیات ) خوب است
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو برابر بزرگتر
double اندازه دو برابر
double دوبار
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double up دولاکردن
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double out 081 خارج
double-take یکه خوردن
double a زنای محصن بامحصنه
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
on the double فرمان بدو رو
on the double بدو رو
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
double-take واکنش دوگانه
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double p پاروی دوسر
double-six دوطرفشش
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double up دولا شدن
double zero صفر2برابر
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مضاعف کردن دولا کردن
double :دوبرابر کردن
double همزاد
double دوسر المثنی
double دولا
double : دو برابر دوتا
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double دو نفره
double بازی دونفره خطای دبل
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double in 081 تو
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double تصویر قرینه
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double تاکردن
double دو برابر
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دواسترایک متوالی
double دو برابرشدن یا کردن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double دویدن
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double مضاعف
double توپزن 0001امتیازی فصل
double دو برابر کردن
double بازی دوبل
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double جفت
double مضاعف نمودن
double helix مارپیچ دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double header دوسر
double hit دوبله
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double row دوطرفه
double salt نمک مضاعف
double image تصویر مضاعف
double precision مضاعف
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double frequency فرکانس دوبل
double taxation مالیات بندی مضاعف
double tape نوار مساحی مضاعف
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double punch منگنه مضاعف
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double taxation مالیات مضاعف
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double length با طول مضاعف
double length طول مضاعف
double minded فریبنده
double limiter محدود کننده مضاعف
double line خط مضاعف
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double mind دردل
double mind منلون
double ignorance جهل مرکب
double mind فریبنده
double minded دودل
double minded متلون
double minimum جفت کمینه
double pica حروف 42 پونط
double motor دوموتوره
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double pneumonia اماس هر دو شش
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction انکسار دوبل
double integral انتگرال دوبل
double refraction شکست دوبل
double junction اتصال مضاعف
double kick دو ضربه پی در پی
double knee لوله زانویی دوبل
double refraction شکست مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double minded بی ثبات
double precision دقت مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double pole دو قطبی
double pole با دو قطب
double organs اندامهای جفتی
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler حمام آب
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft [دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced فرش های دو رو [فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double decker اتوبوس دوطبقه [حمل و نقل]
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double window پنجره دو جداره
double-digit <adj.> دو رقمی
double cloister راهرو دو قسمتی
double church کلیسا دو طبقه
double arch قوس جفتی
double-bellid [صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double-glazing شیشهدوجداره
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com