Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
Other Matches
floppy
نرم
floppy
سست
floppy
حلقه متمادی نوار برای ذخیره سازی
floppy
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy
ترکیب وسایل سخت افزاری و نرم افزاری که عملیات خواندن / نوشتن را در دیسک درایوی کامپیوتر کنترل میکند
floppy
مسخره وار
floppy disks
گرده لغزان
floppy disks
حلقه متمادی نوار برای ذخیره سازی
floppy disks
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disks
دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy disks
فلاپی دیسک دیسک نرم
floppy disc
فلاپیدیسک
floppy ear
خرگوش
[به شوخی]
stringy floppy
فلاپی باریک
mini floppy
مینی فلاپی
mini floppy
دیسک کوچک
stringy floppy
حلقه متمادی نوار برای حافظه پشتیبان
floppy disks
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disks
ترکیب وسایل سخت افزاری و نرم افزاری که عملیات خواندن / نوشتن را در دیسک درایوی کامپیوتر کنترل میکند
floppy discs
فلاپی دیسک دیسک نرم
floppy discs
دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy discs
گرده لغزان
floppy discs
حلقه متمادی نوار برای ذخیره سازی
floppy discs
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy discs
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy discs
ترکیب وسایل سخت افزاری و نرم افزاری که عملیات خواندن / نوشتن را در دیسک درایوی کامپیوتر کنترل میکند
floppy discs
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy discs
گرده لرزان
floppy disk
گرده لرزان
floppy disk
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
دیسک درایو برای فلاپی دیسکها و قط عات الکترونیکی به عنوان سوار کردن جداگانه
floppy disks
گرده لرزان
floppy disk
فلاپی دیسک دیسک نرم
floppy disk
دیسک لغزان دیسک لرزان
floppy disk
گرده لغزان
floppy disk
حلقه متمادی نوار برای ذخیره سازی
floppy disk
مغناطیسی که توسط کامپیوتر جداگانه قابل آدرس دهی است
floppy disk
کوچکترین فضا روی دیسک
floppy disk
ترکیب وسایل سخت افزاری و نرم افزاری که عملیات خواندن / نوشتن را در دیسک درایوی کامپیوتر کنترل میکند
floppy ear
گوش آویخته
mini-floppy disc
فالاپیدیسککوچک
floppy disk unit
واحد فلاپی دیسک
floppy disc drive
محلورودفلاپیدیسک
floppy disk controller
کنترل کننده فلاپی دیسک
floppy disk case
محفظه فلاپی دیسک
double
بازی دوبل
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
بازی دونفره خطای دبل
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
دواسترایک متوالی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
مضاعف نمودن
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double-six
دوطرفشش
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double zero
صفر2برابر
double p
پاروی دوسر
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double a
زنای محصن بامحصنه
double-take
واکنش دوگانه
double up
دولا شدن
on the double
فرمان بدو رو
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
double
اندازه دو برابر
double up
دولاکردن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
on the double
بدو رو
double out
081 خارج
double-take
یکه خوردن
double
دویدن
double
: دو برابر دوتا
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دو نفره
double
تصویر قرینه
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in
081 تو
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double
جفت
double
دولا
double
دو برابر
double
تاکردن
double
دو برابر کردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
:دوبرابر کردن
double
همزاد
double
مضاعف
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
دوسر المثنی
double-cross
<idiom>
گول زدن
double header
دوسر
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double helix
مارپیچ دوگانه
double precision
دقت
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double row
موتور
double rhyme
شعر دو قافیهای
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double refraction
انکسار دوبل
double refraction
شکست دوبل
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double hit
دوبله
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double tape
نوار مساحی مضاعف
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double star
دوگانه
double space
یک خط درمیان نوشتن
double space
یک سطر در میان
double sixes
دو شش
double sixes
جفت شش
double salt
نمک مضاعف
double star
دوتایی
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double shear
تنش برشی دوتایی
double seam
درز دوبل
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double salt
ملح مضاعف
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double row
دوطرفه
double taxation
مالیات بندی مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double refraction
انکسار مضاعف
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double knot
گره دوبل
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length
با طول مضاعف
double length
طول مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double mind
فریبنده
double line
خط مضاعف
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double mind
دردل
double mind
منلون
double minded
دودل
double minded
متلون
double minded
فریبنده
double knee
لوله زانویی دوبل
double kick
دو ضربه پی در پی
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hyphen
این علامت //
double punch
منگنه مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double precision
مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double poppy
گل هزاره
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double image
تصویر مضاعف
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double integral
انتگرال دوبل
double junction
اتصال مضاعف
double minded
بی ثبات
double taxation
مالیات مضاعف
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
حمام آب
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double-glaze
پنجرهدوجداره
double-glazing
شیشهدوجداره
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
a double bed
یک تخت دو نفره
a double room
یک اتاق دو نفره
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double cloister
راهرو دو قسمتی
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor
دو کفی
double-fronted
خانه دو در
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com