Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
double time
پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
Other Matches
I'll let you know when the time comes ( in due time ) .
وقتش که شد خبر میکنم
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double-six
دوطرفشش
double
دو برابرشدن یا کردن
double
مضاعف نمودن
double a
زنای محصن بامحصنه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double
دو برابر بزرگتر
double
دوبار
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
دواسترایک متوالی
double
دو نفره
double
دوسر المثنی
double
دولا
double
جفت
double
: دو برابر دوتا
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double up
دولاکردن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up
دولا شدن
double in
081 تو
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double
همزاد
double
:دوبرابر کردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
بازی دوبل
double
دویدن
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
مضاعف
double
دو برابر کردن
double
دو برابر
double
تاکردن
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double
اندازه دو برابر
double
تصویر قرینه
double out
081 خارج
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double-take
یکه خوردن
double zero
صفر2برابر
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double-take
واکنش دوگانه
double negatives
دو منفی
double limiter
محدود کننده مضاعف
double pinochle
ضربهای در بولینگ که میلههای 4 و 6 و 7 و 01 را بجامی گذارد
double line
خط مضاعف
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double punch
منگنه مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double length
طول مضاعف
double knee
لوله زانویی دوبل
double knot
گره دوبل
double refraction
انکسار مضاعف
double vision
دو بینی
double negative
نفی اندر نفی
double negative
دو منفی
double negatives
نفی اندر نفی
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double length
با طول مضاعف
double precision
مضاعف
double precision
دقت
double cloister
راهرو دو قسمتی
double-bellid
[صراحی شکل شبیه دو کمان دراز]
double arch
قوس جفتی
double organs
اندامهای جفتی
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double mind
فریبنده
double mind
منلون
beacon double
اسم رمز برای انتخاب روش تعقیب هدف با استفاده از دونوع موج رادار
double cone
[ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor
دو کفی
double window
پنجره دو جداره
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double pole
دو قطبی
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double pole
با دو قطب
double pneumonia
اماس هر دو شش
double pica
حروف 42 پونط
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double-fronted
خانه دو در
double poppy
گل هزاره
double minded
دودل
double mind
دردل
double amplitude
دامنه دوبل
double density
تراکم مضاعف
double density
چگالی مضاعف
double bassoon
قره نی بم
double beam
پرتو مضاعف
double beam
شعاع مضاعف نور
double belt
تسمه دوبل
double decomposition
تجزیه مضاعف
double bind
بن بست دو سویه
double decker
هرچیزیکه دو لایه دارد
double blowing
دمش مضاعف
double kick
دو ضربه پی در پی
double barreled
دولوله
double barreled
دولول
double dribble
خطای دوبل در بسکتبال
double antenna
انتن دوگانه
double dissociation
گسست مضاعف
double diode
دیود دوبل
double armature
ارمیچر دوگانه
double attack
حمله دویل
double diode
دیود مضاعف
double banked
دارای دوردیف پاروزن
double diagonal
دوپوسته
double bar
دوقطعه واسطهای که دو قسمت اصلی اهنگ را بهم مربوط میسازد
double bogey
دوبار کسب امتیاز
double cropping
کشت دوگانه
double dealing
دورویی
double dealer
ادم ناروزن
double dealer
حقه دورو
double cloth
پارچه دولا
double coincidence of wants
تطابق دوطرفه
double coincidence of wants
نیازها وضعیتی که باید در مبادله پایاپای وجود داشته باشد
double coincidence of wants
زیرا هرطرف مبادله باید کالائی را به بازار عرضه کند که طرف دیگر مبادله به ان نیاز دارد ونیز شرایط مبادله باید موردتوافق طرفین مبادله باشد
double dealer
شخص مزور
double dabble
روش تبدیل اعداد دودویی به معادل دهدهی
double cropping
کشت مضاعف
double dealing
حقه بازی
double buffering
روش انتقال اطلاعات میان کامپیوتر و دستگاه جانبی میانگیر مضاعف
double buff
قرقره قلاب دو شیاره
double bond
اتصال مضاعف
double bond
پیوند دوگانه
double bottom
ته دولا
double bottoms
ناو دو کفهای
double bottoms
ناو کف دوبل
double branch
چهارراهه
double deck
دوطبقه دوعرشه
double breasted
کتی که در دو طرف دکمه دارد
double breasted
کت چهار دکمه
double buff
تاکل دو شیاره
double conversion
تبدیل دوگانه
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double counting
محاسبه مضاعف
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double hit
دوبله
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double decker
اتوبوس دوطبقه
[حمل و نقل]
double junction
اتصال مضاعف
double integral
انتگرال دوبل
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double-faced
فرش های دو رو
[فرشی که پشت و روی آن دارای پرز باشد.]
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double entry
سیستم دفترداری دوبل
double entry
دفتر داری مضاعف
double ender
تخته موج با دو انتهای یک شکل
double acting
دوطرفه
double ended
دوسر
double ended
دوطرفه
double action
اقدام دوجانبه
double action
عمل دوبله یادو طرفه
double action
دوکاره
double adultery
زنای محصنه در حالتی که مرتکب ان مرد زن دار باشد
double envelopment
احاطه دو طرفه
double envelopment
مانوراحاطهای دو طرفه
double boiler
حمام آب
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double floppy
دیسک لرزان دو طرفه
double figures
امتیاز دو رقمی
double faces
ریاکار
double faces
دورو
double faced
دو سر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com