English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
double tongued دارای دوقول
double tongued دوزبانه تزویرامیز
Other Matches
two tongued زبانه
two tongued زبانه یامیله شاهین
two tongued زیر چاکی
two tongued زبان
sharp tongued فحاش
sharp tongued بکار برنده سخنان زننده
silver tongued فصیح
silver tongued چرب زبان
smooth tongued چرب زبان
smooth tongued خوش بیان چاپلوس
sharp tongued بدزبان
glib tongued چرب زبان
double دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double مضاعف
double استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double دویدن
double بازی دوبل
double سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double دو برابرشدن یا کردن
double مضاعف نمودن
double دوبار چرخش کامل ژیمناست
double گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double دواسترایک متوالی
double بازی دونفره خطای دبل
double دوبار
double دو برابر بزرگتر
double up دولا شدن
double up در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double up دولاکردن
double hi ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double three دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p پاروی دوسر
double out درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out 081 خارج
double in درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
double up مراقبت از مهاجم با دو مدافع
it is useful for a double p برای دوکارسودمنداست
on the double بدو رو
double اندازه دو برابر
double-six دوطرفشش
double zero صفر2برابر
double-take واکنش دوگانه
double-take یکه خوردن
double a زنای مردزن داربازن شوهردار
double a زنای محصن بامحصنه
double تاکردن
on the double فرمان بدو رو
double in 081 تو
double : دو برابر دوتا
do a double take <idiom> با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double up <idiom> اتاق خود را باکسی شریک بودن
double توپزن 0001امتیازی فصل
double تصویر قرینه
double دو نفره
double جفت
double دولا
double دوسر المثنی
double همزاد
double مضاعف کردن دولا کردن
double دو برابر
double :دوبرابر کردن
double دو برابر کردن
double precision مضاعف
double precision دقت مضاعف
double punch منگنه مضاعف
double refraction انکسار مضاعف
double refraction شکست مضاعف
double precision دقت
double poppy گل هزاره
double window پنجره دو جداره
double oxer مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double vault [دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double organs اندامهای جفتی
double pneumonia اماس هر دو شش
double pole با دو قطب
double pole دو قطبی
double or quits بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double pica حروف 42 پونط
double star دوگانه
double star دوتایی
double space یک خط درمیان نوشتن
double space یک سطر در میان
double sixes دو شش
double sixes جفت شش
double shear تنش برشی دوتایی
double seam درز دوبل
double sampling نمونه گیری چندگانه
double salt ملح مضاعف
double salt نمک مضاعف
double row دوطرفه
double row موتور
double rhyme شعر دو قافیهای
double reverse شوت برگردان به دروازه
double refraction انکسار دوبل
double refraction شکست دوبل
double star ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double motor دوموتوره
double minimum جفت کمینه
double image تصویر مضاعف
double ignorance جهل مرکب
double hyphen این علامت //
double hook قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit دوبله
double hit دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix مارپیچ دوگانه
double header دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header دوسر
double hardening سخت گردانی مضاعف
double guard دفاع با دو دست
double frequency فرکانس دوبل
double foult خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul خطای هم زمان دو بازیگر
double footed بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double-digit <adj.> دو رقمی
double integral انتگرال دوبل
double minded بی ثبات
double minded فریبنده
double minded متلون
double minded دودل
double mind فریبنده
double mind منلون
double mind دردل
double lock دوبارکلیدگردانیدن در
double line خط مضاعف
double limiter محدود کننده مضاعف
double length طول مضاعف
double length با طول مضاعف
double leg زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot گره دوبل
double knee لوله زانویی دوبل
double kick دو ضربه پی در پی
double junction اتصال مضاعف
double floppy دیسک لرزان دو طرفه
double tape نوار مساحی مضاعف
double boiler [ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double seat صندلیدونفره
double scull پارویدوبله
double ring گوددوبله
double reed نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate صفحهیدوبله
double pennant پرچمدوگوش
double handles دستهدوبله
double flat نتسفیددوتایی
double bend پیچدوبله
double-takes واکنش دوگانه
double-takes یکه خوردن
double boiler دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double Dutch طناببازی دوتایی نامفهوم
double chins غبغب
double boiler حمام آب
double knotting گره دوخفتی یا دو رو [که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double sharp نیمپردهبالاییجفتی
double sink سینکدوتایی
double bluff دروغدرروزروشن
double cream خامهزیاد
double room اتاقدونفره
double-glaze پنجرهدوجداره
double-glazing شیشهدوجداره
double back <idiom> برگشتن
double-check <idiom> دوباره چک کردن
double-cross <idiom> گول زدن
double-talk <idiom> حرف بیمعنا
a double bed یک تخت دو نفره
a double room یک اتاق دو نفره
I'd like a double room من یک اتاق دو نفره میخواهم.
double bill مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
with double cream با کرم یا خامه زیاد
double-blank دوطرفسفید
double zero key کلیددوصفر
double chin غبغب
double blind دوسوکور
double v machine دستگاه دولا کننده ورق
double v machine دستگاه ورق خم کن
double cloister راهرو دو قسمتی
double cone [ابزار بند رومی مخروطی شکل]
double floor دو کفی
double-fronted خانه دو در
double triode لامپ تریود مضاعف
double track خط
double track دو
double bed تختخوابدوطبقه
double lancet [پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double time پرداخت دستمزد کارگران به دو برابر مقدار عادی
double ressaunt [ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double the edge لب گردانیدن
double tent چادر دو نفره
double team تیم دونفره
double taxation مالیات مضاعف
double wing بازی هافبک در گوش
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com