Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English
Persian
double-dealing
تزویر
double-dealing
دوروئی
Other Matches
double dealing
حقه بازی
double dealing
دورویی
dealing
مکاتبات و ارتباط دوستانه یا بازرگانی
dealing
خریدوفروش و معامله
dealing
طرزرفتار
dealing
رفتار
dealing
سر وکارداشتن
dealing
خرید و فروش
dealing
داد و ستد معامله
dealing
معامله
course of dealing
دوره خرید و فروش
dealing
تقسیم
Do you know who you are dealing with?
میدانی با کی طرفی ؟
course of dealing
زمان انجام معامله
course of dealing
دوره مذاکرات خرید
plain dealing
راست
plain dealing
بازی
option dealing
معاملات اختیاری
plain dealing
سودای درست
plain dealing
بیرپا
plain dealing
معامله راست حسینی راست باز
I have stopped dealing with him .
دیگربا اومعامله نمی کنم
dealing in slaves
برده فروشی
option dealing
سفته بازی روی ترقی سهام
dealing arrangments
نحوه توزیع
dealing for money
معاملات پولی
forward dealing
معامله به وعده
retail dealing
خرده فروشی
dealing in futures
معامله سلف
wheeling and dealing
رسیدنبههدفبههرطریقممکن
plain dealing
درست
He is not tactful (diplomatic)in dealing with people.
دررفتارش با مردم سیاست بخرج نمی دهد
double
استفاده از دو کلمه داده برای ذخیره سازی یک عدد با دقت بیشتر
double
دواسترایک متوالی
double
مسابقه پاروزنی 2 نفره حمله با دوبار رد کردن شمشیر از زیر شمشیر حریف
double
گرفتن همزمان دو ماهی تفنگ دولول
double
مضاعف نمودن
double
دوبار چرخش کامل ژیمناست
double
دو برابرشدن یا کردن
double
دیسکی که میتواند اطلاعات را در هر دو سو ذخیره کند
double
استفاده از دو بافر یکی برای خواندن و دیگری در همان زمان برای نوشتن
double
ضربه زدن دوبار و سریع به دکمه mouse برای آغاز عمل
double
سیستمی که فرفیت ذخیره سازی دیسک را با دو برابر کردن تعداد بیتهای روی سطح دیسک دو برابر میکند
double
دیسکی که دو بایت داده در واحد مساحت ذخیره میکند در مقایسه با دیسک استاندارد
double
صفی که دادههای جدید می توانند به آنها اضافه شوند حتی به انتها
double
دو بایت داده به عنوان یک کلمه برای داده آدرس
double
مربوط به درایو ROM-CD که دیسک را با دو برابر سرعت درایو معمولی می چرخاند
double
تخته مداریکه هر دو سوی آن هادی باشد
double
درایو دیسک که میتواند به داده روی دیسکهای دولبه دستیابی داشته باشد
double
دوبار
double
دو برابر بزرگتر
it is useful for a double p
برای دوکارسودمنداست
double up
مراقبت از مهاجم با دو مدافع
double up
دولا شدن
double up
در اطاق یاتختخواب یک نفره شریک شدن
double three
دوبارحرکت سه چرخشی روی یک دایره
double p
پاروی دوسر
double out
درو جفتی ازوسط خرک تا انتهای ان
double out
081 خارج
double in
درو جفتی از انتهای خرک تا وسط ان
on the double
بدو رو
on the double
فرمان بدو رو
double
اندازه دو برابر
double-six
دوطرفشش
double zero
صفر2برابر
double-take
واکنش دوگانه
double a
زنای مردزن داربازن شوهردار
double a
زنای محصن بامحصنه
double up
دولاکردن
double-take
یکه خوردن
double hi
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double in
081 تو
double
توپزن 0001امتیازی فصل
double
بازی دونفره خطای دبل
double
: دو برابر دوتا
do a double take
<idiom>
با تعجب نگاه به کسی یا چیزی
double
تصویر قرینه
double
دو نفره
double
دو برابر
double up
<idiom>
اتاق خود را باکسی شریک بودن
double
دولا
double
دوسر المثنی
double
همزاد
double
:دوبرابر کردن
double
بازی دوبل
double
دویدن
double
دومین تیر پرتاب شده از یک اسلحه نیم خودکار
double
مضاعف
double
جفت
double
دو برابر کردن
double
مضاعف کردن دولا کردن
double
تاکردن
double punch
منگنه مضاعف
double precision
دقت مضاعف
double poppy
گل هزاره
double precision
دقت
double precision
مضاعف
double pole
دو قطبی
double pole
با دو قطب
double or quits
بازی ای که درنتیجه ان بردوباخت یادوبرابریاازادمیشود
double organs
اندامهای جفتی
double vault
[دو طاق با فضای خالی بین آنها]
double ressaunt
[ابزار بند با دو فیتیله وارونه]
double oxer
مانع بوتهای با دو تیر درجلو و عقب
double lancet
[پنجره گوتیکی با دو پنجره سر نیزه ای]
double pica
حروف 42 پونط
double pneumonia
اماس هر دو شش
double refraction
انکسار مضاعف
double refraction
شکست مضاعف
double seam
درز دوبل
double shear
تنش برشی دوتایی
double sixes
جفت شش
double sixes
دو شش
double space
یک سطر در میان
double space
یک خط درمیان نوشتن
double star
دوتایی
double star
ستاره مزدوج ستاره دوتایی ستاره دوگانه
double sampling
نمونه گیری چندگانه
double salt
ملح مضاعف
double refraction
شکست دوبل
double refraction
انکسار دوبل
double reverse
شوت برگردان به دروازه
double rhyme
شعر دو قافیهای
double row
موتور
double row
دوطرفه
double salt
نمک مضاعف
double star
دوگانه
double window
پنجره دو جداره
double-digit
<adj.>
دو رقمی
double image
تصویر مضاعف
double ignorance
جهل مرکب
double hyphen
این علامت //
double hook
قلاب ماهیگیری دو طرفه
double hit
دوبله
double hit
دو ضربه غیرمجاز پی در پی
double touch
ضربه شمشیر دو حریف در یک لحظه
double helix
مارپیچ دوگانه
double header
دو دور مسابقه یک تیم در یک روز
double header
دوسر
double hardening
سخت گردانی مضاعف
double guard
دفاع با دو دست
double frequency
فرکانس دوبل
double foult
خراب کردن پی در پی دوسرویس
double foul
خطای هم زمان دو بازیگر
double integral
انتگرال دوبل
double junction
اتصال مضاعف
double kick
دو ضربه پی در پی
double motor
دوموتوره
double minimum
جفت کمینه
double minded
بی ثبات
double minded
فریبنده
double minded
متلون
double minded
دودل
double mind
فریبنده
double mind
منلون
double mind
دردل
double lock
دوبارکلیدگردانیدن در
double line
خط مضاعف
double limiter
محدود کننده مضاعف
double length
طول مضاعف
double length
با طول مضاعف
double leg
زیر دو خم با عوض کردن دست با مایه یک پا رو کار زیر دو خم خورجین تکان
double knot
گره دوبل
double knee
لوله زانویی دوبل
double footed
بازیگر چپ پا- راست پا بازیگر با هردو پا
double-glazing
شیشهدوجداره
double reed
نوعیآلتموسیقیدوبله
double plate
صفحهیدوبله
I'd like a double room
من یک اتاق دو نفره میخواهم.
with double cream
با کرم یا خامه زیاد
double pennant
پرچمدوگوش
double handles
دستهدوبله
double flat
نتسفیددوتایی
double bend
پیچدوبله
double boiler
دیگی که دیگ کوچک تری در آن جا بگیرد
double boiler
حمام آب
double boiler
[ظرفی که ظرف کوچک تری در آن قرار بگیرد و مواد درون آن ظرف بطور غیر مستقیم گرم شود.]
double-takes
واکنش دوگانه
double-takes
یکه خوردن
double knotting
گره دوخفتی یا دو رو
[که در بعضی از فرش های تزپینی ایران بکار رفته و هر دو طرف فرش دارای پرز با نقشی متفاوت است.]
double ring
گوددوبله
double scull
پارویدوبله
double seat
صندلیدونفره
double back
<idiom>
برگشتن
double-check
<idiom>
دوباره چک کردن
double-cross
<idiom>
گول زدن
double-glaze
پنجرهدوجداره
double room
اتاقدونفره
double cream
خامهزیاد
double bluff
دروغدرروزروشن
double-talk
<idiom>
حرف بیمعنا
double bill
مسابقهورزشی-تئاتریاسینماکهدرآندوبرنامهاجراشود
double bed
تختخوابدوطبقه
a double bed
یک تخت دو نفره
double-blank
دوطرفسفید
double zero key
کلیددوصفر
a double room
یک اتاق دو نفره
double sink
سینکدوتایی
double sharp
نیمپردهبالاییجفتی
double weft
[دو پود هم ظرافت را با هم در عرض بکار بردن]
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com