Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (11 milliseconds)
English
Persian
down line processor
پردازندهای که در ترمینال یک شبکه ارتباطات قرار دارد وانتقال داده را اسان میکند
Other Matches
processor
که طبق سرعت پردازنده و نه رسانه جانبی تنظیم شده است
processor
سیستم کامپیوتری یا الکترونیکی برای پردازش تصویر
processor
تقسیم کننده سیگنال که توسط ریز پردازندهای در شبکه کنترل میشود
processor
ساخت CPU با اندازه کلمه بزرگ با وصل کردن پلاکهای با اندازه کلمه کوچکتر به هم
processor
کلمهای که حاوی تعدادی بیت وضعیت مثل پرچم رقم نقلی , صفر و سرریز است
processor
پردازندهای که ارتباطات دادهای از قبیل DAM و توابع کنترل خطا را کنترل میکند
processor
استفاده از چندین کامپیوتر کوچک در ایستگاههای کاری مختلف به جای یک کامپیوتر مرکزی
processor
پردازنده جانبی مخصوص
processor
ریزپردازنده جدا در سیستم که حاوی توابع خاصی تحت کنترل پردازنده مرکزی است
i/o processor
پردازنده ورودی و خروجی
processor
عمل کننده
processor
کامپیوتری که میتواند روی چندین آرایه داده برای عملیات ریاضی خیلی سریع
processor
تکمیل کننده
processor
پردازشگر
processor
پردازنده
processor
پردازنده مخصوص مثل پردازنده آرایهای یا عددی که میتواند برای بهبود کارایی با پردازنده اصلی کار کند
processor
ارسال سیگنال ورودی به پردازنده , بررسی درخواست توجه که باعث توقف آنچه در حال اجرا است میشود و به رسانه فراخوان پاسخ میدهد
processor
پردازندهای که بین منبع ورودی و کامپیوتر مرکزی است , کار آن پردازش داده دریافتن برای کاهش بار کاری کامپیوتر اصلی است
processor
به صورت همزمان همزمان کار کند
processor
پردازندهای که از حافظه جانبی استفاده میکند
processor
برنامه که از یک زبان به کد ماشین ترجمه میکند.
processor
تمام کننده
processor
عمل اورنده
processor
کامپیوتر کوچک برای کار کردن با لغات , تولید متن , گزارش , نامه و...
processor
پردازندهای که عملیات ریاضی و منط قی را کد گشایی و اجرا میکند طبق کد برنامه
processor
سیستم کامپیوتری با دو پردازندهه برای اجرای سریع تر برنامه
processor
وارد کردن داده توسط اپراتور که توسط کامپیوتر اجرا میشود
processor
وسیله سخت افزاری یا نرم افزاری که قادر به تغییر داده طبق دستورات است
word processor
کلمه پرداز
post processor
پس پرداز
satellite processor
پردازشگر پیرو
attached processor
پردازنده الصاقی
attached processor
ریز پردازنده جدا در سیستم که تحت کنترل واحد پردازش مرکزی توابع خاصی را انجام میدهد
food processor
اجزایمخلوطکن
processor bound
اشاره به فرایندهایی میکندکه به محض استفاده از واحدپردازش مرکزی جهت اجرای پردازش یا محاسبه حقیقی سرعتش کم میشود
associative processor
پردازنده انجمنی
array processor
پردازشگر ارایه
parallel processor
پردازنده موازی
post processor
پس پردارنده
parallel processor
موازی پرداز
peripheral processor
پردازشگر جنبی
data processor
پردازنده داده ها
communications processor
پردازشگرارتباطات
central processor
پردازنده مرکزی
central processor
پردازشگر مرکزی
macro processor
پردازشگرماکرو
continuous processor
دستگاه چاپ متوالی عکس چاپ کننده مداوم عکس
centarl processor
unit processing central
communications processor
پردازنده مخابراتی
language processor
پردازشگر زبان
command processor
سیستم عامل فرمانی
vector processor
پردازنده برداری
language processor
زبان پرداز
data processor
داده پرداز
macro processor
درشت پردازشگر
processor dtate word
کمله وضعیت پردازشگر
raster image processor
پردازشگر تصویر شبکهای
sound digitizing processor
گزارهصدایکامپیوتری
communicating word processor
پردازنده کلمه یا ایستگاه کاری که قادر به ارسال و دریافت داده است
front end processor
پردازشگر جلو و انتها پردازشگر نهایی
bit slice processor
روش معماری ریزپردازنده ها
back end processor
پردازنده کمکی تک منظوره
bit slice processor
پردازشگر قطعه بیتی
data communications processor
پردازنده ارتباطات داده ها
dedicated word processor
کلمه پرداز اختصاصی
stand alone word processor
کلمه پرداز خودکفا
input output processor
پردازنده ورودی- خروجی پردازشگر ورودی- خروجی
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line by line milling
فرز کردن سطری
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line spacing
فاصله سطور
line to line fault
تماس خطوط
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
out of line
<idiom>
ناصحیح
line out
با خط علامت گذاشتن
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
line up
<idiom>
به صف کردن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
mean line
خط میان
line-up
به ترتیب ایستادن
down the line
<idiom>
درآینده
down the line
ضربه از کنار زمین
line by line
سطر به سطر
old line
محافظه کار
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
o o line
خط دیدبانی سپاه
o o line
خط تقسیم دیدبانی
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
the line
صف
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
in line
همراستا
in line
شمشیر در وضع حمله
down line
بار کردن پایین خطی
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
out of line
خارج از خط جبهه
on the line
هواپیمای اماده پرواز
on line help
کمک مستقیم
to come in to line
موافقت کردن
to come in to line
در صف امدن
by line
خط فرعی راه اهن
by line
خط دوم یافرعی
line
ترازکردن
line
استرکردن
by-line
خط دوم یافرعی
by-line
خط فرعی راه اهن
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
line
اراستن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
line of d.
مرز
line
نسب
line of d.
حد فاصل
line
شعبه
line
جبهه جنگ
line
سیم
line
در سمت
line
صفی در خط
line
خط صف
line
طناب خط
line
خط
line
خط زدن
line
محصول
line
لاین
line
رشته
line
طرز
line
حدود رویه
line
پوشاندن
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
line-up
ردیف ایستادن تیم
line
ردیف
on line
در خط
line
لجام
line
دهنه
line
جاده
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
طناب سیم
line
: خط
line
رسن
on line
مورداستعمال
line
رشته بند
on line
درون خطی
off line
منفصل
line
: خط کشیدن
on line
متصل
off line
برون خطی
line
بخط کردن
line
خط دار کردن
line
خط انداختن در
off line
غیر متصل
on line
داخل رده
off line
قطع
line
ریسمان
line-up
به خط شدن
on line
مستقیم
line
سطر
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
no fire line
خط منع اتش توپخانه
neutral line
خط بی اثر
non switched line
خط گزینه نشده
off line storage
حافظه برون خطی
no fire line
خط منع اتش
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب مهار مین
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multipoint line
خط چند نقطهای
message line
خط مخابره
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
median line
میانه
mason's line
ریسمان کار
multicore line
خط چند رشتهای
new line character
دخشه تعویض سطر
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
nonswitched line
خط غیر گزینشی
penny a line
پست
penny a line
ارزان نویس بی مایه
percolation line
خط نفوذ
sounding line
ژرفاسنج
phase line
خط خیز
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
phantom line
خط سری
pipe line
خط لوله
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com