Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
drop waist dress
پیراهنازکمرکلوش
Other Matches
Full dress. Formal dress.
لباس رسمی
waist
میان
waist
میان تنه
waist
دور کمر
waist
میانه ناو
waist
کمر لباس کمربند
waist
کمرکش ناو
With a slender waist.
میان با ریک
waist line
طناب دور کمر کوهنورد
waist coat
جلیقه
waist belt
کمربند
waist band
کمربند
chimney-waist
کمرگاه دودکش
waist cloth
لنگ
adjustable waist tab
نوار دور کمر قابل تنظیم
She is svelt . she has a small waist .
دختر کمر باریکی است
I was waist deep in water .
با کمر درآب فرورفته بودم
He was waist deep in water.
تا کمر درآب بود
snap-fastening waist
دکمهکمر
leg attack and waist control
زیر یک خم با عوض کردن دست با مایه سر و ته یکی مخالف
I measure 30 inches round the waist .
اندازه دوز کمرم 30 اینچ است
Drop by drop . I n drops.
قطره قطره
dress down
ملامت سخت
in the f. of her dress
لای لباسش
dress
بستن
dress down
سخت ملامت کردن
to dress down
سرزنش کردن
dress
جامه بتن کردن
dress
مزین کردن
dress
لباس درست کردن موی سر پانسمان کردن
to dress up
لباس پوشیدن
to dress up
خودرا اراستن
to dress out or up
بالباس اراستن
to dress down
تادیب کردن
dress
پوشاندن
dress
لباس مخصوص فرمان بایست در مشق صف جمع
dress
درست کردن لباس
dress
ترتیب دادن
dress
اهار زدن مستقیم کردن
dress
پیراستن
dress
لباس پوشیدن
to
[get]
dress
[ed]
جامه پوشیدن
dress up
<idiom>
بهترین لباس خود را پوشیدن
she is too p about her dress
زیاد درلباس دقت می گیرد
dress uniform
انیفرم رسمی
night dress
جامه خواب پیراهن خواب خواب جامه
plain dress
لباس غیر نظامی
print dress
جامه چیت
print dress
لباس چیتی
proper dress
جامه شایسته
proper dress
جامه زیبا
rational dress
نیم شلواری که زن بجای دامن بپوشد
monkhood dress
راهبان
monkhood dress
جامه
to dress
[food]
آماده کردن
[پختن]
[غذا یا دسرت]
evening dress
لباس ویژه شام یامهمانی شب
evining dress
لباس شب
fatigue dress
جامه بیگاری
head dress
روسری
head dress
پوشاک سر
head dress
لچک ارایش سر یا مو
to fit a dress on somebody
جامه ای را برای کسی اندازه کردن
hog dress
بریدن گلوی شکار
She looks pathetic in that dress .
این لباس به تنش گریه می کند
to dress
[salad]
چاشنی زدن
[آرایش دادن ]
[سالاد]
sheath dress
پیراهنیکسره
princess dress
پیراهنپرنسسی
polo dress
پیراهنیقهمردانه
house dress
لباسخانه
dress with panniers
لباستوری
dress with crinoline
لباسپفی
coat dress
روپوش
morning dress
جامهی رسمی صبحگاهی
window dress
بنمایش گذاشتن
shirtwaist dress
پیراهنکمردار
T-shirt dress
تیشرت
trapeze dress
پیراهنازبالاکلوش
This dress is quite the thing.
این لباس چیز حسابی است
to panel a dress
جامه زنانه را با تیکهای ازرنگ دیگر اراستن
top dress
ازرو کود دادن
This dress suits me .
این لباس به من میاید.
wrapover dress
راست
wrapover dress
پیراهنیقهچپ
dress with bustle
لباسپرچین
types of dress
انواعپیراهن
tunic dress
بلوزبلندودامن
window dress
پشت ویترین گذاشتن
dress uniform
لباس رسمی نظامی
dress rehearsals
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
battle dress
نیم تنه جنگی
dress shirts
پیراهن لباس رسمی
dress shirts
پیراهن عصر مردانه
dress shirts
پیراهن سفید مردانه
dress shirt
پیراهن لباس رسمی
dress ship
پرچم جشن را افراشتن
dress shirt
پیراهن سفید مردانه
dress circle
صندلیهای ردیف جلوتماشاخانه
fancy dress
بالماسکه
fancy dress
لباس بالماسکه
dress rehearsal
اخرین تمرین نمایش که بازیگران بالباس کامل نمایش بر روی صحنه میایند
full dress
لباس سلام
full dress
بالباس تمام رسمی
battle dress
لباس ضدگلوله
dress improver
لایی که درپشت دامن زنانه میگذارند
dress making
زنانه دوزی
dress left
از چپ نظام یا از راست نظام
dress shirt
پیراهن عصر مردانه
battle dress
جلیقه جنگی
dress guard
اسبابی که دردوچرخه جامه را ازاسیب چرخ نگه میدارد جامه پناه
dress goods
قماشهای زنانه
dress coat
جامه جلوبازمردانه که دامن ان درپشت است ودرمهمانیهای شب انرا
canonical dress
لباس رسمی روحانیون
dress suit
لباس رسمی شب
to top dress the eart
کود روی خاک پاشیدن
Plain food (dress).
غذا ( لباس ) ساده
You really look like a million bucks in that dress.
در این لباس واقعا محشر به نظر می آیی.
to dress a salad with mayonnaise
مزین کردن
[ترتیب دادن ]
سالاد با مایونز
Clinging clothes. Tight-fitting dress.
لباس چسب تن
The tailor ruined my suit ( jacket , dress ) .
خیاط لباسم راخراب کرد
drop-out
ترک کننده
drop-out
ضربه با پا در داخل خط 52یاردی بوسیله تیم مدافع
to drop in
اتفاقا دیدنی کردن
to let drop
انداختن
ir drop
افت ای ار
the very last drop
اخرین قطره
to drop in
سرزدن
to drop on
سرزنش یاتنبیه کردن
to let drop
ول کردن
to let drop
رهاکردن
drop
قطره
drop-out
افت
drop
افت سقوط
drop
سقوط
drop
افت
drop by
<idiom>
بازدید از کسی با جایی
drop in
<idiom>
دیدار کوتاه
to drop someone off
کسی را پیاده کرن
to drop something off
[at someone's]
چیزی را
[به کسی ]
تحویل دادن
drop
انداختن قطع مراوده
drop
رهاکردن
drop
افتادن چکیدن
drop
از قلم انداختن
drop
اب نبات
drop
نقل
drop
چکه
drop
جرعه کمی
drop
ژیگ
drop
[نوعی طاق]
drop
کم کردن
drop
محل یک ترمینال راه دور درشبکه فاصله میان بالا وپایین یک ورق از لوازم التحریر کامپیوتری
drop
خطای نوار یا دیسکی که باید برای داده ذخیره شده مناسب به درستی مغناطیسی شود
drop
دستور برنامه ازکاربر یا خطایی که با عث توقف برنامه بدون اجازه ترسیم میشود
drop
یک تکه کثیفی که روی سطح دیسک یا نوراقراردارد و اجازه ضبط داده در آن محل نمیدهد
drop
نشست افت کردن دریچه قلک تلفن
drop
چکه سقوط
drop
بار
drop
پشت سر گذاشتن حریف دو
drop
جاگذاشتن حریف
drop
گل پس از چرخیدن روی حلقه بسکتبال به زمین انداختن انداختن گوی گلف به سوراخ به زمین انداختن توپ پس ازبل گرفتن
To drop in on someone .
به کسی سرزدن
drop
قطره سقوط کردن کم کنید
drop
فرود
drop
[تزئینات مخروطی شکل سر دیوار ساختمان های قدیمی]
drop out
افت
drop off
دفاع بیرون از منطقه خود
drop on
سوزن دوراهی خط اهن
drop behind
عقب افتادن از
drop behind
عقب ماندن
drop by
دیدن
drop by
بکسی سر زدن
drop out
حذف تصادفی
drop off
بخواب رفتن
drop in
درج تصادفی
drop out
از قلم افتادگی
drop out
حذف شدن
drop off
مردن
drop in
سرزدن
drop by
مختصرکردن
drop in
اتفاقا دیدن کردن انداختن در
drop manhole
دهانه ریزش
drop master
مدیر پرش
drop master
سرپرست پرش
drop letter
نامه پست شهری
drop leaf
رومیزی اویخته از اطراف میز
drop hammer
چکش سقوطی
drop height
ارتفاع عمودی هواپیما تامنطقه پرش ارتفاع هواپیمادر نقطه بارریزی
Drop me just before you get to the turning.
مرانرسیده ره سر پیچ پیاده کنید
drop in temperature
کاهش دما
drop inlet
دریچه ریزش
drop keel
تیغه میانی
drop keel
centre-plate :syn
drop kick
شوت سرضرب
drop-leaf
لایهلولاییمیز
drop message
لولههای خبر
drop out type
دخشههای متضاد
vertical drop
ابشار قائم
voltage drop
افت ولت
voltage drop
افت فشار الکتریکی
drop of potential
افت پتانسیل
drop pass
پاس بعقت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com