Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
ego loss programming
تنظیم کارهای برنامه نویسی بطوریکه اعتبار موفقیت یاگناه شکست باید بجای یک برنامه نویس میان چندبرنامه نویس تقسیم گردد
Other Matches
programming
قوانینی که برنامه باید به آنها تبدیل شود تا کد سازگار ایجاد شود
programming
نوشتن برنامه برای کمپیوترها
programming
GOLORP
programming
نرم افزاری که به کاربر امکان نوشتن مجموعه دستورات مشخص برای کاری را میدهد که بعداگ به قالبی ترجمه میشود که توسط کامپیوتر قابل فهم است
programming
برنامه ریزی
programming
برنامه نویسی کامپیوتر
programming
نوشتن داده در وسیله PROM
programming
برنامه نویسی
elegant programming
نوشتن برنامه ساخت یافته با استفاده از کمترین تعداد دستور است
modular programming
برنامه نویسی پیمانهای
functional programming
برنامه نویسی تابعی
goal programming
برنامه ریزی ارمانی
integer programming
برنامه ریزی عدد صحیح
integer programming
برنامه سازی صحیح
interactive programming
برنامه سازی فعل و انفعالی
bottom up programming
ترکیب دستورات سطح پایین به دستور سطح بالا
computer programming
برنامه نویسی کامپیوتری
concurrent programming
برنامه نویسی همزمان
conventional programming
برنامه نویسی قراردادی
conversational programming
برنامه سازی محاورهای
defensive programming
برنامه نویسی تدافعی
discrete programming
برنامه سازی گسسته
dynamic programming
برنامه ریزی پویا
dynamic programming
برنامه نویسی پویا
dynamic programming
برنامه سازی پویا
linear programming
برنامه ریزی خطی طرح ریزی عملیات صنعتی ونظامی برحسب خطوط مشخص ومعین
linear programming
برنامه ریزی خطی
linear programming
برنامه نویسی خطی
programming linguistics
زبان شناسی برنامه نویسی
programming methods
روشهای برنامه ریزی
programming specification
مستند مفصل قدمهای دقیق برنامه نویسی
programming statement
حکم برنامه نویسی
programming team
تیم برنامه نویسی
quadratic programming
برنامه ریزی غیرخطی
quadratic programming
تابع هدف درجه دوم است
quantitative programming
برنامه ریزی کمی
structured programming
برنامه نویسی ساخت یافته
structured programming
برنامه نویسی ساختار یافته برنامه نویسی ساختاری برنامه نویسی ساخت یافته
symbolic programming
برنامه نویسی سمبلیک
system programming
برنامه نویسی سیستم
programming librarian
بایگان برنامه نویسی
programming language
زبان برنامه نویسی
logic programming
برنامه نویسی منطقی
mathematical programming
برنامه نویسی ریاضی
modular programming
برنامه نویسی پیمانهای برنامه نویسی واحدی
multi programming
سیستم عامل که چندین برنامه را همزمان اجرا میکند
non numeric programming
برنامه ریزی غیر عددی
nonlinear programming
برنامه ریزی غیر خطی
optimm programming
برنامه نویسی بهینه
optimum programming
برنامه نویسی بهینه
programming aids
ادوات برنامه نویسی
programming aids
کمک برنامه نویسی
systems programming
برنامه نویسی سیستم
automatic programming
برنامه نویسی اتوماتیک
application programming
برنامه نویسی کاربردی
automatic programming
روندی که طی ان کامپیوتر به صورت خودکار برنامه مبدابه زبان برنامه نویسی را به برنامه مقصد به کد ماشین ترجمه میکند برنامه نویسی به صورت خودکار برنامه سازی خودکار
top down programming
برنامه سازی از بالا به پایین
object language programming
برنامه نویسی به یک زبان ماشین قابل اجرا در یک کامپیوتر بخصوص
planning programming budgetting
نظام برنامه ریزی بودجه برنامهای
object oriented programming
برنامه نویسی مقصود گرا
turning programming language
زبان برنامه نویسی تورینگ
certificate in computer programming
CCP
planning programming budgetting
system
low level programming language
زبان برنامه نویسی سطح پایین
mail application programming interface
مجموعه استانداردها
high level programming language
زبان برنامه نویسی سطح بالا
input output programming system
سیستم برنامه سازی ورودی- خروجی
special purpose programming language
زبان برنامه نویسی تک منظوره
object oriented programming language
زبان برنامه نویسی موضوعی
mail application programming interface
که نحوه ارسال و انتقال پست الکترونیکی را بیان می کنند
loss
ضرر
loss
زیان
loss
هدر رفتگی
loss
باخت
loss
تلفات جنگی ضایعات رزمی
loss
افت
loss
ازدست دادن
loss
خسارت گمراهی
i^ r loss
اتلاف توان
loss
زوال
loss
خسارات
loss
تلفات ضایعات
loss
گمگشتگی
loss
گمگشت
loss
اتلاف
loss
فقدان
loss
تلف
no known loss
زیان نامعلوم
to be at a loss
درمانده بودن
to be at a loss
گیج ومبهوت بودن
to be at a loss
حیران بودن
at a loss what to do
لا تکلیف
at a loss what to do
بلا تکلیف
to be at a loss
بهت زده بودن
to be at a loss
حیرت زده بودن
to be at a loss
متعجب و متحیر بودن
loss
شکست
loss
تلفات
loss
گریز سقوط
loss of value
افت ارزش
loss
خسارت
perfect loss
زیان خالص
profit and loss
حساب سود وزیان
power loss
گمگشتگی قدرت
power loss
تلف قدرت
power loss
اتلاف توان
potential loss
افت پتانسیل
loss and gain
زیان و سود
option of loss
خیار غبن
partial loss
خسارت جزیی
operating loss
زیان عملیاتی
perfect loss
زیان مطلق
perfect loss
زیان خاص
partial loss
زیان جزئی
profit and loss a
حساب سودوزیان
profit and loss
سود و زیان
loss of hair
آلوپسی
[پزشکی]
To inflict a loss on someone.
به کسی ضرر زدن ( رساندن )
To sell something at a loss.
چیزی را باضرر فروختن
windfall loss
زیان باد اورده
windfall loss
زیان اتفاقی
water loss
ابکاهی
voltage loss
گمگشتگی فشارالکتریکی
voltage loss
تلف ولتاژ
voltage loss
اتلاف ولتاژ
transformer loss
اتلاف مبدل
To cause ( inflict ) a loss .
ضرر وزیان واردکردن
to be at a loss for an answer
پاسخی نداشتن
hair loss
آلوپسی
[پزشکی]
loss of hair
ریزش مو
[پزشکی]
hair loss
ریزش مو
[پزشکی]
to be at a loss as to what to advise
آنقدر بهت زده بودن که نتوانند نصیحتی بدهند
never to be at a loss for an answer
همیشه حاضر جواب بودن
total loss
تلفات کل
total loss
نابود شدن یا مسلوب المنفعه شدن کلی مال بیمه شده خسارت کلی
tip loss
تلفات نوک
sustain a loss
زیان بردن خسارت دیدن متضرر شدن
sustain a loss
ضرر دیدن
suffer loss
ضرر کردن
suffer loss
زیان دیدن
spartter loss
تلف تزریق
resistance loss
اتلاف مقاومتی
radiation loss
تلف تشعشع
radiation loss
گمگشتگی تابش
to bear a loss
خسارت دیدن یاکشیدن
to bear a loss
ضرردادن
to cut a loss
ازنصف ضر ربرگشتن
total loss
خسارت کلی
to sustain a loss
متحمل خسارت شدن
to sustain a loss
ضر ردادن تحمل خسارت کردن
to sustain a loss
زیان دیدن
to suffer a loss
ضر ر دادن تحمل خسارت کردن
to suffer a loss
زیان دیدن
to sell at a loss
بضر یا زیان فروختن
to incur a loss
ضر ر دیدن
to incur a loss
زیان دیدن
to replace a loss
جای زیانی را پرکردن
internal loss
تلف داخلی
head loss
افت فشار
head loss
افت بار
generator loss
اتلاف مولد
gain or loss
سود یا زیان
evaporation loss
اتلاف در تبخیر
entrance loss
افت حاصل از اصطکاک
energy loss
گمگشت انرژی
energy loss
تلف انرژی
heat loss
اتلاف گرمایی
insulation loss
تلف عایق بندی
insertion loss
توجه به یک سیگنال به علت افزودن یک وسیله به کانال یا مدار موجود
impedance loss
گمگشتگی اتصال کوتاه
impedance loss
تلف اتصال کوتاه
impact loss
افت انرژی در اثر برخورد
hysteresis loss
اتلاف پسماندی
heat loss
گمگشتگی حرارتی
heat loss
تلف گرما
energizing loss
گمگشت کارمایه
energizing loss
تلف انرژی
eddy loss
افت جریان ناشی از چرخش وپیچش
copper loss
گمگشت مس
copper loss
اتلاف مس
consequential loss
زیان تبعی
causing a loss
اضرار
cause to sustain a loss
اضرار
cause to sustain a loss
تسبیب
cause to sustain a loss
زیان رساندن به
cause to sustain a loss
ضرر زدن به
capital loss
کاهش ارزش سرمایه
copper loss
تلف مس
core loss
اتلاف هسته
orientation loss
گم گشتگی
absorption loss
اتلاف جذب
actual loss
زیان واقعی
dielectric loss
اتلاف دی الکتریک
bearing loss
اتلاف بالشتکی
dead loss
زیان ناخالص
current loss
تلف جریان
current loss
گمگشتگی جریان
core loss
اتلاف اهن
capital loss
زیان سرمایه
loss appraisal
ضایعات قابل قبول
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com