English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English Persian
electronic brain مغز الکترونیکی
Other Matches
brain کله
brain مخ
brain مغز کسی را دراوردن بقتل رساندن
i have got him on my brain همیشه به اوفکر میکنم
d. of the brain ترزید دماغ
brain ذکاوت فهم
brain هوش
brain مغز
Much as I raked my brain . هر چقدر به مغزم فشار آوردم
brain abscess ابسه مغزی
brain abscess دمل مغزی
addle brain ادم بی کله
addle brain ادم کودن
brain center مرکز مغزی
brain concussion ضربه مغزی
brain work کار مغزی
brain waves امواج مغزی
brain work کارذهنی
brain washing شستشوی مغزی
brain storming سیال سازی ذهن
brain stimulation تحریک مغز
brain scan مغزنگاری
brain potential الکتریسیته مغز
brain localization منطقه بندی مغز
brain lesion ضایعه مغزی
brain injured اسیب دیده مغزی
brain injury اسیب مغزی
brain damage اسیب مغزی
brain work کار فکری
brain stem ساقه مغز
brain death از کار افتادن مغز و کلیهی فعالیتهای مغزی
brain washing مغزشویی روشی که به وسیله ان و ازطریق اعمال تدابیر و اعمال مختلف افکار و اعتقادات فردرا زایل و اعتقادات دیگری راجایگزین ان می کنند
to batter one's brain مغز کسی را خرد کردن
split brain دوپاره مخ
mid brain پل مخ
mid brain پل دماغ
infundibuliform of the brain قیف مخ
fore brain پیش مخ
feather brain ادم سبک مغز
brain drain فرار مغزها
brain death مرگ مغزی
brain teaser سوالهوش
brain worker کارگر مغزی
brain worker کارگر ذهنی روشنفکر
brain drain فرارمغزها
brain bucket کلاهخود
organic brain syndrome او بی اس
He is most suitable for brain work . خیلی بدرد کارهای فکری می خورد
higher brain centers مراکز عالی مغز
acute brain syndrome نشانگان مغزی حاد
acute brain disorder اختلال مغزی حاد
a comparison of the brain to a computer مقایسه ای از مغز با کامپیوتر
minimal brain damage کمترین اسیب مغزی موثر
organic brain syndrome نشانگان اسیب مغزی
The human brain is a complex organ . مغز انسان عضو پیچیده یی است
I racked ( cudgeled ) my brain to find a solution . به مغزم فشارآوردم تا راه حلی پیدا کنم
electronic سیستمی که از ترمینال کامپیوتری برای سایت فروش برای امور الکترونیکی یا کنترل مثل مشخصات محصول و...
electronic الکترونیکی
electronic یچ انتخاب شده و نه با روشهای مکانیکی
electronic شخصی که متخصص کار روی وسایل الکترونیکی است
electronic توانایی کلمه پرداز برای انجام توابع پردازش داده مشخص
electronic پردازش داده با استفاده از وسایل الکترونیکی و کامپیوتر
electronic موضوعی که عنوان چند رسانهای را شرح میدهد
electronic روش ارسال متن است نویس و دیاگرام روی خط تلفن
electronic مشابه 3510
electronic استفاده ازکامپیوتر برای انتقال پول از بانک و برعکس
electronic الکترونیکی مربوط به الکترونیک
electronic الکترونیک
electronic داده ارسال شده به صورت باسهای الکترونیکی
electronic کامپیوتر دیجیتالی با قط عات الکترونیکی حالت ساده با CPU و حافظه اصلی و فضای ذخیره سازی و دستگاه ورودی / خروجی . که توسط قط عات الکترونیکی و مدارهای مجتمع پیاده سازی می شوند
electronic مراجعه به چیزی که توسط جریان الکتریکی کنترل میشود یا کنترل میکند
electronic سیستم ذخیره سازی متن ها که به آسانی بازیابی می شوند
electronic سیستم ذخیره سازی پیام ارسالی توسط پست الکترونیکی تا وقتی که فرد مورد نظر بتواند آن را بخواند
electronic میدانهای الکترومغناطیسی و الکتریسیته ساکن که توسط وسایل الکترونی زیاد ایجاد شده است .
electronic سیستم خرید از خانه با استفاده از کاتالوگهای کامپیوتری و پرداخت با کارت اعتباری همگی توسط ترمینال کامپیوتر خانگی
electronic باس ولتاژ کم
electronic 1-استفاده از بسته نشر رومیزی و چاپگر لیزری برای تولید کالای چاپ شده . 2-استفاده از کامپیوتر برای نوشتن و نمایش اطلاعات نمایش داده شده مثل داده
electronic قلم یا عصای نوری قلمی که برای رسم روی جدول گرافیکی به کارمی رود
electronic سیستم ارسال پیام و دریافت آن از سایر کاربران شبکه
electronic switch سوئیچ الکترونی
electronic structure ساختار الکترونی
electronic pen قلم الکترونیکی
electronic spreadsheet صفحه گسترده الکترونیکی
electronic printer چاپگر الکترونیکی
electronic publishing انتشارات الکترونیکی
electronic security رعایت حفافت ارتباط الکترونیکی
electronic security تامین الکترونیکی
electronic rectifier یکسوساز الکترونی
electronic radiation تشعشع الکترونی
electronic rectifier یکسوکننده الکترونی
electronic transition جهش الکترونی
electronic tuning تنظیم الکترونی
electronic voltmeter ولت سنج الکترونیکی
electronic viewfinder پایندهتصویرالکتریکی
electronic scales ترازویالکتریکی
electronic piano پیانوالکتریکی
electronic ballast بالنالکتریکی
electronic tag لباس ردیاب
electronic tag مانیتور مچ پا
industrial electronic الکترونیک صنعتی
electronic tagging لباسردیاب
electronic warfare میدان جنگ الکترونیکی
electronic warfare جنگ الکترونیک
electronic office محل تجهیزات الکترونیکی دفتر الکترونیکی
electronic calculator حسابگر الکترونیکی
electronic current جریان الکترونها
electronic deception فریب الکترونیکی
electronic density چگالی الکترونی
electronic element عنصر الکترونیکی
electronic element بخش الکترونیکی قسمت الکترونیکی
electronic emission انتشار الکترونها
electronic engineer مهندس الکترونیک
electronic engineer کارشناس الکترونیک
electronic current جریان الکترونی
electronic cottage مفهوم اجازه دادن به کارگران برای اینکه در خانه بمانند و کارها را توسط بکارگیری ترمینالهای کامپیوتر که به یک دفترمرکزی متصل میباشد انجام دهند
electronic control فرمان الکترونیکی
electronic computer کامپیوتر الکترونیکی
electronic concentration غلظت الکترون
electronic beam اشعه ی الکترونیکی
electronic camputer ماشین حساب الکترونیکی
electronic charge بار بنیادین
electronic components اجزاء الکترونیکی
electronic control تنظیم الکترونیکی
electronic control کنترل الکترونیکی
electronic excitation تحریک الکترونی
electronic filling پر کردن الکترونیکی
electronic journal فایل خلاصه شرح وقایع دریک ترتیب زمانی فعالیتهای پردازشی انجام شده توسط کامپیوتر
electronic lens عدسی یا لنز الکترونی
electronic locator فلزیاب رادیویی
electronic magazine مجله الکترونیکی
electronic mail پست الکترونیکی
electronic microscope میکروسکوپ الکترونی
electronic modulation مدولاسیون اطلاعات الکترونیکی
electronic music موسیقی الکترونیکی
electronic navigation ناوبری الکترونیکی
electronic navigation هدایت هواپیما یا کشتی بادستگاههای الکترونیکی
electronic jamming تولید پارازیت در دستگاههای الکترونیک پخش پارازیت الکترونیکی
electronic flash فلاش الکترونی
electronic formula فرمول الکترونی
electronic interfrence تداخل الکترونیکی
electronic jamming پخش پارازیت
electronic data processing پردازش الکترونیکی داده
integrate electronic component قطعه الکترونیکی مجتمع
electronic fund transfer ارسال الکترونیکی دارائی
electronic bulletin board یک سیستم کامپیوتری که لیستی از پیام های تلفن زده شده مردم را نگهداری میکند
industrial electronic computer ماشین حساب الکترونیکی صنعتی
electronic power supply منبع تغذیه الکترونیکی
latent electronic image تصویر الکتریکی پنهان
electronic funds transfer انتقال الکترونیکی داده ها انتقال الکتریکی سرمایه ها
secure electronic transactions استاندارد گروهی از بانکها یا شرکتهای اینترنت که به کاربران امکان خرید بی خط ر روی اینتریت می دهند
electronic countermea sures پیش گیریهای ضد الکترونیکی
electronic countermea sures اقدامات ضد الکترونیکی
electronic counter measure جنگهای الکترونیکی
electronic transfer of data انتقال الکترونیکی اطلاعات
email [short for electronic mail] ایمیل
electronic data processing system سیستم پردازش الکترونیکی داده
email [short for electronic mail] پست الکترونیکی
email [short for electronic mail] رایانامه
e-mail [short for electronic mail] رایانامه
e-mail [short for electronic mail] پست الکترونیکی
electronic counter counter measures اقدامات ضد ضد الکترونیکی
e-mail [short for electronic mail] ایمیل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com