English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English Persian
electrostatic field میدان الکتروستاتیکی
Search result with all words
electrostatic crystal field theory نظریه الکتروستاتیکی میدان بلور
Other Matches
electrostatic مراجعه به وسایلی با استفاده از خصوصیات بار الکتریکی اشیا
electrostatic مین شکل حرف و...و استفاده از جوهر با بار مخالف که در صورت ... به کاغذ می چسبد
electrostatic محفظه فلزی که با ماده حساس پوشیده شده است . و متصل به زمین است که آن را از واسط ها حفظ میکند
electrostatic الکتروستاتیک
electrostatic الکترواستاتیکی
electrostatic ذخیره سازی داده به صورت ناحیههای بار الکتریکی کوچک روی وسیله الکتریکی
electrostatic discharge تخلیه الکتروستاتیکی
electrostatic deflection خمش الکتروستاتیکی
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
electrostatic repulsion دفع الکترواستاتیکی
electrostatic capacity فرفیت الکترواستاتیک
electrostatic capacitive فرفیت الکتروستاتیکی
electrostatic attraction جاذبه الکترواستاتیکی
electrostatic focusing تمرکز الکتروستاتیکی
electrostatic force نیروی الکتروستاتیکی
electrostatic galvanometer گالوانومتر الکتروستاتیکی
electrostatic voltmeter ولتمتر الکترواستاتیکی
electrostatic unit واحد الکترواستاتیک
electrostatic system دستگاه الکتروستاتیکی
electrostatic storage انباره الکترواستاتیکی
electrostatic procipitation ته نشینی الکترواستاتیک
electrostatic printer چاپگر الکترواستاتیکی
electrostatic plotter رسام الکترواستاتیکی
electrostatic microscope میکروسکپ الکتروستاتیکی
electrostatic machine ماشین الکتروستاتیکی
electrostatic lens عدسی الکتروستاتیکی
electrostatic interaction برهم کنش الکترواستاتیکی
electrostatic instrument دستگاه اندازه گیری الکترواستاتیکی
electrostatic induction القای الکتروستاتیکی
electrostatic grid شبکه فرمان الکتروستاتیکی
electrostatic generator مولد الکتروستاتیکی
instrument for electrostatic screening دستگاه اندزه گیری با حفاظ الکترواستاتیکی
law of electrostatic attraction قانون جاذبه الکترواستاتیکی
electrostatic unit of charge [esu] استت کولن [یکای الکترون] [فیزیک] [شیمی]
field رشته [دانشی]
field name نام فیلد
To take field against somebody . بر علیه کسی وارد شدن
right field سمتراستزمین
zero field میدان صفر
zero field بی میدان
zero field بی حوزه
well field حوزه تغذیه کننده چاه
to take the field جنگ اغازکردن
to keep the field درجای خودثابت ماندن
to keep the field جنگ یاعملیات جنگی را ادامه دادن
field جای گرفتن توپگیران در زمین کریکت هر کدام از دایرههای هدف
field شاخه [دانشی]
field حوزه
field تعداد حروف که در یک فیلد میتواند باشد
field کدی که نشان دهنده خاتمه یک موضوع و شروع بعدی است
field فضای ذخیره سازی یا نمایش که توسط کاربر قابل تغییر نیست
field پایکار
field بمیدان یا صحرا رفتن
field رشته
field دایره
field کارگاه
field بخشی از دستور کامپیوتری که حاوی محل داده است
field بخشی از دستور کاپیوتری که حاوی محل داده است
field شکارچیان جزسرپرست و کمکهای اومنطقه محصور مسیر مسابقه دو
field توپگیر کریکت تمام توپگیران کریکت
field زمین بازی
field فرودگاه
field دشت
field میدان رزم صحرا
field زمینه رزمی صحرایی
field میدان دید
field دشت کشتزار
field خارج اداره یا کارخانه
field مهندسی که در یک شرکت کار نمیکند , و در بین مشتریان است و بهبود کامپیوتر آنها را بررسی میکند
field مشابه 4036
field روش ساخت صفحه نمایش نازک و مسط ح برای کامپیوترهای متحرک به طوری که در هر پیکسل یک صفحه تصویر بسیار ریز CRT قرار دارد
field محل توزیع نیرو و انرژی مغناطیسی یا الکتریکی
field نوشتن داده روی PROM
field فیلد
field مجموعه حروف برای مشخص کردن یک فیلد یا محل آن
field بخشی از رکورد کاپیوتری که حاوی محل داده است
field محصول آزمایش شده خارج شرکت یا آزمایشگاه تحقیقات در وضعیت واقعی
field بخشی از ستون کارت برای یک نوع داده یا رکورد
field صحرا
field زمین
field میدان
field میدانه
field study بررسی میدانی
field type از نوع جنگی
field survey نقشه برداری زمینی
field template الگوی فیلد
field trip گردش علمی
field template قالب فیلد
field trial مسابقه تازیهای شکاری
field theory نظریه میدانی
field theory تئوری میدان ها
field theory نظریه اساسی میدان
field work کار میدانهای
flying field میدان فرودگاه
fixed field میدان ثابت
field worker پژوهشگر میدانی
field work کار صحرایی
field work استحکامات صحرایی استحکامات
field work کار در صحرا
field work پژوهش میدانی
field wire سیم جنگی
field wire سیم صحرایی
field winding سیم پیچی میدان
field winding سیم پیچ اهنربایی
field voltage ولتاژ میدان
field vector بردار میدان
field upgradable سخت افزار قابل توسعه درمحل
field type نوع رزمی
field pole قطب میدان
force field میدان نیرو
field of battle میدان جنگ
field of view حدود دید یک دوربین شبیه سازی شده
field of vision میدان بینایی
field of vision میدان دید
field officer افسر عملیات صحرایی
field officer افسر رزمی
field officer افسر رسته رزمی
field operating عمل کننده در صحرا
field operating فعال درصحرا رده صحرایی
field order دستورالعمل رزمی
field order دستورعملیاتی دستور رزمی
field pea نخود سبز فرنگی
field piece توپ صحرائی
field player بازیگران جز دروازه بان بازیگر ثابت
field of view منظره
field of view میدان دید
field of battle میدان رزم
field of consciousness میدان هشیاری
field of fire میدان تیر
field of fire میدان اتش
field of force میدان نیرو
field of force میدان نیروی مغناطیسی
field of gravity میدان ثقل
field of honor صحنه دوئل
field of play زمین بازی
field of play پیست شمشیربازی
field of regard میدان دید
visual field میدان دید
field point سر تیر بسیار نازک
field privilege امتیاز فیلد
field service تعمیر در محل
field service خدمات رزمی
field service پشتیبانی سرویس رزمی
field services قسمتهای پشتیبانی رزمی یکانهای رزمی
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
field splice وصله کارگاهی
field stockade ذخایر صحرایی
field stockade کالاهای انبار شده در صحرا یا میدان جنگ
field storage انبار کردن کالا در صحرا انبار مهمات در فضای باز کوپه مهمات روباز
field strcture ساخت میدانی
field strength شدت میدان
field service خدمات پایکار
field separator جدا ساز میدان
field roving course مسابقه تیراندازی جنگلی
field radio بی سیم صحرایی
field radio رادیوی قابل حمل صحرایی
field range میدان تیر رزمی
field range میدان تیرجنگی
field ration جیره صحرایی
field ration جیره رزمی
field rectifier یکسوساز میدان
field regulator نافم میدان
field regulator تنظیم کننده میدان
field rheostat رئوستای میدان
field rheostat تنظیم کننده میدان
field rheostat رگولاتورمیدان
field round یک دور تیراندازی صحرایی
free field میدان عمل ازاد
rice field شالی زار
sort field فیلد مرتب سازی
stray field میدان هرز
tension field میدان کششی
track and field وابسته به مسابقات دوصحرایی یا میدانی
track and field ه
track and field چکش
track and field دیسک و غیره
track and field دو و میدانی
two phase field میدان دو فاز
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
rice field برنج کاری
rotating field میدان گردان
rugby field زمین بازی رگبی
self consistent field میدان خود سازگار
sensory field میدان حسی
series field میدان زنجیری
shunt field میدان شنتی
signed field میدان علامت دار
solenoidal field میدان سولنئیدی
uniform field میدان یکنواخت
unprotected field میدان حفافت نشده
play the field <idiom> با افراد مختلفی قرارگذاشتن
scalar field میدان نرده ای [ریاضی] [فیزیک]
tensor field میدان تانسوری [ریاضی]
field tensor میدان تانسوری [فیزیک]
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
out in left field <idiom> از جواب صحیح دورشدن
To vacate the field . میدان را خالی کردن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com