Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
emergency support vessel
کشتیپشتیبانیفوری
Other Matches
vessel
هر نوع مجرایا لوله
vessel
گلدان فرف
vessel
یگان شناور
vessel
وسیله حمل
vessel
سفینه مجرا
vessel
ناو گشتی
vessel
شناور
vessel
رگ بشقاب
vessel
مجرا
vessel
فرف
vessel
کشتی
vessel
اوند
vessel
رگ
vessel
مخزن
air vessel
قصبه الریه
pressure vessel
فرف
pressure vessel
فشار
reactor vessel
مجرایرآکتور
dewar vessel
فرف دیوئر
absorption vessel
فرف جذب
blood vessel
عروق خونی
blood vessel
رگ
air vessel
لوله تنفسی
mine vessel
ناو مین جمع کن
air vessel
هواگیر
collecting vessel
مجرایدریافتی
wreck vessel
شناور کشتی غرق شده
overtaking vessel
شناوه سبقت گیرنده
ocean vessel
کشتی اقیانوس پیما
naval vessel
ناو
named vessel
کشتی مشخص
dewar vessel
فلاسک دیوئر
motor vessel
کشتی موتوری
live vessel
شناوه با خدمه
light vessel
شناوه چراغدار
drinking vessel
ابخوری
drinking vessel
فرف ابخوری کاسه
drinking vessel
جام
drinking vessel
قدح
curing vessel
فرف سخت گردانی
overtaking vessel
ناو درحال سبقت
contents of a vessel
دارایی یامحتویات فرف مظروف
war vessel
ناوجنگی
war vessel
کشتی جنگی
tramp vessel
کشتی ازاد
to gauge a vessel
مظروف فرفی راپیمودن یااندازه گرفتن
carrying vessel
کشتی باربری
feeder vessel
کشتی سوخت رسان
scrapped vessel
شناوه اوراقی
sailing vessel
کشتی بادبانی
privileged vessel
ناو باارجحیت را
privileged vessel
ناو راهدار
combatant vessel
کشتی جنگی
combatant vessel
ناو جنگی
dumb vessel
شناوه بدون خدمه
gate vessel
شناور درب حوض تعمیرات ناو
furnace vessel
مجرای کوره
fishing vessel
کشتی ماهی گیری
capillary blood vessel
مویرگ-سرخرگ
auxiliary sailing vessel
کشتی بادی موتوردار
power driven vessel
یگان شناور موتوری
armed naval vessel
ناو جنگی
to dash a vessel to pieces
فرفی را خرد یا ریز ریزکردن
the vessel was put a bout
جهت کشتی را تغییر دادند کشتی را برگردانند
Take a copper vessel, pour water in it and let it stay overnight
کشتی مس
emergency
حتمی
emergency
وقت ضیق
emergency
خیلی خیلی فوری
emergency
حالتی که اقدام فوری را ایجاب کنداحتیاطی
emergency
مهم
emergency
اضطرار
emergency
پیشامدی که اقدام فوری راایجاب کند اضطرار
emergency
اضطراری
emergency
ضروری
emergency
فوق العاده اضطراری
emergency
غیر منتظره حیاتی
emergency
امر فوق العاده و غیره منتظره
emergency
فوریت
emergency
اورژانس
emergency
ناگه اینده اورژانس
emergency treatment
معالجه اضطراری
emergency care
مراقبتهای فوری
emergency complement
تعدیل یکانهابرای موارد اضطراری
emergency treatment
معالجه اورژانس
emergency cartridge
کارتریج اضطراری
emergency valve
شیر اضطراری
emergency call
خبر یا مکالمه اضطراری
emergency complement
جدول تعدیل نیروی انسانی برای تکمیل یکانها
emergency burial
دفن درمحل
emergency burial
تدفین اضطراری
emergency brake
ترمز اضطراری
emergency antenna
انتن اضطراری
emergency air
هوای اضطراری
emergency addressee
مسئولین اعلام خبر در موارد ضروری
emergency conditions
شرایط اضطراری
emergency drill
تمرین مقابله با سوانح تمرین مقابله با حوادث غیرمترقبه
emergency establishment
تعدیل و تقسیم سربازان بین یکانها برای موارد اضطراری
emergency ration
جیره اضطراری
emergency priority
تقدم اضطراری
emergency priority
تقدم فوری
emergency operation
کارکرد
emergency operation
بهره برداری اضطراری
emergency measure
سنجش اضطراری
emergency maintenance
نگهداشت اضطراری
emergency loading
بارگذاری فوق العاده
emergency loading
بارگزاری فوق العاده بارگزاری اضطراری
emergency lighting
روشنایی اضطراری
emergency leave
سطح امادلازم برای بسیج
emergency leave
سطح اماد اضطراری
emergency leave
مرخصی اضطراری
emergency lamp
لامپ اضطراری
emergency door
دراضطراری
emergency ration
جیره فوق العاده
emergency transmitter
فرستنده اضطراری
emergency cryptosystem
سیستم رمز اضطراری سیستم رمز مخصوص موارداضطراری
emergency switch
کلید اضطراری
emergency station
محل اضطراری
emergency scramble
رهگیری اضطراری
emergency scramble
درگیری اضطراری هواپیماها
emergency scramble
درگیری اضطراری هوایی فرمان درگیری سریع هوایی
emergency risk
خطرات غیرقابل اجتناب اتمی
emergency door
در خطر
emergency fund
وجوه اضطراری
emergency risk
ریسک اضطراری
emergency repair
تعمیر اضطراری
emergency relief
رهایی ازمصایب غیر مترقبه
emergency relief
رهایی از بلایا
emergency reaction
واکنش اضطرار
emergency door
خروجی خطر
emergency exit
خروج اضطراری
emergency exit
در خروج اضطراری
state of emergency
حالت اضطرار
emergency admission
پذیرش اضطراری
[در بیمارستان]
[پزشکی]
Accident and Emergency
اتاق عمل اورژانس
emergency works
کارهای اضطراری
emergency shelter
پناهگاه اضطراری
emergency regulator
تنظیمکنندهفوری
emergency services
اورژانس
in case of emergency
هنگام اضطرار
in case of emergency
درموقع تنگ وقت ضرورت
defense emergency
مواد مورد لزوم وحیاتی پدافندی وضعیت اضطراری دفاعی یا نظامی
Where is the emergency exit?
در خروج اضطراری کجاست؟
emergency conning position
پل فرماندهی اضطراری
emergency brake equipment
تجهیزات ترمز اضطراری
emergency medical tag
کارت معالجه اورژانس کارت مراجعه به اورژانس
emergency power supply
منبع قدرت اضطراری
emergency push button
تکمه اضطراری
emergency room
[American E]
[e.r.]
[ER]
اتاق عمل اورژانس
air defense emergency
وضعیت اضطراری پدافندهوایی
to declare a state of emergency
اعلان کردن حالت اضطراری
emergency generator set
دستگاه مولد برق اضطراری مولد برق اضطراری
emergency medical treatment room
اتاق عمل اورژانس
path
[corridor]
for emergency vehicles
راه
[باز شده در جاده]
برای وسایل اورژانس
To save ( provide ) for a rainy day . To prepare for an emergency .
فکرروز مبادا را کردن ( آینده نگه بودن )
support r
حامی
support r
پشتیبان
support
پشتگرمی
in support of
در پشتیبانی از
l support
نگهداشتن بصورت زاویه
Thank you for your support
با تشکر برای پشتیبانی شما.
support r
نگهدار
self support
استقلال مالی
self support
اتکاء بخود تکفل مخارج خود
self support
حمایت از خود
right of support
حرمت ملک
Thank you for your support
با تشکر برای حمایت شما.
in support of
در پشتیبانی
support
مقر
support
تکیه گاه تصدیق کردن
support
پشتیبان
support
پایه
support
تکیه بدن ژیمناست روی دستها
support
تکفل کردن
support
حق مالکیت
support
حمایت یاتقویت کردن تحمل کردن اثبات کردن
support
تایید کردن نگهداری
support
تکیه گاه پایه
support
CI مخصوص که با cpu کار میکند و یک تابع جمع یا عملیات استاندارد را به سرعت انجام میدهد و سرعت پردازش را افزایش میدهد
support
کمک کردن یا کمک به اجرا
support
تقویت
support
نگهدارنده
support
نگهداری کردن
support
پشتیبانی
support
تکیه گاه
support
حمایت کردن
support
تایید کردن
support
تحمل کردن
support
متکفل بودن
support
نگاهداری
support
تقویت تایید
support
حمایت
support
پشتیبانی کردن
support
پشتیبان زیر برد زیر بری
support
کمک
support
پشتیبانی کردن تایید کردن پایه
support roller
تکیه گاه
support roller
رینگ وطوقه دوار
swan support
بالانس قو
tactical support
پشتیبانی رزمی
technical support
پشتیبانی فنی
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com