Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
fall of rock
ریزش سنگ
Other Matches
There was a heavy fall of snow (snow-fall).
برف سنگینی بارید
rock
سنگ خاره صخره
rock
تخته سنگ یا صخره
rock
سنگ
rock
جنباندن نوسان کردن
rock
تکان نوسانی دادن
rock-like
صخرهمانند
rock
جنباندن
rock
جنبش
rock
تکان
rock
خاره
rock
جنبیدن
rock
تکان دادن
the rock
جبل الطارق
rock
حرکت دورانی بال به دور بدنه
rock
صخره
almond rock
گزبادامی
broken rock
صخره
crystalline rock
سنگ بلوری
rock goat
مرال
cap rock
پوش سنگ
bituminous rock
سنگ قیری
rock flour
سنگارد
rock flour
ارده سنگ
bed rock
سنگ مادر
bed rock
سنگ کف
rock goat
بزکوهی
rock flint
سنگ اتشزنه سیاه
detrital rock
سنگ اواری
rock fever
حصبه جبل الطارق
rock bound
خاره بست
rock facing
سنگریز حفافتی
phosphate rock
سنگ فسفات
mantle rock
سنگپوش
layer of rock
طبقه سنگی
layer of rock
لایه سنگی
igneous rock
سنگ اذرین سنگ اتشفشانی
igneous rock
سنگ خروجی
igneous rock
سنگ اذرین
hand placed rock
سنگفرش فکافته
rock rubble
ریزش سنگ
as steady as a rock
<idiom>
مثل کوه
[استوار و ثابت]
rock bound
سنگ بست
rock bound
محاط بصخره
rock bound
دیریاب
rock erosion
از بین رفتن سنگ در اثرخراش
rock fill
سنگریز
rock dyke
سنگریز
rock drill
مته سنگ شکن
rock cork
پنبه کوهی
eruptive rock
سنگ خروجی
rock dove
کبوتر کوهی
rock crystal
سنگ بلور
rock candy
تبرزد
rock candy
نبات
rock brake
بسفایج معمولی
rock bound
دشوار
eruptive rock
سنگ بیرون ریخته
rock hewn
از کوه کنده شده
rock-bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
to stumble against a rock
گیرکردن به سنگ یاخوردن به سنگ
to rock to sleep
خواب کردن
rock step
پایهصخرهای
rock music
موسیقیRock
rock pool
استخرکوچک
rock-climber
صخرهنورد
rock-climbing
صخرهنوردی
rock-hard
بینهایتسخت
It is as hard as rock.
مثل سنگ سفت است
rock and roll
رقص بحنبان وبچرخان
rock and roll
رقص راک اندرول
to rock the boat
<idiom>
گرد و خاک به پا کردن
[اصطلاح مجازی]
impervious rock
تختهسنگغیرقابلنفوذ
volcanic rock
سنگ خروجی
vitreous rock
سنگ شیشه نما
rock basin
حوضهرودصخراهای
under szturated rock
سنگ زیر اشباع
rock'n'roll
رقص راک اندرول
rock'n'roll
رقص بحنبان وبچرخان
To stand like rock .
مانند کوه ایستادن
As firm as a rock .
به محکمی آهن ( سنگ )
rock the boat
<idiom>
واژگون کردن
rock toe
سنگچین پایاب
rock sucker
مارماهی دریایی
rock scorpion
کسیکه که درجبل الطارق زاییده شود
rock pitons
انواع میخهای سنگ نوردی
rock garden
باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock gardens
باغچه ایکه با سنگ تزئین شده
rock bottom
کمترین و نازلترین قیمت پایین ترین قسمت
rock salt
نمک سنگی
rock pigeon
کبوتر کوهی
rock wash
پوشش سنگی
rock wool
پشم کوهی
rock oil
نفت
rock work
خاره یا صخره مصنوعی
to rock to sleep
جنباندن
rock work
کوه مصنوعی
rock work
دیوار کوه نما
zone of rock fracture
ناحیهای از سنگ کره که دارای سنگهای شکافدار میباشد
zone of rock flowage
منطقه سنگهای روان
rock fill dam
سد سنگی
sluiced rock fill
سنگریز ابپاشی شده با فشار
rock-bottom price
کمترین قیمت
to make the party rock
جشن را گرم کردن
rock fill dam
سد سنگریز
natural rock asphalt
سنگ قیر
to hit rock bottom
از نظر روحی خرد شدن
bed rock ledge
لایه سنگی کف بستر
A big rock rolled down the mountain.
سنگ بزرگی از کوه بپایین غلتید
fall
افت
fall
شیبشکن ریزش
fall through
<idiom>
شکست خوردن
to fall in
فروریختن
to fall in
فروکشیدن موافقت کردن
fall for
<idiom>
خیلی عاشق بودن
fall in with
<idiom>
بابدکاران همدست شدن
fall off
<idiom>
تنزل کردن
fall on
<idiom>
برخورد (بامشکلات)
to fall in to d.
منسوخ شدن
to fall in to d.
موقوف شدن
fall out of use
<idiom>
از چیزی استفاده نکردن
to fall in
شکم دادن راست امدن
to fall down
بخاک افتادن فروریختن
to fall down
بروی درافتادن
to fall down
افتادن
fall
ارزان شدن مرتد شدن
fall
بی عفت شدن
fall
ضربه فنی
to fall a
بخواب رفتن
fall
دبل
to fall across anything
بچیزی برخوردن
to fall across anything
به چیزی تصادف کردن
to fall away
نابود شدن
to fall away
رفتن
to fall away
برگشتن مرتدشدن
to fall away
پس رفتن
to take the fall for somebody
مسئولیت خطایی را بجای کسی پذیرفتن
fall behind
<idiom>
درمانده از ادامه راه
to fall off
افتادن
to fall off
جداشدن
fall
تنزل کرد ن
fall
فرو ریختن پایین امدن
fall
افتادن ویران شدن
fall
ابشار
to fall under anything
مشمول چیزی شدن جزوچیزی درامدن یاداخل شدن
to let fall
انداختن
to let fall
ول کردن
fall
زوال
fall
هبوط نزول
fall
سقوط
fall
پاییز
fall
خزان
to fall in
متلاشی شدن
[ساختمان]
to fall apart
خراب شدن
to fall to
شروع بخوردن یاجنگ کردن بخوردن افتادن
to fall off
سواشدن بریده شدن
to fall off
پس رفتن سردشدن
to fall off
کم شدن
to fall on
بجنگ درامدن
to fall on
حمله کردن
fall apart
<idiom>
سروقت کارنکردن
fall
شیب
to fall out
بیرون افتادن
to fall out
خارج شدن
to fall out
نزاع کردن
To fall out.
از صف خارج شدن
fall
افتادن
fall
طناب قرقره
to fall through
موفق نشدن
to fall through
به نتیجه نرسیدن
to fall to
دست بکارشدن
to fall apart
در هم شکستن
out fall
محلی که اب ازیک مجرابه مجرای بزرگترمیریزد
fall up
درجا راحت باش بر هم زدن صف
i saw him fall
دیدم که افتاد
fall in
عقب توپ رو
fall in
بدو به خط
fall in
به خط شوید
fall in
فرمان به جای خود
fall in
به خط شدن
let fall
انداختن
let fall
رسم کردن
fall out
باران رادیواکتیو
fall in
مطابقت کردن موافق شدن
fall in
درصف امدن
fall in
شکم دادن
fall up
در جا راحت باش کردن
fall under
شدن
fall under
مشمول
to fall into
شدن
to fall into
دچار
[حالتی]
شدن
fall off
منحرف شدن
fall off
انحراف ازمسیر
fall out
اتفاق افتادن
fall out
رخ دادن مشاجره داشتن
fall out
ذرات رادیواکتیوی که از جو بزمین میریزد
fall out
فرونشست
fall out well
خوب درامدن
to fall into
توی
[وضعیتی]
افتادن
fall through
به نتیجه نرسیدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com