English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
fallout wind vector plot طرح یا چارت نمایش سمت باد ریزش اتمی
Other Matches
air plot wind velocity سرعت باد در مسیر هواپیما سرعت باد محاسبه شده
wind vector جهت حرکت باد
wind vector سمت باد
vector analysis [vector calculus] حساب برداری [ریاضی]
vector potential of a solenoidal vector پتانسیل برداری بردارسولنئیدی
measurement of wind direction: wind vane اندازهگیریمقداربارشبرف
fallout ریزه پرتوزا
fallout خرابی مولفههای الکترونیکی که به هنگام کنترل کیفی یک قطعه جدید از تجهیزات به وقوع می پیوندد
fallout ریزش
fallout گرد و غبار اتمی
fallout ریزش اتمی
fallout pattern نمونه ریزش اتمی
fallout pattern شکل ریزش
radioactive fallout ریزه پرتوزا
fallout contours خطوط میزان منحنی تشعشع اتمی یا نشان دهنده شدت تشعشع اتمی
fallout prediction محاسبه میزان ریزش اتمی پیش بینی ریزش
atomic fallout ریزه پرتوزا
area of military significant fallout منطقه الودگی شدید به موادرادیواکتیو منطقه ریزش شدیداتمی
plot ردیابی کردن
plot نشانه میان چهارراه
plot سنگ وسط چهارراه
plot گراف یا نقشه
plot ردنگاری یا ردنگاری کردن
plot تعیین کردن محل هدف یا دشمن روی نقشه رسم کردن مسیر حرکت روی نقشه
plot ثبت مسیریا نقاط
plot بردن نقاط روی طرح
plot توط ئه چیدن
plot بر پایه اطلاعات به صورت مجموعهای از مختصات
plot رسم تصور
plot توانایی برخی کلمه پردازها برای تولید گراف با چاپ تعدادی حروف نزدیک تبه هم بجای پیکسهای جداگانه .
plot رسم کردن
plot ترسیم
plot رسم
plot توط ئه
plot شکل کشیدن
plot نقشه
plot طرح
plot موضوع اصلی توط ئه
plot دسیسه
plot قطعه
plot نقطه موقعیت
plot نقشه کشیدن
plot نمودار
plot رسم نمودن
plot کشیدن
plot توط ئه چیدن رسم کردن
plot طرح ریزی کردن
garden plot بستان
garden plot جالیز
to form a plot توط ئه دیدن
grass plot چمن
garden plot باغچه
air plot رسم مسیر هواپیما در روی نقشه
to form a plot اسباب چینی کردن
to hatch a plot دوزوکلک چیدن
to hatch a plot توط ئه کردن
to plot a treason توط ئه خیانتی دیدن
grass plot سبز
sortie plot شمای منطقه پرواز در عکاسی هوایی
I'll need a plot of land . یک قطعه زمین لازم دارم
check plot یک ترسیم قلمی که به طورخودکار توسط سیستم CADقبل از ایجاد خروجی نهایی برای اصلاح و ویرایش تصویری تولید شود
copy plot تکثیر از روی نسخه اصلی
crt plot لامپ تصویر تولید سیگنال
polar plot روش بردن نقاط روی نقشه یا مختصات قطبی تعیین محل نقاط به طریقه مختصات قطبی
master plot نقشه راهنمای اصلی عکس برداری هوایی
line plot رسم خط
block plot صفحه کنترل عکسهای هوایی قائم صفحه کنترل موزاییکهای برجسته بینی
relative plot موقعیت نسبی ناوها یاهواپیماها به هم ثبت نسبی موقعیت ناوها
scatter plot ترسیم توزیعی
scatter plot ترسیم پراکنده
to weave a plot توط ئه دیدن
weave a plot توط ئه چیدن
air plot نقشه ناوبری هوایی
to weave a plot دوزوکلک درست کردن
bomb impact plot بردن محل اصابت بمب روی نقشه
radial line plot روش تعیین محل نقاط بااخراج اشعه
vector مسیر ناوبری هواپیما
vector خط پرتاب بمب یاگلوله
vector راه یا مسیر هواپیما بازگشتن در حال طی کردن بودن
vector پردار
vector بردار
vector شعاع حامل بوسیله برداررهبری کردن
vector خط سیر
vector مسیر جهت
vector حامل بردار
vector حامل
vector شکل حروف در یک نوشتار رسم شده با کمک منحنی و خط وط.
vector که باعث می شوند اندازه حروف تغییر کند بدون اینکه کیفیت عوض شود
vector پردازنده همزمان که روی یک سط ر یا ستون آرایه در هر لحظه کار میکند
vector سیستم رسم کامپیوتری که از طول خط و جهت آن از مبدا برای رسم استفاده میکند
vector آدرسی که کامپیوتر را به محل جدید حافظه هدایت میکند
vector مختصاتی که حاوی مقدار پایه و جهت است
vector برداری
vector psychology روانشناسی بردار نگر
vector product حاصلضرب برداری
vector processor پردازنده برداری
interrupt vector بردار وقفه
lift vector بردار برا
light vector بردار نور
vector quantities اندازههای برداری
vector quantity کمیت برداری
initial vector مسیر اصلی یا اولیه هواپیمای رهگیر بعد ازشروع رهگیری
vector pair زوج برداری
flux of a vector شاره بردار
wave vector بردار موج
vector sights دوربینهای نشانه روی بمب دوربینهای جانبی
voltage vector بردار ولتاژ
magnetic vector بردار مغناطیسی
magnetization vector بردار مغناطیس کنندگی
vector power توان برداری
state vector بردار حالت
state vector بردار وضعیت
state vector بردار حلات
radius vector شعاع حامل
radius vector بردار شعاعی
vector analysis تحلیل برداری
preset vector دستگاه نشانه روی بمب خودکار دستگاه نشانه روی پیش تنظیم بمب
poynting's vector بردار پوینتینگ
vector display نمایش برداری
polar vector بردار قطبی
vector field میدان برداری
vector graphics نگاره سازی برداری
normal vector بردار قائم
vector diagram نمودار برداری
normal vector بردار عمود
field vector بردار میدان
code vector بردار رمز
basis vector بردار پایه [ریاضی]
vector space فضای خطی [ریاضی]
vector space فضای برداری [ریاضی]
Euclidean vector بردار اقلیدسی [ریاضی]
circulation of a vector چرخه بردار
vector field میدان برداری [ریاضی] [فیزیک]
dope vector بردار خصیصه نما
dope vector خصیصه نما
dope vector بردار
burgers vector بردار برگرز
arthropod vector کنه خونخوار
arthropod vector کنه ارتروپود
axial vector بردار محوری
vector product ضرب خارجی [ریاضی]
location vector بردار مکان [ریاضی]
radius vector بردار مکان [ریاضی]
vector product ضرب برداری [ریاضی]
position vector بردار مکان [ریاضی]
vector calculus حساب برداری [ریاضی]
continuously set vector عناصر تصحیح شده متوالی هدف عناصر تنظیم شده هدف به طریق متوالی
distance vector protocols اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
vector/waveform monitor صفحهنمایشدیجیتالی
vector graphics display بردار نمایش گرافیکی
vector data aggregate بردار اطلاعات مجتمع
magnetic field vector بردار میدان مغناطیسی
magnetic vector potential پتانسیل بردار مغناطیسی
wind انحناء
wind up پایان یافتن
wind پیچ دان کوک کردن
wind up منتج به نتیجه شدن
wind up پایان دادن
to wind off باز کردن
wind پیچیدن
wind :پیچاندن
wind off باز کردن از پیچ
wind خسته کردن یاشدن ازنفس افتادن
wind ازنفس انداختن نفس
wind نفخ بادخورده کردن
wind درمعرض بادگذاردن
there is something in the wind کاسهای زیر نیم کاسه است
wind انحنایافتن
wind حلقه زدن
wind : باد
to wind off واتابیدن
to wind up خاتمه دادن بپایان رساندن
to wind up کوک کردن اماده کردن گلوله
wind سمت وزش باد فرصت دادن به اسب برای تازه کردن نفس
second wind نفس دوم
to get wind of بو بردن از
to get the wind up بیم داشتن
second wind سازگاری ثانوی
wind قدرت تنفس کامل
wind باد
wind چرخاندن
wind up منحل کردن
get wind of something از چیزی بوبردن
second wind <idiom> تجدید قوا کردن
on the wind درجهتباد
wind up <idiom> خیلی هیجان زده شدن
wind up <idiom> سفت کردن فنر ماشین
get the wind up ترسیدن
down wind بادبسمتپائین
wind up <idiom> به پایان رساندن ،تسویه کردن
get wind of something پی بچیزی بردن
second wind بازیابی وضع عادی تنفس
get wind of <idiom> بادخبرآورده
in the wind <idiom> بزودی اتفاق افتادن
it goes before the wind بادانرامیبرد
wind trunk خرطوم باد
wind pollinated گرده افشانی شده بوسیله باد
An inclement wind . باد مخالف(نامساعد )
wind gap شکاف قله کوه
ill wind آنچهدرفاهرتلخولینتیجهخوبیداشتهباشد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com