English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (2 milliseconds)
English Persian
family farm مزرعه خانوادگی
Other Matches
farm اجاره یا مقاطعه کردن اجاره دادن
farm out اجاره دادن زمین مزروعی
farm out <idiom> شخص دیگری برای انجام کار
farm باشگاه جوانان زیرنظر باشگاه اصلی
farm کشت زار
farm کشتزار
farm مزرعه
farm زمین مزروعی
farm پرورشگاه حیوانات اهلی
farm کاشتن زراعت کردن در
farm اجاره دادن به
baby farm محل نگهداری کودکان
dry farm دیم کاری
farm house خانه رعیتی
farm hand کشتیار
farm-house خانه رعیتی
farm-yard حیاط مزرعه
collective farm مزرعه اشتراکی
dry farm مزرعه دیم
farm hand پالیزگر
dairy farm مزرعه یا کارخانه لبنیات سازی
farm hands کارگر مزرعه
collective farm کلخوز
farm hands کشتیار
oyster farm پرورشگاه صدف
farm hands پالیزگر
farm yard حیاط کشت زار
farm hand کارگر مزرعه
farm yields بازده مزرعه
ostrich farm پرورشگاه شتر مرغ
poor farm مزرعه اردوی کار
fish farm پرورشگاه ماهی
farm yields بازده کشاورزی
farm yard حیاط مزرعه
farm technology روش فنی کشاورزی تکنولوژی کشاورزی
farm surplus مازاد کشاورزی
tank farm محوطه مخازن نفت وغیره
farm labors کارگران کشاورزی
farm labors کارگران مزارع
tree farm محوطه درخت کاری جنگل
tree farm خزانه درخت
work farm اردوی کار اجباری زندانیان
farm price supports حمایت از قیمت کالاهای کشاورزی
in the family way ابستن
in a family way بی رودربایستی
family خاندان
in a family way ازادانه
family خانوار
family عیال
family تیره
family اهل
family زوجه
family محدوده طرحهای مختلف یک حالت نوع
family محدوده ماشین ها از یک تولید کننده که با سایر محصولات در همان خط از همان تولید کننده سازگارند
in a family way <idiom> حامله بودن
family name نام خانوادگی
family خانواده
family name نام فامیلی
family name اسم خانوادگی
family فامیلی
to maintain one's family نگهداری کردن
family man زن و بچه دوست
occupational family گروه شغلی
to maintain one's family خانواده خود را
of a noble family اصیل
of a noble family نجیب
family tent چادرخانوادگی
support a family متکفل مخارج خانوادهای بودن
schizogenic family خانواده اسکیزوفرنی زا
patronymic family خانواده پدرنامی
to provide for one's family خوارباربرای خانواده خودتهیه کردن
family of curves دسته منحنی ها [ریاضی]
There seems to be a jinx on that family. به نظر می رسد که این خانواده جادو شده است.
family men مرد خانواده - دوست
family men زن و بچه دوست
family of curves دسته توابع [ریاضی]
violin family انواعویلونها
He did it for the sake of his family . محض خاطر خانواده اش این کاررا کرد
brass family خانوادهسازهایبادی
one-parent family خانوادهایکهدرآنفرزندبافقط یکیازوالدینشزندگیکند
family men دارای نانخور
family men عیالمند
family man مرد عیالوار
family man زن و بچهدار
family man مرد خانوادهدار
family man عیالمند
family man دارای نانخور
family man مرد خانواده - دوست
family men مرد عیالوار
family men زن و بچهدار
family men مرد خانوادهدار
woodwind family خانوادهسازهایبادی
member of a family عضو خانواده
family doctors پزشک خانواده
family planning تنظیم خانواده
chip family چند تراشه مربوط به هم
circuit family خانواده مداری
computer family خانواده کامپیوتر
conjugal family خانواده زن و شوهری
consanguine family خانواده هم خون
extended family خانواده گسترده
family allowance مدد معاش
family planning برنامه ریزی خانواده
family names نام خانوادگی
family doctor پزشک خانواده
family tree شجره
family tree نسب نامه
family tree شجره نامه
family trees شجره
family trees نسب نامه
family trees شجره نامه
nuclear family خانواده هستهای
family names اسم خانوادگی
family names نام فامیلی
family allowances مقرری خانوادگی
family allowances کمک دولت به خانوارها
he is a shame to his family ننگ یامایه رسوایی خانواده خود میباشد
happy family دستهای ازجانوران جوربجورکه دریک قفس باهم زندگی میکنند
handicapped with a family پابست عیال
gas family خانواده گاز
family of the prophet اهل بیت پیامبر
font family خانواده فونت
handicapped with a family گرفتارخانواده
family size تعداد افراد خانواده
family structure ساخت خانواده
family allowance معاش اولاد حق اولاد
family of computers خانواده کامپیوترها
matronymic family خانواده مادرنامی
family law حقوق خانواده
family asset دارائی خانوادگی
family background پیشینه خانوادگی
family budget بودجه خانواده
family industry صنعت خانوادگی
family budget بودجه خانوار
family check کیش همگانی
family expenditure هزینه خانواده
family expenditure هزینه خانوار
family neurosis روان رنجوری خانوادگی
family therapy خانواده درمانی
habit family hierarchy سلسله مراتب عادتهای هم خانواده
to return to the fold [family] به خانواده خود برگشتن
I am the bread winner of the family . نان آور خانه ( خانواده ) هستم
extended family system نظام فامیلی گسترده
He cant be tied down to family life. پای بند زندگی خانوادگی نیست
motorola 000 family خانواده موتورولا
descendanbts of the family or tribe بنی
He left his family in Europe . خانواده اش را دراروپ؟ گذاشت
A curse has been laid on the family . خانواده لعنت شده یی است
family planning programs برنامههای تنظیم خانواده
Family prayer rug فرش محرابی صف گونه [اینگونه بافت ها دارای چندین محراب قرینه بوده و بیشتر بصورت گلیم بافته می شود.]
run in the family/blood <idiom> دریک سطح بودن
wear the pants in a family <idiom> رئیس خانواده بودن
Generosity runs in the family. سخاوت دراین خانواده ارثی است
A single bereavement is enough to affect a whole family. <proverb> یک داغ دل بس است براى قبیله اى .
He has a family of six to. support . he has six mouths to feed. شش سر نانخور دارد ( تحت تکلف )
Our grandmother wears the trousers ( breeches , pants ) in our family . مادر بزرگمان مرد خانواده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com