Dictiornary-Farsi | fault current protective switch | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (2 milliseconds)

English	Persian
fault current protective switch	کلید محافظ جریان خطا


Other Matches

fault tension protective switch	کلید محافظ ولتاژ عیب
protective switch	کلید محافظ
protective motor switch	کلید محافث موتور
fault current	جریان خطا
fault current	جریان عیب
fault electrode current	جریان نابهنجار الکترد
peak cathode fault current	جریان نابهنجار کاتدی
heavy current switch	کلید جریان قوی
protective	وابسته به حفظ یاحراست
protective	حفافتی
protective	حمایتی
protective	محافظتی
protective	محافظ
protective	زره حفافتی محافظت کننده
protective	آنچه حافظت میکند
protective measure	اندازه حفافتی
protective barrier	سد حفافتی
protective fire	اتشهای حفافت کننده
protective casing	پوششمحافظ
protective cup	حافظفنجانی
protective girdle	حافظشکم
protective surround	محافظاطراف
protective mask	ماسک ضد گاز
protective reactor	راکتانس محافظ
protective window	پنجرهحفافتی
protective layer	لایه یا روکش محافظ
protective duty	حقوق و عوارض حمایتی حقوق گمرکی حمایت کننده حقوقی که جهت حمایت ازکالاهای داخلی وضع میگردد
protective ground	زمینه حفافتی
protective fire	اتش حفافتی
protective deck	پل زره پوش ناو
protective coloring	رنگینگی حفافتی
protective pitching	سنگریز حفافتی
protective cover	جان پناه دفاعی
protective plating	حفاظ فلزی
protective cover	روکش محافظ
protective tariffs	تعرفه حمایتی
protective tariffs	تعرفه گمرکی که هدف از وضع ان محصولات داخلی و جلوگیری از ورود فراوردههای خارجی باشد
protective cover	روپوش حفاظ
protective measures	تدابیر احتیاطی
protective measure	اقدام حمایتی
protective equipment	تجهیزات حفافتی
protective earthing	زمین کردن حفافتی
protective contact	کنتاکت محافظ
protective earthing	زمین محافظ
protective barrier	سد حمایتی
protective barrier	مانع حمایتی
protective deck	پل حفافتی نا
protective clothing	روپوش محافظ
protective coat	لایه یا قشر محافظ
protective cover	پوشش حفافتی
impluse protective level	سطح فشار ضربهای
protective gas welding	جوشکاری با گاز محافظ
final protective line	خط اخرین اتشهای حفافتی اخرین خط حفافتی
final protective fires	اخرین اتشهای حفافتی
protective gas arc welding	جوشکاری قوسی با گازمحافظ
fault	تقصیر اشتباه
fault	گیر
fault	عیب
fault	گسل
fault	خطای پا در سرویس خطای سرویس اسکواش خطای پرش اسبدوانی
fault	نقص
fault	خرابی
fault	گناه
fault	عیب نقص
fault	خطا
fault	اشتباه
fault	شکست زمین
fault	چینه
fault	گسله
fault	تقصیرکردن
fault	مقصر دانستن
at fault	پریشان
fault	مدت زمان بین وقتی که سیستم کامپیوتری کار نمیکند یا بع علت خطا غیر قابل استفاده است
fault	یکی از پنج طبقه بندی مدیریت شبکه که توسط IOS مط رح شد برای تشخیص و رفع خطاهای شبکه
fault	موقعیتی که در آن سخت افزار یانرم افزار مشکلی پیدا کرده اند و خوب کار نمیکنند. مراجعه شود به ERROR/BUG
at fault	گیج
fault	برنامهای که وقوع خطا در سیستم را بررسی میکند و ذخیره میکند
fault	سیستم یا وسیلهای قادر به کارکردن است حتی اگر خطایی رخ دهد
fault	تابعی که بخشی از برنامه است که علت داده خراب یا قطعه خراب را بیان میکند
at fault	بی تکلیف
fault	توانایی سیستم برای کارکردن حتی وقتی خطایی رخ دهد
fault	خودکار فرآیندی که به طور منط قی یا ریاضی وقوع خطا درمدار را تشخیص میدهد
fault	فرآیندی که خطا در آن قرار دارد
in fault	مقصر
fault	تقصیر
to a fault	بحدافراط
it is his fault	تقصیر اوست
it was my fault	تقصیرمن بود
to a fault	بی نهایت
to a fault <idiom>	(به حدافراط) از شور به درشده
It's your own fault.	تقصیر خودت است.
at fault <idiom>	مقصر
fault	کاستی
fault description	توضیح نقص
fault description	توضیح عیب
fault description	توضیح مشکل
fault description	توضیح خرابی
fault description	توضیح اشکال
transform fault	تبدیلگسل
To find fault with something ( someone ) .	از چیزی ( کسی ) عیب گرفتن
page fault	خرابی صفحه
To find fault.	بهانه گرفتن
charge with a fault	تخط ئه کردن
transverse fault	گسل عرضی
insulation fault	خرابی نارسانا
insulation fault	نقص عایق کاری
insulation fault	نقص عایق بندی
commit a fault	تقصیر کردن
sporadic fault	خطایی که تصادفاگ رخ دهد
cold fault	نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
earth fault	اتصال به زمین تصادفی
machine fault	عیب ماشین
machine fault	نقص ماشین
fault analysis	تحلیل عیب
fault analysis	عیب کاوی
fault datagnosis	عیب شناسی
fault datagnosis	تشخیص عیب
the fault lies with him	تقصیر با اوست
fortuitcus fault	نقص اتفاقی
foot fault	خطای پا درسرویس
permanent fault	عیب دائمی
foot fault	خطای پا
sporadic fault	عیب گاه بگاه
page fault	نقص صفحه
fault free	بی عیب
fault free	بی نقص
fault voltage	ولتاژ عیب
fault localization	تعیین محل خطا
to find fault with	از ملامت کردن
fault tolerance	تحمل نقص
fault tolerance	قدرت تحمل نقص
to find fault with	عیب جستن
to find fault with	گله کردن از
normal fault	گسل طبیعی
find fault with <idiom>	ایراد گرفتن
to smooth over a fault	عیب یا تقصیری را پوشاندن
fault voltage	ولتاژ خطا
fault finding	عیب یابی
fault finder	عیب یاب
fault tolerance	تولرانس عیب
fault water	ابشکاف
theory of fault	تئوری تقصیر
fault detection	عیب یابی
fault detector	اشکارساز خطا
fault diagnosis	عیب یابی
fault diagnosis	تشخیص نقص فنی
line to earth fault	اتصال کوتاه زمین
There is no fault to find with my work.	بهانه ای نمی توان بکار من گرفت
I have no fault to find with his work .	از کارش هیچ عیبی نمی توان گرفت
two phase to earth fault	اتصال زمین دو فاز
There is a fault in the electrical wires .	سیمهای برق عیب کرده است
to always look for things to find fault with	همیشه دنبال یک ایرادی گشتن
foot fault judge	کمک داور
double earth fault	اتصال زمین دوفازه
fault localization apparatus	دستگاه تعیین کننده محل خطا
double earth fault	اتصال زمین دوبل
There is no fault in young men having desires. <proverb>	آرزو به جوانان عیب نیست .
on line fault tolerant system	سیستم تحمل خرابی درون خطی
fault voltage circuit breaker	کلید قطع کننده ولتاژ عیب
He is seriously claiming [trying to tell us] that the problems are all the fault of the media.	او [مرد] به طور جدی ادعا می کند که همه مشکلات تقصیر رسانه ها است.
earth fault circuit breaker	مدارزمینیشکننده
to switch off	رابادیگری قطع کردن
the switch is on	برق جریان دارد
two way switch	کلید دو راهه
the switch is on	چراغ برق روشن است
two way switch	قطع و وصل کننده برق از دوطرف
three way switch	کلید تبدیل
the switch is on	کلید برق باز است
the switch	فن رو دست
to switch off	خاموش کردن
to switch on	روشن کردن
to switch on	اتصال دادن جریان دادن
to switch on	طرف صحبت کردن
x y switch	کلید ایکس- ایگرگ
switch over	تعویض کردن برق
to switch off	قطع کردن اتصال
four way switch	کلید صلیبی
tr switch	کلید فرگیر
switch off	قطع جریان برق
switch	تغییر جهت دادن
switch	ثیر قرار میدهد
switch	گزینه
switch	راه گزین
n way switch	گزینه N راهی
switch	راه گزیدن
switch	گزینه راه گزین
one way switch	کلید یکراهه
one way switch	کلید یک پل
switch	وسیله مکانیکی یا با وضعیت ثابت که به صورت الکتریکی دو یا چند خط را بهم وصل یا قط ع میکند
switch	یچ
switch	سویچ
switch	نافم حرکت
switch	تعویض جا
switch	تعویض محل دو بازیگر پس ازسرویس
switch	وصل کردن برق
switch	سوزن دوراهی
switch	شروع به استفاده از وسیله دیگر وقتی که اولی خراب میشود
switch	قط ع منبع تغذیه از یک وسیله
switch	یچ برای اتصال خط وط منبع تغذیه به مدار
switch	تعویض

fault current protective switch

کلید محافظ جریان خطا